اصحاب
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 55 سورهی مائده میفرماید: «ولیّ و سرپرست شما خدا و رسول اوست و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند. (امام علی علیهالسلام).»
حدیث:
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هرگاه خواستی یاران مرا بشناسی بنگر به آنکس که پارسائیاش سخت باشد و از آفریدگار خود ترسناک و امیدوار به پاداشش باشد چون اینگونه افراد را نگریستی آنان یاران من باشند.»[simple_tooltip content=’وافی، ج 1، ص 295 -آثار الصادقین، ج 10، ص 391′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
اصحاب به معنی صاحب یار و مصاحب شدن، همراه شدن، همراه دیگری را گویند.
تمام انبیاء، دارای صحابه بودند. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهم السّلام هم دارای اصحاب بوده و آنان چند دسته بودند: گروهی از مقرّبین و ثابتقدمها بودند. دستهای، متوسطالحال بودند؛ و بعضیها عاقبت به شر شدند. لذا آنچه در شرححال اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم میخوانیم، میبینیم که کسانی همراه پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بودند ولی عاقبت آنان به ارتداد کشیده شده و سیرهی او را تبدیل کردند.
پس در خواندن شرححال اصحاب پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و امامان علیهم السّلام باید با دقت مطالعه نمود تا یقین پیدا کرد که کدام ممتاز شدند. (مانند سلمان، ابوذر و مقداد که از خاندان او به شمار میآمدند) و چه کسانی مسیر زحمات 23 سالهی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را عوض کرده و دین را به اعوجاج و کجی کشاندند؛ و چه کسانی ابنالوقتی را پیشه کردند و چه نمکنشناسی بعد از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم، با امیرالمؤمنین علیهالسلام خلیفه راستین او جنگ نمودند. این تاریخِ گویاست که میتواند مقداری از شرححال اصحاب را برایمان بیان کند.
1- اسامه بن زید
اسامه بن زید از کسانی بود که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به وی علاقهمند بود و او را «حبّ الرسول» مینامیدند.
1. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: اسامه از افرادی است که بسیار موردعلاقه من است و امید است که از نیکان شما باشد.
2. روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به عیادت سعد بن عباده میرفت و بر درازگوشی سوار بود، اسامه را پشت سر خود سوار کرد.
3. روزی اسامه افتاد و سرش شکست، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خودش آن را درمان کرد.
4. اسامه گوید: پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم یک جامهی مصری از جامههایی که دحیه کلبی به حضرت اهداء کرده بود به من بخشید. من آن را به همسرم پوشانیدم. روزی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم پرسید: چرا آن لباس را نمیپوشی؟ عرض کردم: به همسرم دادم. فرمود: «به او بگو جامه دیگری در زیر بپوشد؛ مبادا حجم بدنش نمایان گردد.»
5. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم لشکری چهارهزارنفری به امیری اسامه در مرز مراکش، روانه سرزمین روم کرد (جنگ موته) بااینکه بیست سال بیشتر نداشت و اکثر بزرگان از این موضوع ناراحت بودند. اسامه چون میبیند که کسالت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم سخت است، در حرکت سستی میکند. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: زودتر لشکر را حرکت بده.
عرض میکند: پدر و مادرم به قربانت! اجازه دهید تا خدا شما را شفا دهد، بعد بروم!
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «نه به امید خدا حرکت کن.» عرضه داشت: «شما در چنین حال باشید من بروم، دلم چرکین خواهد بود.» فرمود: «برو خدا تو را یاری میکند.» عرض کرد: «دوست ندارم حال شما را از مسافرین بپرسم.» فرمود: «به آنچه مأمورت کردهام عمل کن.»
