امثال (اقوال مشهور میان مردم)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 43 سوره‌ی عنکبوت می‌فرماید: «و َتِلْک الامْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ وَما یعْقِلُها إِلاّ العالِمُونَ: این‌ها مثال‌هایی است که ما برای مردم می‌زنیم و جز دانایان آن را درک نمی‌کنند.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «ضُرُوبُ الامْثالِ تُضْرَبُ لاِءُولی الْنُّهی وَالألبابِ: اقسام مَثَل‌ها، برای صاحبان عقل‌ها و خردها زده می‌شود»[simple_tooltip content=’غررالحکم، ج 2، ص 151′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

آنچه به عنوان مَثَل در اقوال مشهور دنیا از قدیم رسم بوده هر کدام به خاطر موضوعی خاص یا واقعه‌ای به تناسب زمان و مکان، رسوم و عادات همان سرزمین و منطقه بوده است که گاهی کلمات حکمت ظاهر می‌شود و گاهی به عنوان موضوع حقیقی و تجربی در بعضی از شهرها و کشورها جا بازکرده است.
مثلاً این مَثَل را که عربی گفته‌اند: «بیاسود و راحت یافت، هر که عقل او را نیست و در واقع آنجا که عاقلی را رنجور بینی، بی عقلی را آسوده یابی»
باز از امثال گفته‌اند: «تنهایی بهتراست از هم‌نشین بد» آنجا این مطلب باید گفت که تنهایی و عافیت را بستایی و سر همه‌ی عافیت‌ها آن است که از هم‌نشین بد و یار ناموافق تجنّب لازم داری.

1- بخیل‌تر از «مادِرِه»

«مادِرِه» مردی بود که نامش مخارق و از قبیله‌ی بنی هلال بوده که در بُخل مشهور بوده است. زمانی شتران او از حوضی آب خورده بودند، مقداری از آب زیاد آمده بود، پس او در آن پلیدی ریخت و آب را آلوده کرد تا کسی از آن آب نخورد و بدان سبب او را «مادِرهِ» خواندند و این لقب بر او بماند. عرب وقتی بخواهد ممسکی را نکوهیده و مثال بزند، گوید: «او بخیل‌تر از مادِرِه است.»[simple_tooltip content=’لطایف الامثال، ص 52′](2)[/simple_tooltip]

2- تاج مردانگی

یکی از پادشاهان فاضل، فرزندانش را در پیش خود نشانده بود و پند می‌داد و می‌گفت: «اگر می‌خواهید تا همه‌ی خلایق را با دادن مال، دوست خود گردانید، خزینه خالی گردد ولی این مقصود حاصل نشود؛ لکن فروتنی کنید و روی خوش نشان دهید که همه خلایق، دوست شما گردند بدون آن‌که از خزینه اموال شما چیزی کم شود. گنج خواسته را پایان است امّا گنج تواضع را پایانی نیست، چنان‌که از تواضع، دوستی به دست آید و از تکبّر هزار چندان دشمنی به دست آید.» عرب وقتی بخواهد در تعریف خوش پرسیدن و زبان شیرین مَثَلی بگوید این‌چنین می‌گوید: «افسر مردانگی، تواضع است.»[simple_tooltip content=’لطایف الامثال، ص 58′](3)[/simple_tooltip]

3- رأی پیر، بهتر از حاضر شدن جوان

این مثل از امیرالمؤمنین علیه‌السلام است که در بعضی از جنگ‌ها آن را فرموده‌اند. گفته‌اند: چون اسکندر، قصد فتح کشورها کرد و عازم شد، هر کجا که در مضیقه (مالی و لشکری) می‌ماند، به حکیم بزرگ، ارسطالیس نامه می‌نوشت و صورت حال را بازگو و طلب استمداد می‌کرد و بر رأی ارسطالیس عمل می‌کرد و از آن مضیقه خلاصی می‌یافت و به مرادش می‌رسید. لذا اسکندر در بیشتر فتوحاتش به هدایت ارسطالیس، غالب شد و خودش می‌گفت: «رأی ارسطالیس با دوری از مکه، بهتر از صد هزار تیر پرّان و شمشیر برّانِ شمشیرزن‌هاست.»[simple_tooltip content=’لطایف الامثال، ص 90′](4)[/simple_tooltip]

4- چرا بد داشت، آب داد

ساربانی روزها شترها را به چرا می‌برد، امّا در دادن علف و چرا کوتاهی بسیار می‌کرد و شتران را گرسنه به نزد مالک‌هایشان برمی‌گرداند و چون می‌خواست مالکان شترها از کوتاهی او سر در نیاورند و او را ملامت نکنند، شتران را بسیار آب می‌داد تا شکمشان پر شود و تقصیر او نهفته و پنهان بماند و آبِ بسیار بدون علف، برای شتران بسیار زیان داشت. کنایه از این‌که از کسی انتظار کار خوب داری و او پنهان‌کاری می‌کند و به زیانکار تبدیل می‌شود.[simple_tooltip content=’لطایف الامثال، ص 90′](5)[/simple_tooltip]

5- عنقا از ایشان ببرید

عنقا، مرغی است که در گردن او طوقی سپید می‌باشد و گردن درازی دارد. اهل «رس» را پیغمبری به نام حنظله بن صفوان بود و کوهی بزرگ در آنجا بود که آن را دَمخ می‌خواندند. مرغی به نام عنقا هر روز برای شکار، مرغان دیگر را صید می‌کرد. یک روز شکار نصیبش نشد و کودکی را بگرفت و ببرد. بار دیگر هم‌چنین کار کرد. اهل رس نزد پیامبرشان شکایت کردند. او نفرین کرد که خدایا! این مرغ را بگیر و نسل او را قطع کن و بر او آفتی مسلط کن. دعای او مستجاب شد و صاعقه‌ای بیامد و عنقا یعنی سیمرغ را بسوخت و اسمش باقی و هوّیتش معدوم و مجهول ماند.[simple_tooltip content=’لطایف الامثال، ص 100′](6)[/simple_tooltip]