اغماض(در گذشتن از خطای کسی)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 15 سوره‌ی مائده می‌فرماید: «یا أَهْلَ الکتابِ قَدْ جاءَکمْ رَسُولُنا یبَیّنُ لَکمْ کثِـیراً مِمّا کنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الکتابِ وَیعْفُوا عَنْ کثِیر: ٍ ای اهل کتاب! پیامبر ما که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان می‌کردید روشن می‌سازد، به سوی شما آمد و از بسیاری از آن درمی‌گذرد (و صرف‌نظر می‌کند).»

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «اِنّا أَهْلُ بَیتٍ مَرُوّتُنا الَّعفُو عَمَّنْ ظَلَمَنا: ما خاندانی هستیم که جوانمردی ما این است که هر کس به ما ظلم کند، از او درمی‌گذریم.»[simple_tooltip content=’تفسیر معین، ص 110 -بحار، ج 71، ص 401′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

خداوند با مغفرتی که دارد و غفور و رحیم است، در مقابل حق خود نسبت به کسانی که جفایی کردند و اطاعتی نکردند و … از خطایشان می‌گذرد.
گذشت و عفو، همیشه ممدوح است ولیکن آن‌هایی که مشمول حدودی از حق‌الله و حق‌الناس هستند مربوط به حاکم شرایع و مسائل حدود و دیات می‌باشد بحث فقهی خودش را دارد.
اما در مجموع از رحمت واسعه‌ی حق، مهلت دادن خطاکار و تعجیل نکردن در عقوبت است تا شخص به هوش آید و مورد لطف کریمانه قرار گیرد. این از موضوعاتی است که آثار قابل نظر داد.
توبه و انابه، از مسائل و مبادی اغماض است که به خودی خود راهگشاست. گناه چه کبیره و چه صغیره، نسبت به پدر و مادر و استاد و رَحِم و مالک و مانند این‌ها و توبه از این گناهان، از طرف مجرم و اغماض از طرف صاحب حق، قابل‌توجه است. پس آن‌که اغماض می‌کند به یکی از صفات کمالیّه‌ی خداوند متّصف شده است و آن این‌که با داشتن قدرت بر تلافی و اجراء حد، صفت عفو را روا می‌دارد.

1- بخشیدن قاتل

در جنگ خیبر به تحریک یهودیان، زینب، دختر حارث، دست گوسفندی را پخته و زهرآلود نمود و به‌عنوان هدیه نزد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آورد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله ردّ احسان نکردند و لقمه اول را که به دهان گذاشتند، احساس مسمومیت کردند و دستور دادند آن زن را احضار کنند. پس از گفتگو، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم این گناه بزرگ او را بخشیدند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در روزهای آخر عمر در بستر بیماری فرمودند: «این بیماری، اثر آن غذای مسموم است.»[simple_tooltip content=’داستان‌ها و پندها، ج 5، ص 101 -سیره‌ی ابن هشام، ج 3، ص 352′](2)[/simple_tooltip]

2- مهدورالدم عفو می‌شود

هبّار بن اسود کسی بود که به‌واسطه‌ی ترساندن او، دختر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم – زینب- بچه‌اش را سقط کرد و پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را به‌عنوان این‌که خونش حلال است یعنی کشتن او رواست، معرفی نمود. او بعد از اسلام آوردن، خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای پیامبر خدا! ما اهل شرک بودیم، خدا به‌واسطه‌ی تو ما را هدایت نمود و از هلاکت نجات بخشید، پس از جهلِ گذشته‌ام درگذر، من به ساحت خانواده‌ی شما جرم کردم و معترف به گناهم هستم.» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «تو را عفو کردم و خدا به نیکی تو را به اسلام دعوت و یاد کرده و اسلام، گذشته‌ات را کنار می‌گذارد.»[simple_tooltip content=’سفینه البحار، ج 1، ص 412′](3)[/simple_tooltip]

3- هفتاد بار

شخصی نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای رسول خدا! ما غلامی داریم که گاهی اشتباه می‌کند تا چه مقدار از تقصیرات غلام و خدمتکار خود بگذریم؟» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مدتی سکوت کردند و بعد فرمودند: «روزی هفتاد بار او را عفو کن و از تقصیرات او بگذر.»[simple_tooltip content=’محجه البیضاء، ج 3، ص 444 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 97′](4)[/simple_tooltip]

4- تفاوت بنی‌هاشم و بنی امیّه

شخصی به نام شیخ نصرالله ابن مجلی که از اهل سنت بود گوید: شبی حضرت علی‌ بن‌ ابی‌طالب علیه‌السلام را در خواب دیدم. عرض کردم: «شما مکه را فتح کردید و اعلام نمودید که هر کس در خانه ابوسفیان وارد شود در امان است درحالی‌که در روز عاشورا خانواده‌ی ابوسفیان درباره‌ی پسرت چه ستم‌هایی که روا نداشتند!» امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «ابیات صیفی را شنیده‌ای؟» عرض کردم: «نه.» فرمود: «برو از او اشعار راجع به این موضوع را بگیر.» پس از خواب بیدار شدم و به خانه‌اش رفتم و جریان خوابم را گفتم. او فریادی از دل کشید و گریه کرد و قسم خورد که «تا این ساعت، این ابیات را به کسی اظهار نکرده بودم و همین امشب این اشعار را سرودم.» خلاصه‌ی ترجمه‌ی اشعار این است:
1. هنگامی‌که ما (بنی‌هاشم) حکومت داشتیم، عفو و گذشت طبیعت ما بود ولی چون شما (بنی امیه) به سلطنت رسیدید، خون بر روی زمین چون سیل جاری گشت.
2. شما کشتن اسیران را حلال کردید درصورتی‌که مدّتی بود ما از اسیران می‌گذشتیم.
3. کافی است این فرق میان ما و شما و ترشح هر ظرفی از مایعی است که درون آن می‌باشد.[simple_tooltip content=’پند تاریخ، ج 2، ص 90 -دارالسلام، ج 1، ص 315′](5)[/simple_tooltip]

5- بُخارا

امیر اسماعیل سامانی، اولین پادشاه سامانی بود که ابتدا از طرف برادرش امیر نصر سامانی، حکومت بخارا را داشت. هنوز چندی از مدّت حکمرانی او نگذشته بود که رعیت‌نوازی او باعث شد که تعداد زیادی گردش را گرفتند. فتنه جویان، امیر نصر، برادر بزرگ را تحریک کردند و او لشکری فراوان از سمرقند برای سرکوبی برادر کوچکش امیر اسماعیل، عازم کرد و در روز درگیری، سپاه امیر نصر شکست خوردند و خودش هم فرار کرد و به دست یکی از سربازان امیر اسماعیل گرفتار شد. او را دست‌بسته نزد امیر اسماعیل آوردند. همه فکر می‌کردند که او دستور قتل برادر بزرگ را می‌دهد ولی بالعکس، او از اسب پیاده شد و ران برادرش را بوسید و دستور داد که خیمه‌ای رو به روی خیمه خودش به او اختصاص بدهند و گفت: «تو همان برادر بزرگ‌تر منی و من از طرف تو مشغول خدمتگزاری بر بخارا هستم، هر چه رأی تو باشد.» بعد برادرش را روانه سمرقند کرد و در سال 279 امیر نصر وفات یافت و تمام ماوراءالنهر در اختیار امیر اسماعیل قرار گرفت.[simple_tooltip content=’اخلاق روحی؛ پند تاریخ، ج 2، ص 99′](6)[/simple_tooltip]