امامت
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 59 سورهی نساء میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا را و اولوالأمر (اوصیاء پیامبر) را.»
حدیث:
امام باقر علیهالسلام فرمود: «بندهی مؤمن کامل نشود، مگر خدا و پیامبر و همهی ائمه و امام زمان خود را بشناسد.»[simple_tooltip content=’الکافی، ج 1، ص 180′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
بدان که زمین هیچگاه از امام، حجت و خلیفهی خدا تهی نمیماند. اگر در روی زمین دو نفر باشند، یکی از آن دو امام است.
امامان گواهان خدای عزتمند بر آفریدگارش هستند. آنان ولیّ امر، هدایتگر، نور خداوند و استوانههای زمین میباشند.
به قدری در آیات و تفاسیر، در توصیف و نشانههای امامان روایت آمده که هرکس طالب است، به کتب احادیث در باب حجّت و امام مراجعه کند.
امام، برگزیدهی الهی و تخصیص شده است. وارث جمیع انبیاء علیهم السّلام و پیامبر خاتم صلیالله علیه و آله و سلّم است و آنچه از اعمال، مُهر قبولی میخورد ولایت است که چیزی در اسلام به مانند ولایت قابلذکر و توجه نبوده است.
بعد از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم وارث علم، اسم اعظم، قدرت و جمیع آنچه نزد وجود مبارکش بود، امام بوده است؛ لذا در حال حاضر خاتم الاوصیاء امام زمان علیهالسلام است که ولایت مطلقه و خلیفهی به حقِ خداوند متعال بوده و وارث انبیاء و قطب عالم امکان و … میباشد.
1- امام امیرالمؤمنین
ابن عباس گفت: در خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم نشسته بودیم که علی بن ابیطالب علیهالسلام وارد شد و گفت: سلام بر شما یا رسولالله!
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: سلام بر تو ای امیرالمؤمنین و رحمت و برکات خدا بر تو باد!
علی علیهالسلام عرض کرد: یا رسولالله شما زندهاید و ما را بهعنوان امیرالمؤمنین خطاب میفرمایید؟!
فرمود: یا علی دیروز درحالیکه من با جبرئیل مشغول صحبت بودم، از نزدیک من گذشتی و سلام نکردی، جبرئیل گفت: اگر امیرالمؤمنین سلام میکرد، پاسخ او را میدادیم.
علی علیهالسلام گفت: «یا رسولالله من دیدم شما با دحیه کلبی خلوت نموده، سرگرم صحبت هستید، خوش نداشتم رشتهی صحبت شما را با سلام کردن قطع نمایم.» (چون پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرموده بود: هرگاه دیدید دحیهی کلبی نزد من است؛ کسی بر من وارد نشود، زیرا جبرئیل بهصورت دحیه ی کلبی که زیبا صورت و هم شیر (برادر رضاعی) پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بود، بر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم ظاهر میشد.)
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: او دحیه ی نبود، جبرئیل بود؛ از او پرسیدم چگونه علی علیهالسلام را امیرالمؤمنین نامیدی؟
جبرئیل گفت: «خداوند در جنگ بدر به من وحی فرمود: بر محمّد فرود آی و او را امر کن که امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را دستور دهد درصحنهی جنگ بین دو کوه جولان دهد و کرّ و فرّ نماید؛ چه آنکه ملائکه دوست دارند، او را در حال جولان بین دو صف (مسلمانان و مشرکان) ببینند، پس در آن روز خدای تعالی از عالم امر او را امیرالمؤمنین نامید.»
بنابراین تو یا علی امیر کسانی باشی که در آسمان هستند و امیر کسانی که در زمین هستند و امیر کسانی که درگذشتهاند و آنانی که باقی هستند. پس نه پیش از تو امیری بوده و نه بعد از تو امیری خواهد بود. از این رو جایز نیست کسی که خدای تعالی او را به این نام نامگذاری نکرده (امیرالمؤمنین) خوانده شود.[simple_tooltip content=’با مردم اینگونه برخورد کنیم، ص 41 -غایه المرام، ص 18، ح 12′](2)[/simple_tooltip]
2- فرق امام با دیگران
ابوالصباح کنانی گفت: روزی به خانهی امام باقر علیهالسلام رفتم و در زدم. کنیز خدمتکار که پستان برجستهای داشت، درب را باز کرد.
پس دست خود را بر پستان او زدم و گفتم: به آقای خود بگو که ابوالصباح دم در خانه میباشد.
ناگاه صدای مبارک امام از آخر خانه بلند شد و فرمود: مادر تو را مباد، داخل شو.
