احسان

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 128 سوره‌ی نحل می‌فرماید: «همانا خدا یار و یاور نیکوکاران است.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «برادر دینی خود را به‌جای سرزنش، احسان و نیکی کن.»[simple_tooltip content=’نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1165′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

کریم بودن خداوند، لازمه‌اش بذل احسان و اعطای جود است. رحمت گسترده و ذاتی او، لطف و نیکی پی‌درپی را نصیب بندگان می‌کند.
احسان گری، عطوفت است؛ البته قابلیت در گیرندگی احسان فرق می‌کند. نیکوکاری به خلق، در مقابلش بدکاری به خلق است. محسن همیشه عمل و نیّتش ممدوح و دوستدارانش بسیارند. گرچه درجات نیکوکاران باهم مختلف است امّا ذات احسان به خلق ستوده است.
محسن از حق گرفته و به خلق افاضه می‌کند. اگر کسی متعرض است که به او احسان نشده، عیب از قابل است نه فاعل؛ چه آن‌که حسن فاعلی، همیشه هست.
مفهوم احسان، از انعام و بخشیدن، وسیع‌تر است و شخص محسن، همیشه در اعطای چیزی، بیشتر از آنکه لازم است می‌دهد. احسان، بخشایش افزون‌تر از حد عمومی است.

1- یهودی و زرتشتی

مردی یهودی و فقیر، با شخصی آتش‌پرست که ثروتمند بود، به راهی می‌رفتند؛ آتش‌پرست شتری داشت و اسباب سفر نیز همراه داشت؛ از یهودی سؤال کرد: «مذهب و مرام تو چیست؟»
گفت: «عقیده‌ام آن است که جهان را آفریدگاری است و او را پرستش می‌کنم و به او پناه می‌برم و هر کس موافق مذهب من می‌باشد، به او نیکی می‌کنم و هر کس مخالف مذهب من است، خون او را بریزم.»
یهودی از آتش‌پرست سؤال کرد: «مرام تو چیست؟» گفت: «خود و همه موجودات را دوست می‌دارم و به کسی بدی نمی‌کنم و به دوست و دشمن احسان و نیکی می‌کنم. اگر کسی با من بدی کند به او جز با نیکی رفتار نکنم به سبب آن‌که می‌دانم جهان هستی را آفریدگاری است.» یهودی گفت: «این‌قدر دروغ مگو که من همنوع تو هستم و تو روی شتر با وسایل مسافرت می‌کنی و من با پای پیاده به تهی‌دستی. نه از خوراک خود می‌دهی و نه سوار بر شترت می‌نمایی.»
آتش‌پرست از شتر پیاده شد و سفره‌ی غذا را در مقابل یهودی پهن کرد. یهودی مقداری نان خورد و با خواهش بر شتر او نشست تا خستگی بگیرد. مقداری راه را که با یکدیگر حرکت کردند، یهودی ناگهان تازیانه بر شتر نواخت و فرار نمود.
آتش‌پرست هرچند فریاد کرد: که ‌ای مرد! من به تو احسان نمودم، آیا این جزای احسان من است که مرا در بیابان تنها بگذاری؟ فایده‌ای نکرد. یهودی با فریاد می‌گفت: «قبلاً مرام خود را به تو گفتم که هر کس مخالف مرام من است، او را هلاک کنم.»
آتش‌پرست رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا! من به این مرد نیکوئی کردم و او بدی نمود، داد مرا از او بستان.»
این گفت و به راه خود ادامه داد. هنوز مقداری راه را نپیموده بود که ناگهان چشمش به شترش افتاد که ایستاده و یهودی را به زمین انداخته و تمام بدنش مجروح و ناله‌اش بلند است. خوشحال شد و شتر خود را گرفت و بر آن نشست و می‌خواست حرکت کند که ناله‌ی یهودی بلند شد: «ای مرد نیکوکار! تو میوه‌ی احسان را چشیدی و من پاداش بدی را دیدم، اینک به عقیده‌ی خودت از راه احسان رو مگردان و به من نیکی کن و مرا در این بیابان رها مکن.»
او بر یهودی رحم و شفقت نمود و او را به شتر خویش سوار کرد و به شهر رساند.[simple_tooltip content=’جوامع الحکایات، ص 24 -نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 29′](2)[/simple_tooltip]