2- فضایل ابن ابی یعفور
عبدالله بن ابی یعفور (م 131) از ثقات خاص و از حواریون امام صادق علیهالسلام بسیار مطیع و فرمانبر بود. به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: «به خدا قسم اگر (رمانه) اناری را به دو نیم تقسیم کنی و بفرمایی نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، من هم گواهی میدهم نصف آن حلال و نیمهی دیگرش حرام است.» امام دو مرتبه فرمود: «خدا تو را رحمت کند، خدا تو را رحمت کند.»
وقتی او درگذشت امام صادق علیهالسلام نامهای به مفضل بن عمر جعفی به این شرح نوشت: «مفضل! با تو عهد و پیمانی میبندم که قبلاً با عبدالله بن ابی یعفور داشتم که درود خدا بر او باد!
1. به عهدی که با خدا و رسول او و امامش داشت وفا کرد.
2. به رحمت ایزدی پیوست.
3. درود خدا بر روحش باد.
4. اعمالش پسندیده بود.
5. سعیاش مشکور بود و مورد رحمت خدا قرار گرفت.
6. خدا و رسول او از او راضی هستند.
7. به ولادتم از رسول خدا سوگند! که در عصر ما هیچکس مانند او از خدا و رسول و امامش اطاعت نکرد.
8. در بهشت بین خانهی محمد صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام جای دارد.
9. به اضافهی اینکه خانهاش و درجهاش با پیامبر صلیالله علیه و آله یکی است.
10. خداوند به دلیل فضل خود و رضایت من، از او راضی و خشنود گردد.»[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام، ج 2، ص 374 -قاموس الرجال، ج 5، ص 381′](2)[/simple_tooltip]
3- فضایل زکریا بن آدم اشعری
1. او از اصحاب امام رضا علیهالسلام و امام جواد علیهالسلام بوده و نزد امام رضا علیهالسلام مقامی بس بلند داشت و در قبرستان «شیخان» قم مدفون است.
2. وقتیکه در قم بود نامهای به امام رضا علیهالسلام نوشت که میخواهم از قم بیرون بروم، زیرا در بین آنها سفیهان و نادانان زیادند. امام در جواب نوشتند: «چنین کاری را نکن زیرا خدا بهواسطه وجود تو، بلا را از مردم قم برطرف میسازد چنانکه به وجود امام کاظم علیهالسلام از اهل بغداد شرّ و بلا را مرتفع گردانید.»[simple_tooltip content=’منتهی الآمال، ج 2، ص 320′](3)[/simple_tooltip]
3. زکریا بن آدم گفت: «بر حضرت رضا علیهالسلام اوّل شب وارد شدم و امام از وفات ابوجریر بن ادریس قمی که تازه مُرده بود سؤال کرد و رحمت خدا برای او خواست. پیوسته امام با من سخن میگفت و من با او سخن میگفتم تا فجر صبح طلوع کرد. پس امام برخاست و نماز صبح گذارد.»
4. زکریا بن آدم یک سال با امام رضا علیهالسلام از مدینه به مکّه برای حج مشرف شد و در اعمال، همانند حضرت انجام میداد.
5. علی بن مسیب همدانی گوید: «به امام رضا علیهالسلام عرض کردم: راه من دور است و همهوقت نمیتوانم به خدمت شما برسم از چه کسی اخذ احکام دین خود را کنم؟» فرمود: «از زکریا بن آدم قمی که مأمون است بر دین و دنیا.»[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 2، ص 208′](4)[/simple_tooltip]
6. امام جواد علیهالسلام در نامهای درباره وفات زکریا بن آدم چنین نوشتند:
«خدا رحمت کند او را در روز تولد و روز وفات و روز قیامت، او در زمان حیاتش عارف و متعرف به حق بود و صابر و شکیبا و امیدوار به ثواب الهی و قیامکننده بود به آنچه خدا و رسولش دوست داشتند. او وفات کرد ولی پیمانشکن نبود، خدایش رحمت کند و به نیّتش پاداش نیک دهد و به آرزویش برساند.»[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 2، ص 208′](5)[/simple_tooltip]
4- فضایل یونس بن عبدالرحمن
1. یونس، امام صادق علیهالسلام، امام باقر علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام را درک کرده بود.
