اتحاد

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 103 سوره‌ی آل‌عمران می‌فرماید: «همگی به ریسمان خدا (اسلام و هرگونه وسیله وحدت) چنگ زنید و پراکنده نشوید.»

حدیث:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مؤمنین با یکدیگر برابرند و حرمت خونشان برابر و بر بیگانگان چون دستان، متحدند.»[simple_tooltip content=’الکافی، ج 1، ص 403′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

اگر انسان به خدا و روز جزا ایمان داشته باشد درمی‌یابد که دین همواره به اتحاد دعوت می‌کند نه افتراق و جدایی؛ و انبیاء برای وصل کردن آمدند نه فصل کردن و جدایی انداختن.
اتحاد و اتفاق از ارکان و اصول احکام و قوانین است تا هیچ عاملی و دشمنی نتواند در برابر اتفاق مقاومت کند. ولایت موجب اتحاد نفوس است و ولایت کفّار و دشمنان سبب افتراق و تشتّت می‌شود.
همیشه اجتماع و یگانگی و یکرنگی، شیرینی‌ها به بار آورد و محبت را افزون کند و تفرقه و متّحد نبودن در اصول و مسائل اخلاقی و … آتش دوگانگی را به بار آورد و تخم عداوت را بکارد و اختلافات را به نهایت رساند.

1- وحشت از اتحاد مسلمین

در زمان حکومت عبدالمَلِک مروان، اختلافات داخلی و هرج‌ومرج بین مسلمین به حدی شدید شد که پادشاه روم با وزرای خود مشورت نمود و تصمیم گرفتند تا از موقعیت پیش‌آمده استفاده کرده و لشکری مهیا نمایند؛ تا علیه آنان وارد جنگ شوند.
همه‌ی وزرا این نظر را پسندیدند؛ اما یکی از آنان که باتجربه بود، نسبت به این مسئله متعرض شد. چون علت را از وی پرسیدند، گفت فردا شما را آگاه می‌کنم.
فردای آن روز، بعد از آن‌که جمعی از بزرگان کشور نزد او جمع شده و در انتظار شنیدن جواب او بودند، دستور داد دو سگ مخالف را آوردند و در وسط میدان رها کردند. آن دو سگ بعد از لحظه‌ای به همدیگر حمله کردند و آن‌قدر زد و خورد کردند که خون از بدن آن‌ها جاری شد.
در این هنگام، آن وزیر گرگی یا روباهی را که در اتاقی دیگر آماده کرده بود، بیرون آورد؛ و در وسط میدان، نزد آن دو سگ رها کرد. تا چشم آن دو (سگ) به مخالف افتاد، دست از اختلاف و نزاع برداشته و به آن گرگ حمله‌ور شدند و او را فراری دادند.
وزیر گفت: مَثَلِ شما و مسلمان‌ها، مَثل دو سگ و گرگ است. هرچند مسلمان‌ها اختلاف داخلی دارند، اما به‌مجرد حمله کردن به آن‌ها، اختلافات داخلی را کنار می‌گذارند و به‌طور دسته‌جمعی با شما وارد جنگ می‌شوند. سخن این وزیر، موردپسند شاه و وزرا واقع شد و از جنگ با مسلمین صرف‌نظر نمودند.[simple_tooltip content=’نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 13 -مجانی الادب، ج 2، ص 242′](2)[/simple_tooltip]