2- امام حسین علیه السّلام و ساربان

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «زنی در کعبه طواف می‌کرد و مردی هم پشت سر آن زن می‌رفت. آن زن دست خود را بلند کرده بود که آن مرد دستش را به روی بازوی آن زن گذاشت خداوند دست آن مرد را به بازوی آن زن چسبانید.
مردم جمع شدند، چنان‌که قطع رفت‌وآمد شد. کسی را به نزد امیر مکه فرستادند و جریان را گفتند. او علما را حاضر نمود و مردم هم جمع شده بودند که چه حکم و عملی نسبت به این خیانت و واقعه کنند، متحیر شدند! امیر مکه گفت: «آیا از خانواده پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم کسی هست؟»
گفتند بلی حسین‌ابن‌علی علیه‌السلام اینجاست. شب، امیر مکه حضرت را خواست و حکم را از حضرتش پرسید.
حضرت اول رو به کعبه نمود و دست‌هایش را بلند کرد و مدتی مکث فرموده و بعد دعا کردند. سپس آمدند و دست آن مرد را به قدرت امامت از بازوی آن زن جدا نمودند.
امیر مکه گفت: «ای حسین علیه‌السلام آیا حد نزنم؟» فرمود: «نه»
آری این احسانی بود که حضرت نسبت به این ساربان کرد، اما همین ساربان در عوض خوبی و احسان حضرت، در تاریکی شب یازدهم به خاطر گرفتن بند شلوار امام دست حضرت را قطع کرد.[simple_tooltip content=’رهنمای سعادت، ج 1، ص 36 -شجره طوبی، ص 422′](3)[/simple_tooltip]

3- ابوایوب انصاری

یکی از اصحاب بزرگ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم «ابوایوب انصاری» بود. موقعی که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از مکه به مدینه هجرت کردند، همه‌ی قبایل مدینه تقاضا کردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر آن‌ها فرود آید! پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر جا شترم نشست، همان‌جا را انتخاب کنم.» تا اینکه نزدیک خانه‌های «بنی مالک بن النجار» رسید در محلی که بعدها درب مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم قرار گرفت، شتر به زمین نشست. مردم نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمدند و هر کس او را به خانه‌ی خودش دعوت می‌کرد. ابوایوب فوری خورجین پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از پشت شتر گرفت و به خانه برد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: چه شد؟ گفتند: ابوایوب آن را به خانه خود برد. فرمود: شخص باید همراه بارش باشد و به خانه‌ی ابوایوب تشریف بردند و تا هنگامی موقعی که خانه‌های اطراف مسجد ساخته شد، در خانه‌ی ابوایوب تشریف داشتند.
اول در اتاق پایین و همکف بودند بعد ابوایوب عرضه داشت یا رسول‌الله مناسب نیست شما در طبقه‌ی پایین و ما در طبقه فوقانی باشیم، خوب است شما بالا تشریف ببرید.
حضرت قبول کردند و دستور دادند اثاثیه را به طبقه‌ی فوقانی ببرند. او در تمام جنگ‌ها همانند بدر و اُحد و غزوات در رکاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم با دشمنانش می‌جنگید و شهامت‌های بزرگی از خود نشان می‌داد. در جنگ خیبر پس از پیروزی در برگشت پشت خیمه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نگهبانی می‌داد، وقتی صبح شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «بیرون خیمه چه کسی است؟» عرض کرد: «منم ابوایوب…» دو بار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدا تو را رحمت کند. «آری ابو ایوب از راه احسان با مال و جان این دعای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب او شد.»[simple_tooltip content=’پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یاران، ج 1، ص 27-20 -بحارالانوار، ج 6، ص 554′](4)[/simple_tooltip]

