استاد

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 66 سوره‌ی کهف می‌فرماید: «موسی علیه‌السلام به او (خضر) گفت: آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه‌ی رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟»

حدیث:

امام باقر علیه‌السلام به بعضی اصحاب خود خطاب کرد و فرمود: «یکی از شما برای مسافرت چند فرسخی خود، راهنما طلب می‌کند و حال‌آنکه تو از راه‌های آسمان نسبت به راه‌های زمین بی‌اطلاع‌تری، پس برای خود راهنما بطلب.»[simple_tooltip content=’بحرالمعارف، ج 1، ص 373؛ اصول کافی، ج 1، ص 185′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

استاد، دو گونه است: یکی غیبی که از غیب و ماوراءالطبیعه بهره می‌برد و به دیگران می‌رساند مانند انبیاء، اوصیاء و اولیاء و دیگری، استاد علوم و فنون اصطلاحی و طبیعی.
آنچه ما از استاد نام می‌بریم، آنانی هستند که حق معنوی در تربیت نفوس دارند و در صلاح و رشد شاگردان، اهتمام دارند و مایه می‌گذارند نه اساتید علم فیزیک، شیمی و ریاضی و…
لذا متعلّم در برابر استاد، همانند عبد در برابر مولا باید باشد، چراکه استاد، پدر روحی است و مسائل را با القاء، در ذهن شاگردان می‌کارد تا مسائل دین و اخلاق را بپذیرد و به کار ببرد.
زکات علم، نشر آن است و استاد دارد زکات علم خود را می‌دهد تا اینکه شاگرد، با گرفتن زکات، خود را بسازد و تهذیب کند و شایسته‌ی بندگی حق شود.
استاد چون مقتداست و پیشوای تلمیذِ خود، لذا در مقام ارشاد و تأدیب، به دستورالعمل‌ها و نسخه‌هایی، شاگرد را بهره‌مند می‌کند تا نفْس او قابل شود. آنگاه قابلیت‌ها سبب می‌شود تا سیر صعودی به کمالات را بپیماید.

1- باب الله

امام صادق علیه‌السلام فرمود: یکی از بزرگان دین، آن‌قدر خداوند را عبادت کرد تا نحیف و لاغر شد. خداوند به پیامبر زمانش وحی کرد که به او بگو: «به عزت و جلال خودم سوگند، اگر آن‌چنان مرا عبادت کنی تا چون دنبه‌ای که در دیگ جوشان، آب می‌شود، آب شوی، هرگز از تو نخواهم پذیرفت؛ تا اینکه از دری بر من وارد شوی که تو را دستور داده‌ام (که آن، پیامبر وقت، مربی و هادی توست).»[simple_tooltip content=’بحرالمعارف، ج 1، ص 382 -عقاب الاعمال، ص 1′](2)[/simple_tooltip]

2- افسوس

مرحوم سید محسن امین عاملی، صاحب کتاب اعیان الشّیعه، درباره‌ی استاد عالمان اخلاقی و عرفانی، ملّا حسینقلی همدانی (م 1311) گوید:
«نه در زمان او و نه در زمان بعدش، کسی مانند او در علم اخلاق و تهذیب نفوس نبوده است. اوایلی که ما به نجف رفتیم (سال 1308) آخوند، همسایه‌ی ما بود و روزهایی چند به درس اخلاقش حاضر شدم، ولی به دلیل اشتغال به کارهای مهم‌تر، نتوانستم ادامه دهم و اینک بر این امر افسوس می‌خورم؛ او از زرق‌وبرق دنیا و ریاست پرهیز می‌کرد و حتی نماز جماعت را با برخی خواص در منزلش می‌خواند.»[simple_tooltip content=’سیمای فرزانگان، ص 63′](3)[/simple_tooltip]

3- معلم علی علیه‌السلام

کسی از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد: «چرا پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را ابالقاسم می‌گویند؟»
فرمود: «به خاطر اینکه فرزندی بنام قاسم داشت.»
عرض کرد: «این را می‌دانم، کمی روشن‌تر بیان کنید.» فرمود: «چون علی قسیم و قاسم بهشت و جهنم است و علی علیه‌السلام در کودکی در دامن پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بزرگ شد و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم معلم علی علیه‌السلام بود و شاگرد به‌منزله‌ی فرزند است؛ پس پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به‌منزله‌ی پدر است و او را ابوالقاسم نامند.»
امیرالمؤمنین علیه‌السلام هم در نهج‌البلاغه فرمود: «پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در کودکی من را در آغوش می‌گرفت و غذا را می‌جوید و در دهان من می‌گذاشت.»[simple_tooltip content=’اسرار عبادت، ص 68 -معانی الاخبار، باب اسماء النبی، ج 3′](4)[/simple_tooltip]

4- صفات معلمان راهبر

در یکی از جنگ‌های رسول خدا صلی‌الله علیه و آله، قومی را نزد حضرتش آوردند، فرمود: «شما کیستید؟» گفتند: «مؤمنانیم، ای رسول خدا!»
فرمود: «ایمان شما به کجا رسیده است؟» گفتند: «در بلا صبر کنیم و در خوشی شُکر و راضی به قضای الهی هستیم.» فرمود: «شما عالمان بردباری هستید که از کثرت دانایی نزدیک است پیامبر شوید (و همانند پیامبران، معلّم خلق، به‌طرف خدا هستید).»[simple_tooltip content=’بحرالمعارف، ج 2، ص 71 -بحار، ج 71، ص 153′](5)[/simple_tooltip]

5- دو استاد

محی‌الدین عربی گوید: چون دیدم مردم با حق مخالفت می‌ورزند و خلاف گفته‌ی خدا انجام می‌دهند، حال قبض به من دست داد و بر استادم ابوالعباس تحرینی وارد شده و جریان را گفتم. فرمود: «به خدای تمسّک کن.»
و به استاد دیگرم ابو عمران مِیرتُلی وارد شدم و این جریان را گفتم، فرمود: «به نفْس خود تمسّک کن.»
گفتم: شما هر دو استاد من هستید، چطور به اختلاف جواب می‌دهید؟! ابو عمران گریه کرد و گفت: «آنچه ما گوییم مقتضای حال ما بُوَد؛ خداوند من را به مقام ابوالعباس برساند!»
بعد خدمت استادم ابوالعباس آمدم و گفته‌ی آن استاد را نقل کردم. فرمود: «او تو را به طریق دلالت کرده و من تو را به رفیق هدایت نمودم؛ پس بین طریق و رفیق را جمع خواهی کرد.»[simple_tooltip content=’محی‌الدین عربی، تألیف محسن جهانگیری، ص 18′](6)[/simple_tooltip]