2- اتحاد اهل باطل

پی‌درپی به امیرالمؤمنین علیه السّلام اخبار می‌رسید که اصحاب و لشکر معاویه بر شهرها دست یافته‌اند. دو نفر از یاران امام علیه السّلام که بر شهر یمن حاکم و والی بودند، (آن دو نفر عبیدالله بن عباس و سعید بن نمران بودند.) از ترس درگیری با بسر بن ابی ارطاه که از جانب معاویه به یمن حمله کرده بود، عبدالله ثقفی را به‌جای خود گذاشتند و نزد امام آمدند.
امام آن دو نفر را ملامت کرد سپس برخاست و به منبر رفت و فرمود: در تصرّف من نیست مگر کوفه که اختیار قبض و بسط آن در دست من است. ای کوفه! اگر نباشد مرا جز تو و گردبادهای تو هم بوزد (فتنه و فساد و نفاق و دورویی اهل تو انگیخته شود)، پس خدا تو را زشت گرداند. [خراب و ویران کند که هیچ‌کس به تو متوجه نگردد.]
(اکنون جز شهر کوفه در دست من باقی نمانده است که آن را بگشایم، یا ببندم. ای کوفه! فقط تو را برای من باشی، آن‌هم در برابر این‌همه مصیبت‌ها و طوفان‌ها، چهره‌ات زشت باد! ر. ک. نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتی.)
سپس این شعر شاعر را به‌عنوان تمثیل خواند:
ای عمرو! سوگند به جان پدر تو که من رسیده‌ام به چرکی و چربی کمی از این ظرف طعامی که باقی مانده است. (کنایه از این است که بهره‌ی من از این مملکت به این پستی و کمی شده.)
به من خبر رسیده که بسر وارد یمن گردیده (است)، سوگند به خدا من گمان می‌کنم به همین زودی ایشان به دلیل اجتماع و یگانگی که در راه باطلشان دارند و تفرقه‌ای که شما، از راه حق خود دارید، بر شما مسلط می‌شوند و صاحب دولت می‌گردند. برای این‌که شما در راه حق از امام خود نافرمانی می‌کنید و آنان در راه باطل از پیشوای خودشان پیروی می‌نمایند.
آن‌ها امانت او را ادا می‌کنند و شما خیانت می‌نمایید؛ و برای اصلاحی که آن‌ها در شهرهای خودشان می‌نمایند و فسادی که شما (در دورویی و عدم اتحاد) دارید.
آری؛ چون عبیدالله و سعید از ترس فرار کردند و عبدالله را بر جای خود گذاشتند، بسر وارد یمن شد و شیعیان علی علیه السّلام از جمله عبدالله ثقفی جانشین این دو را کشت. امام وقتی به این دو فرمود: «چرا با او نجنگیدید؟» عذر آوردند و گفتند: «ما توانایی جنگیدن با او را نداشتیم!» امام به شعر شاعر ثمثل جست و فرمود: «آگاه باشید به خدا سوگند! دوست داشتم به‌جای شما (کوفیان) هزار سوار از فرزندان فراس ابن غنم داشتم (که به اتحاد و شجاعت مشهور بودند) و اگر آنان را می‌خواندی، سوارانی از ایشان نزد تو می‌آمدند، مبارز و تازنده، چون ابر تابستانی.»[simple_tooltip content=’نهج‌البلاغه، فیض الاسلام، ج 1، ص 88، خطبه 25′](3)[/simple_tooltip]

3- اتحاد مبارزان بدر

یکی از همدلی مسلمانان در صدر اسلام، در سال سوم هجری اتفاق افتاد که نه صد و پنجاه نفر از مشرکین با یک‌صد اسب و هفت‌صد شتر، در مقابل 313 نفر از مسلمانان با 70 شتر و دو اسب، شش زره و هفت شمشیر قرار گرفتند. همان‌گونه که پیداست، از نظر ظاهری، جمعیت و وسایل جنگی مشرکان بیشتر از مسلمانان بود. عتبه، شیبه و ولید افرادی از مشرکان، در مقابل آنان امیرالمؤمنین علیه السّلام، حمزه و عبیده از مسلمانان بودند. از طرف مشرکین عمرو بن وهب به‌عنوان جاسوسی آمد تا لشکریان مسلمانان را ورانداز کند، چون بازگشت، گفت:
«عددشان کم و اسلحه‌شان قلیل است؛ اما دیدم شتران یثرب (مدینه) مرگ را حمل می‌کنند و زهر مهالک در بر دارند. آیا نمی‌بینید که خاموش‌اند و چون افعی، زبان در دهان همی گردانند؟! پناه ایشان شمشیر است و هرگز به جنگ پشت نکنند تا کشته شوند و کشته نشوند تا به شمار خویش دشمن را بکشند؛ سرانجام و عاقبت این کار را نیک بنگرید که جنگ با اینان سخت است!»
حکیم بن حزام چون این سخن بشنید، از عتبه خواست تا از جنگ دست بردارند. او در جواب گفت: «ابوجهل را نمی‌توان راضی کرد.» نزد ابوجهل آمد و جریان یک دست بودن لشکریان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را نقل کرد. ابوجهل گفت: «شُش بر باده شده»، کنایه از این‌که ترس و بددلی عارض شما شده!
چون جنگ شروع شد، اتحاد مسلمین سبب شد تا 70 نفر از بزرگان مشرکین کشته و 70 نفر اسیر شوند و بقیه فرار کنند. ازجمله کشته شده‌ها که سر او را برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آوردند و پیامبر سجده‌ی شکر کرد، ابوجهل، فرعون امّت بود.
خداوند به خاطر همدلی و یگانگی مسلمین ملائکه را به کمک ایشان نازل کرد. چنان‌که در قرآن می‌فرماید: «وَلَقَد نَصَرَکُمُ الله بِبَدرٍ وَ انتُم اَذِلَّه … یُمدِدکُم رَبُّکُم بّخَمسَه الافٍ مِنَ المَلائِکهِ مُسوِّمین[simple_tooltip content=’سوره‌ی آل‌عمران، آیات 125 – 123′]*[/simple_tooltip]: ما در جنگ بدر شما مسلمین را کمک کردیم و پنج هزار ملائکه را به کمک شما فرستادیم.»[simple_tooltip content=’منتهی الآمال، ج 1، ص 114′](4)[/simple_tooltip]