2. امام رضا علیهالسلام فرمودند: «ابوحمزه ثمالی و یونس بن عبدالرحمن در زمان خود مانند سلمان فارسی بودند.»
3. همچنین امام رضا علیهالسلام سه بار بهشت را برای یونس تضمین نموده است.
4. امام جواد علیهالسلام از طرف خود و پدر بزرگوارش بهشت را برای یونس ضمانت کردند.
5. عزیز بن مهتدی وکیل امام رضا علیهالسلام از قم به حضرت نامهای دربارهی یونس بن عبدالرحمن نوشت که چه میفرمایید؟ امام با خط مبارکش نوشت: «او را دوست بدار و برایش طلب آمرزش کن، هرچند همهی مردم شهر با تو مخالفت کنند.»
6. در حدیثی آمده است که امام رضا علیهالسلام به او فرمود: «یونس! وقتی امامت از تو راضی و خشنود است، دیگر از سخنان دیگران دلگیر نشو.»
7. وقتی افراد بسیاری، از امام رضا علیهالسلام سؤال کردند که ما نمیتوانیم همیشه خدمت شما برسیم، از چه کسی مسائل را بپرسیم؟ اما علیهالسلام فرمود: «یونس بن عبدالرحمن»[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه، ج 3، ص 500 -قاموس الرجال، ج 9′](6)[/simple_tooltip]
5- مثام ابوحمزه ثمالی
ثابت بن دینار، معروف به ابوحمزه ثمالی، چهار امام یعنی امام سجاد علیهالسلام، امام باقر علیهالسلام، امام صادق علیهالسلام و امام کاظم علیهالسلام را درک کرد. او به درجاتی رسید که امام رضا علیهالسلام در وصف او فرمود: «ابوحمزه، لقمان زمان خود بود که چهار نفر از ما را خدمت کرده (استفاده برده).» امام صادق علیهالسلام وقتی او را میدید، میفرمود: «هر وقت تو را میبینم احساس آرامش میکنم: اِنّی لَاستَریحُ رَأیتَکَ»
دعای سحر که از امام سجاد علیهالسلام است، معادل دو جزء قرآن میباشد که به نام راوی آن، ابوحمزه معروف گردیده است. خودش گفت: «امام سجاد علیهالسلام شبهای ماه رمضان تا سحر مشغول نماز بود، چون سحر میرسید این دعا را میخواند: «الهی لا تؤدِّبْنی بِعقُوبَتِک».
از این بیان معلوم میشود که همواره از فیض امام در سحرها استفاده برده است.[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 1، ص 100′](7)[/simple_tooltip]
6- توصیف خاص پیامبر صلیالله علیه و آله
اویس قرنی به خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نرسیده بود. حضرت دربارهی او فرمود: «چون اویس را دیدید، سلام مرا به او برسانید ولی با او سخن بسیار مگویید.»
اویس بعد از وفات پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم روزی به مدینه آمد؛ چون صحابه او را دیدند کمی مذمّت کردند که تو به خاطر مادرت از دیدار پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم محروم شدی ولی ما به خاطر محبّت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خویشاوندان خود را میکشیم و ازاینگونه حرفها زدند. اویس پرسید: «شما سالها پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را درک کردید، بگویید نشانهی پیامبر چه بود؟» هر یک نشانهای گفتند از قد، صورت، رنگ، تواضع، سخاوت، طاعت، علم و معجزه؛ بعد گفتند: «ما جز این نشانهها چیز دیگر نمیدانیم. اکنون تو بگو.»
چون اویس دهان باز کرد هفده کس به رو افتادند و بیهوش شدند و بر دیگران گریه و رقّت پدید آمد.[simple_tooltip content=’مقالات شمس، ص 68′](8)[/simple_tooltip]