داخل خانه شدم و گفتم: به خدا سوگند که این حرکت از روی شهوت نبود و من در این کار مقصدی جز زیاد داشتن یقین نداشتم.
حضرت فرمود:
راست گفتی، اگر گمان کنی که این دیوارها حائل و مانع از دیدن ما شود، همانطور که برای شما حائل است، پس چه فرقی میان ما و شما خواهد بود؟ پس بپرهیز از اینکه مثل این عمل را به جای آوری.[simple_tooltip content=’منتهی الآمال، ج 2، ص 198′](3)[/simple_tooltip]
3- در حضور امام طهارت شرط است
ابو بصیر گفت: من با کنیزم وارد مدینه شدم. با او نزدیکی کردم و از خانه برای رفتن به حمّام و غسل کردن خارج شدم.
در بین راه با عدهای از شیعیان و دوستان که بهسوی خانهی امام صادق علیهالسلام میرفتند، برخورد کردم و ترسیدم که از ملاقات آن حضرت محروم بمانم، ازاینرو با آنان حرکت کردم و به محضر امام شرفیاب شدم.
چون جلوی روی امام قرار گرفتم، نگاهی به من کرد و فرمود:
ای ابو بصیر! مگر نمیدانی که کسی با حال جنابت نباید به خانه پیامبران و اولاد آنها (امامان) وارد شود؟
من خجالت کشیدم و گفتم: پسر پیامبر! در بین راه دوستان را دیدم که به اینجا میآیند؛ ترسیدم که نتوانم به زیارت شما برسم؛ دیگر این کار را تکرار نخواهم کرد! این را گفتم و از محضر آن حضرت خارج شدم.[simple_tooltip content=’به نقل کشف الغمه، ج 20، ص 381 -محجه البیضاء، ج 4، ص 259′](4)[/simple_tooltip]
4- 6605 نفر
ابن عباس گوید: هنگامیکه امیر مؤمنان از مدینه عازم بصره شد، چون به ذی قار-که فاصله میان بصره و کوفه بود– رسید، در انتظار رسیدن مردم کوفه به مدت 15 روز در ذی قار توقف کرد و در آنجا ماند.
عرض کردم: یا علی علیهالسلام از کوفه که شهر پرجمعیت و لشکر خیز است جمعیت اندکی آمدند. فرمود: «به خدا قسم هماکنون 6605 نفر، بدون یک نفر کم و زیاد خواهند رسید.» من مضطرب شدم؛ که اگر یک نفر کم و زیاد شود، گفتهی امام چه اثر سویی در لشکر باقی خواهد گذاشت.
ناگهان جمعیت از دور نمایان شد، من گفتم آنها را شماره کنم، چون آنها را برشمردم، دیدم کاملاً 6605 نفر بودند و با کلام امام منطبق بود.[simple_tooltip content=’شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 3، ص 420 -نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 188′](5)[/simple_tooltip]
5- مقام امامت
وقتی امام رضا علیهالسلام به ولایتعهدی منتخب شد، مأمورین مأمون خلیفه عباسی، ابتدا احترام لازم را میکردند، ولی بعد کجرفتاری نمودند.
روزی گفتند: وقتی علی بن موسی علیهالسلام وارد میشود، روی برگردانید و سلام نکنید و پردهها را بالا نزنید. وقتی امام علیهالسلام داخل شد، بیاختیار نتوانستند این کارها را بکنند؛ و بعد از رفتن امام، همدیگر را سرزنش کردند.
روز بعد وقتی امام وارد شد، برخاستند و سلام کردند، امّا بر جای خود ایستادند و پرده را کنار نزدند؛ ولی با کمال تعجّب (چون به مقام امام واقف نبودند) دیدند بادی شدید برخاست و از همان طرف که هر روز آنها پرده را کنار میزدند، پرده را کنار برد و امام بدون زحمت وارد شد؛ و هنگام خارج شدن هم بادی از جهت مخالف وزید و پرده را کنار زد تا حضرت خارج شد.
پس از رفتن امام، مأمورین مأمون، خلیفهی وقت عبّاسی به مذاکره نشستند که او منزلت و مقام بزرگی دارد و مثل حضرت سلیمان، خداوند باد را در اختیار او قرار داده است، بهتر است خودمان پرده را کنار بزنیم و به خدمت او برخیزیم که این به صلاح ما میباشد.[simple_tooltip content=’شنیدنیهای تاریخ، ص 194 -محجه البیضاء، ج 4، ص 284′](6)[/simple_tooltip]