4- جزای اشعار

روز نوروزی، منصور دوانیقی که بعد از برادرش ابوالعباس سفّاح به خلافت رسید، امام کاظم علیه السّلام را امر کرد که در مجلس روز عید بنشیند و مردم برای تبریک بیایند و هدایای خود را نزدش بگذارند و حضرت آن‌ها را قبول کند.
حضرت فرمود: «عید نوروز عید سنتی فرس (ایرانیان) است و در اسلام درباره‌ی آن چیزی وارد نشده است.»
منصور گفت: «این کار را به خاطر سیاست لشکر و سپاه می‌کنم، شما را به خداوند عظیم سوگند می‌دهم که قبول کنید و در مجلس بنشینید»؛ حضرت هم قبول کردند و در مجلس نشستند و اعیان لشکر و اُمرا و مردم خدمتش شرفیاب می‌شدند و تهنیت می‌گفتند و هدایا را نزد حضرتش می‌گذاشتند.
منصور خادمی را موکّل کرده بود که نزد حضرت بایستد و اموال را که می‌آورند ثبت و ضبط کند. آخرین نفرات از مردم، پیرمردی بود که وارد شد و عرض کرد: یا بن رسول‌الله! من مردی فقیر می‌باشم و مالی ندارم که برای شما هدیه بیاورم، ولیکن هدیه‌ی من سه بیت شعری است که جدّم در مرثیه جدّ شما حسین بن علی علیه السّلام سروده، اشعار را خواند.

عجبتُ لمصقولٍ علاکَ فرِندُهُ **** یوم الهیاج و قد علاک غبار

حضرت فرمود: هدیه‌ی شما را قبول کردم و در حقش دعای خیر کرد.
پس سر خود را به طرف خادم منصور بلند کرد و فرمود: «برو نزد منصور و او را از این اموال جمع شده خبر بده و بگو چه باید گرد؟»
خادم رفت و برگشت و گفت: «امیر می‌گوید تمام آن را به شما بخشیدم، در هر راهی که می‌خواهی صرف کن.»
پس حضرت به آن پیرمرد فرمود: «تمام این اموال را بردار که همه را به تو بخشیدم.»[simple_tooltip content=’منتهی الآمال، ج 2، ص 187′](5)[/simple_tooltip]

5- یوسف و برادران

بعد از آن‌که برادران، با حیله یوسف علیه‌السلام را به بیرون شهر بردند و او را زدند و درون چاه انداختند؛ و پدر را در غم یوسف به حزن و گریه دائمی وادار کردند… سال‌ها گذشت تا فهمیدند برادرشان پادشاه مصر شد و بالاخره با پدر و برادر نزدش رسیدند.
یوسف علیه‌السلام نخستین جمله‌ای که گفت این بود: «خدای من، به من احسان کرد که مرا از زندان بیرون آورد.»
این‌که از گرفتاری چاه و به دنبالش بردگی خود، نامی به زبان نیاورد، ظاهراً از روی جوانمردی بود که نخواست برادران را خجالت‌زده کند و آزارهایی را که از آن‌ها دیده بود اظهار کند و آن خاطرات تلخ را تجدید نماید.
بعد فرمود: «این شیطان بود که برادرانم را وادار کرد تا آن عمل نابجا را نسبت به من انجام دهند و مرا به چاه افکنند و پدر را به فراق من مبتلا کنند؛ اما خدای سبحان این احسان را فرمود که همان رفتار نابجای آن‌ها را مقدمه عزّت و بزرگی ما خاندان قرار داد!»
این هم از بزرگواری یوسف علیه‌السلام بود که رفتار ظالمانه‌ی برادران را نسبت به خود، به شیطان منسوب داشت و او را مقصر اصلی دانست تا برادران شرمنده نشوند و راه عذری برای کارهای خویشتن داشته باشند.
فرمود: «امروز بر شما ملامتی نیست.» و از جانب من آسوده‌خاطر باشید که شما را عفو کردم و گذشته‌ها را نادیده می‌گیریم و از طرف خدای تعالی نیز می‌توانم این نوید را به شما بدهم و از وی بخواهم که «خدای نیز از گناه شما درگذرد زیرا او مهربان‌ترین مهربانان است.»
«آری بدون شک هر کس تقوا و صبر پیشه سازد خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند.»[simple_tooltip content=’سوره یوسف آیه 90′]*[/simple_tooltip]
درسی که حضرت یوسف علیه‌السلام نسبت به بدی‌های برادران به همگان داد، احسان و نیکی در مقابل بدی کردار آنان بود که انشا الله ما هم بتوانیم نسبت به برادران دینی این‌چنین باشیم.[simple_tooltip content=’تاریخ انبیاء، ص 347 – 334′](6)[/simple_tooltip]