4- اتحاد شیرین در اُندلس

کشور اُندلُس یعنی اسپانیا، چند صدسال تحت فرمان (حکومت) مسیحیان بود. کشوری که ازنظر وسعت و زیبایی، زمین و آسمانی همچون شام، در لطافت آب‌وهوا همانند یمن، ازنظر گل، ریاحین و عطریات مثل هند، در ثروت و حاصل خیزی مانند مصر و ازنظر دارا بودن سنگ‌های گران‌قیمت مانند چین بود؛ چنان‌که طارق، فاتح اندلس در گزارش خود به خلیفه وقت نوشت:
… در اثر اختلافات نژادی و مذهبی، تشدید نفاق و عدم توجه به رعایا و فقدان مردان جنگی، در سال 711 میلادی مردم اندلس به ریاست «کنت ژولی ین» با مسلمانان درگیر شدند. مسلمانانی متحد و یکدل و هم‌زبان و با عقیده، اندلس را به تصرف درآوردند.
طارق بن زیاد دنباله‌ی فتح اندلس را گرفت و شهرهای قرطبه، مالقه، غرناطه و طلیحه را هم متصرف شد. او از هرکسی که مسلمان نمی‌شد، جزیه می‌گرفت و در طلیحه که پایتخت مسیحیان بود، 25 تاج از سلاطین به دست آورد.
بدین ترتیب مسلمانان در سایه اتحاد و همدلی، هفت‌صد سال، پرچم اسلام را در آنجا برافراشته و در بهشت اندلس باهم زندگی می‌کردند.[simple_tooltip content=’اتحاد در اسلام، ص 90′](5)[/simple_tooltip]

5- نتیجه نفاق ضد اتحاد

چون مسلمانان در اندلس سال‌ها خوب زندگی می‌کردند و در بهشتی از یگانگی بودند، کم‌کم زمینه نفاق و جدایی به خاطر وفور نعمت، میان مسلمانان فراهم شد و جنگ قومی و قبیله‌ای آغاز شد.
بعضی از شهرها از دست فرمانداران اسلامی خارج گردید و فقط غرناطه باقی مانده بود که آن‌هم در سال 1492 میلادی به دست «فردیناند» پادشاه، گشوده شد.
فردیناند دادگاهی به نام «نواره» تشکیل داد و تفتیش مذهبی به عمل می‌آورد و هر کس که مذهب کاتولیک مسیحی را قبول نمی‌کرد، خارجی می‌نامید و هرگونه ظلم و اذیت در حق او روا می‌داشت. او پس از تسلط اول، آزادی مذهب و زبان داد و از سال 1479 بنای ظلم را گذاشت.
فردیناند در سال 1418 میلادی 3000 مسلمان را به حکم دادگاه نواره طعمه آتش کرد.
اسقف، اعظم پایتخت، حکم کرد که همه اعراب مسلمان را (اعم) از زن و بچه، از دمِ شمشیر بگذرانند.
راهبی دیگر به نام بلدا گفت: چون مسیحی بودن عرب معلوم نیست، همه آنان از مسلمان و مسیحی را گردن بزنند. نتیجه نفاق بعد از اتحاد، به‌گونه‌ای شد که تاریخ از نگاشتن جنایات آن خجالت می‌کشد.[simple_tooltip content=’اتحاد در اسلام، ص 98 این قسمت از کتاب تمدن و اسلام و عرب، نوشته‌ی گوستاولوبون اخذ شده است.’](6)[/simple_tooltip]