اذان

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 58 سوره‌ی مائده می‌فرماید: «آن‌ها هنگامی‌که (اذان می‌گویید و مردم را) به نماز فرامی‌خوانید، آن را به مسخره و بازی می‌گیرند، جمعی نابخردند.»

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند موّذن را تا هرکجا صدای اذانش برود، می‌آمرزد و هر چیزی که صدایش را بشنود، برایش گواهی می‌دهد.»[simple_tooltip content=’به نقل وافی، ج 2، ص 87′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

اذان به معنی اعلام احکام شرعی است. مثلاً برای اینکه به مردم بگویند، وقت نماز پنج‌گانه یا جمعه یا افطار شده، اذان گفته می‌شود.
در شب معراج خداوند به جبرئیل دستور داد تا اذان و اقامه گوید؛ آنگاه انبیاء به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اقتدا کردند.
درواقع اذان را جبرئیل بازگو کرده است، لذا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «در شب معراج اذان تعلیم داده شد.»
در سوره‌ی جمعه برای نماز جمعه در آیه 9 چنین آمده:
«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، وقتی در روز جمعه برای نماز جمعه اذان می‌گویند، تندتر بدوید و برای رسیدن به نماز از خریدوفروش دست‌بردارید.»
در مدینه هرگاه مؤذن اذان می‌گفت، مسلمانان برای نماز حاضر می‌شدند و کفار و منافقان آن‌ها را به استهزاء می‌گرفتند و با یکدیگر می‌خندیدند.

1- آتش گرفتند

شخصی نصرانی در مدینه بود که وقتی صدای مؤذّن را می‌شنید که می‌گفت: «اَشهَدُ انَّ مُحَمّداً رسولُ الله: شهادت می‌دهم که محمد فرستاده خداست»، می‌گفت: «خدا آدم دروغ‌گو را بسوزاند» و مؤذّن را نفرین می‌نمود.
روزی خدمتگزارِ او آتش به درون خانه‌ی او برد، درحالی‌که او و خانواده‌اش بودند. آتش کم‌کم شعله‌ور گردید و مرد نصرانی و خانواده‌اش آتش گرفتند و سوختند.[simple_tooltip content=’نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 114′](2)[/simple_tooltip]

2- نزول اذان

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هنگامی‌که جبرئیل اذان را برای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آورد، سر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در دامن علی علیه‌السلام بود. جبرئیل اول اذان و سپس اقامه گفت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به علی علیه‌السلام فرمود: «یا علی! صدای اذان جبرئیل را شنیدی؟» عرض کرد: «آری» فرمود: «یا علی! به خاطر سپردی؟»
عرض کرد: «آری» فرمود: «بلال را طلب نما و به او اذان و اقامه را تعلیم ده.» آنگاه علی علیه‌السلام بلال را طلبید و اذان و اقامه را به وی آموخت.»
قول دیگر آن است که در شب معراج، وقت نماز، جبرئیل اذان و اقامه گفت و نماز جماعت برپا شد، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اذان و اقامه را بعد از نزول بر زمین، به دیگران آموخت.[simple_tooltip content=’نمونه‌ی معارف، ج 1، ص 116 -وافی، ج 2، ص 86′](3)[/simple_tooltip]

3- جعل و دروغ

در کتب عامه آمده است که تا مدتی در مدینه وقت اذان را اعلام نمی‌کردند کم‌کم اجتماع می‌کردند و سپس مهیای نماز می‌شدند؛ تا یک روز این مسئله را به مشورت گذاشتند. عده‌ای گفتند: «مانند نصارا ناقوس بزنیم.» پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور داد بوقی تهیه کنند تا علامت اعلان نماز باشد.
شبی عبدالله بن زید در خواب دید کسی دو جامه سبز پوشیده و ناقوسی در دست دارد. گفت: «بنده‌ی خدا این ناقوس را می‌فروشی؟» پرسید: «برای چه می‌خواهی؟» گفت: «برای اعلان نماز.» گفت: «می‌خواهی به بهتر از آن راهنمایی‌ات کنم؟» گفت: «آری.» پس اذان را به او آموخت.
از خواب برخاست و خدمت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و خواب خود را تعریف کرد.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خوشحال شد و فرمود: «رفیق شما خوابی دید.» و دستور داد به بلال آن را تعلیم کنند؛ چون صدای او رساتر بود.[simple_tooltip content=’پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یاران، ج 2، ص 71 -صحیح بخاری، ج 1، ص 113′](4)[/simple_tooltip]

4- بر بالای کعبه

بلال در سفر و حَضَر همراه پیامبر اذان می‌گفت. اولین اذان برای همگان تازگی داشت؛ مخصوصاً با دیدن مرد حبشی سیاه‌پوست و کلمات تازه‌ای که می‌شنیدند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم ظهر وارد مکه شد، بلال به امر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم روی بام کعبه رفت و اذان عمومی اعلام کرد.
تمام بت‌ها بر اثر صدای اذان درافتادند. بعضی گفتند: «رفتن در شکم خاک، از شنیدن این صدا گواراتر است.» دیگری گفت: «شکر می‌کنم که پدرم تا امروز زنده نماند تا پسر رباح را ببیند که در بالای بام کعبه، بانگ الاغ می‌دهد.» حارث بن هشام گفت: «مگر محمد غیر از این کلاغ سیاه، کسی را نداشت تا به موذّنی برگزیند.»
ابوسفیان گفت: «من چیزی نمی‌گویم؛ زیرا می‌ترسم این دیوارها به محمد خبر دهد.» پیامبر از گفته‌ی آنان باخبر شد و کسی را نزد آنان فرستاد.
یک نفر از آن‌ها اقرار کرد و استغفار نمود و مسلمان واقعی شد.[simple_tooltip content=’بحارالانوار، ج 21، ص 119 -پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و یاران، ج 1، ص 68′](5)[/simple_tooltip]

5- نام پیامبر کنار نام خدا

ابن عباس نقل کرده است که ابوسفیان، پدر معاویه، در آخر عمر نابینا شده بود. روزی در مجلسی نشسته بودیم و حضرت علی علیه‌السلام در آن مجلس بود. مؤذّن اذان گفت، چون به اشهَدُ انَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله رسید، ابوسفیان گفت: «کسی در این مجلس هست که از او باید ملاحظه کرد؟» شخصی گفت: نه! ابوسفیان گفت: «ببینید این مرد هاشمی، نام خود را در کجا قرار داده است!» حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «خدا دیده تو را گریان گرداند ای ابوسفیان! خدای چنین کرده است، او نکرده؛ زیرا خداوند فرمود: وَ رَفَعنا لَکَ ذِکرَک: و برای تو نام تو را بلند کردیم.»[simple_tooltip content=’سوره‌ی انشراح، آیه‌ی 4′]*[/simple_tooltip]
ابوسفیان گفت: «خدا بگریاند دیده کسی را که گفت در اینجا کسی نیست و مرا بازی داد.»[simple_tooltip content=’منتهی الامال، ج 1، ص 41′](6)[/simple_tooltip]