ایّوب
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 83 سورهی انبیا میفرماید: «ایوب وقتی دعا کرد که ای پروردگار! مرا بیماری و رنج رسیده است و تو از همهی مهربانان، مهربانتری.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «خداوند ایّوب را به از دست دادن دارایی و فرزندانش امتحان کرد.»[simple_tooltip content=’بحار الانوار، ج 12، ص 351′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
ایّوب از پیامبرانی بود که نامش و بعضی مسائل مربوط به او را خداوند در قرآن ذکر کرده است. او از اسباط بنیاسرائیل بود؛ مانند داوود و سلیمان و …
صفت خویشتنداری و صبر بر بلاها ازجمله امتیازات و خصائص او بوده است و در اواخر امتحان بر بلاها و مرض و از دست رفتن فرزندان به خداوند عرضه داشت:
«مرض مرا از پای درآورده و تو مهربانترین مهربانانی.»[simple_tooltip content=’سورهی انبیاء آیهی 83′]*[/simple_tooltip]
در این امتحانات در سورهی ص، آیهی 41 خداوند فرمود: «به یاد آور بندهی ما ایّوب را که پروردگار خود را ندا کرد که شیطان مرا به شکنجه و عذاب مبتلا کرد.»
خداوند هم بعد از سالها امتحان فرمود: «او را از مرضش نجات و بهبودی دادیم و آنچه از اولادش مُردند بهاضافهی مثل آن را به او برگرداندیم تا هم به او رحمتی کرده باشیم.»[simple_tooltip content=’سورهی انبیاء، آیهی 84′]*[/simple_tooltip]
1- نسبت ایّوب
حضرت ایّوب علیهالسلام پسر اموص، پسر رازخ (روم)، پسر عیص، پسر اسحاق، پسر ابراهیم علیهالسلام است. مادرش از فرزندان لوط پیامبر بود.
بعضی مورّخین گفتهاند: ایوب از فرزندان عیص و زوجهاش رحیمه دختر افرائیم پسر یوسف علیهالسلام بود.[simple_tooltip content=’تفسیر روح المعانی، ج 12، ص 196 -تفسیر قرطبی، ج 15، ص 209′](2)[/simple_tooltip]
2- امتحان به بلا
خداوند نعمت بسیاری به ایّوب انعام فرمود و او دائماً شکر نعمتها را به جا میآورد. شیطان به خدا گفت: «ایّوب برای این شکر میکند که نعمت فراوان دادی، اگر او را از دنیا محروم کنی هرآینه شکر هیچ نعمت تو را ادا نکند.»
پس خداوند او را بر بلا برای امتحان مبتلا کرد. زراعتهایش سوخت، گوسفندانش هلاک شدند و بسیاری جراحت و دُمل در بدن او به هم رسید و فرزندانش و غلامانش غیر از یک غلام از بین رفتند و مالش تلف شد. پس او در همه حال شکر خدای به جا میآورد. این امتحان هفت سال طول کشید و آنهایی که هیجده سال و سیزده سال گفتهاند، قول ضعیف است.[simple_tooltip content=’تفسیر قمی، ج 2، ص 239′](3)[/simple_tooltip]
3- زوجهی ایّوب، رحیمه
همسر ایّوب، رحیمه، نوهی حضرت یوسف بود که بر اثر ابتلای ایّوب رفته بود برای تهیه نان. چون برگشت به جایگاه ایّوب بهجای خشکی، باغ و بوستان دید و دو جوان دید؛ گریست و فریاد کرد: «ای ایّوب! چه بر سر تو آمد؟»
ایّوب او را صدا زد. چون نزدیک آمد، ایّوب را شناخت و بازگشتن نعمتهای الهی را دید، سجدهی شکر الهی را بهجا آورد.
چون رفته بود برای ایّوب نان تحصیل کند، پول نداشت. چیزی (همانند) گیسوان خود را برید و به نانوا داد تا با آن نان را خدمت ایّوب آورد. چون ایّوب گیسوان را بریده دید، غضب کرد و سوگند یاد کرد که صد چوب بر او بزند.
چون سبب بریدن را عرض کرد، ایِوب غمگین شد و از سوگند پشیمان گردید.
خداوند وحی فرمود: بگیر دستهای از چوبهای خوشهی خرما را که صد ترکه باشد و به یکدفعه بر بدن زن خود بزن تا مخالفت سوگند خود نکرده باشی.[simple_tooltip content=’تفسیر قمی، ج 2، ص 239′](4)[/simple_tooltip]
به قول دیگر شیطان زنش را وسوسه کرد و شُبهاتی بر او القاء کرد. چون بر ایّوب بازگو کرد؛ حضرت ناراحت شد و گفت: «شیطان بر کشتن من حریص است، اگر خدا شفا بدهد مرا، بر تو بزنم؛ برای آنکه گوش به سخنان شیطان دادی.»
چون شفا یافت دستهای از چوب باریک گرفت از درختی که آن را «ثمام» میگفتند و یکمرتبه همه را بر او زد تا مخالف سوگند خود نکرده باشد.[simple_tooltip content=’قصصالانبیاء راوندی، ص 141′](5)[/simple_tooltip]
4- بازگشت نعمتها
چون هفت سال از بلاها گذشت، خداوند به خاطر شکر گذاری ایّوب نعمت را به او بازگرداند. خداوند ملکی بهسوی او فرستاد که پای بر زمین بزند. چون زد، چشمهی آبی ظاهر شد و در آن غسل کرد و همهی جراحتها از او برطرف شد.
صورت نیکوتر ازآنچه قبل بود در حسن و جمال شد. باغها سبزی رویانیده و اهل و مال و فرزندان او به او بازگردانیده شدند و آن فرشته مونس او شد.[simple_tooltip content=’تفسیر قمی، ج 2، ص 239′](6)[/simple_tooltip]
چون بنیاسرائیل زراعت کردند و ایّوب زراعت نکرده بود، خداوند به وی وحی نمود که کفی از کیسه خود بردار و بر زمین بپاش. پس ایّوب کفی از نمک گرفت و بر زمین پاشید. پس عدس «یا نخود» بیرون آمد.[simple_tooltip content=’کافی، ج 6، ص 343 -محاسن ج 2، ص 308′](7)[/simple_tooltip]
5- عمر ایّوب
عمر حضرت ایّوب در وقتیکه بلا به آن حضرت رسید، هفتادوسه سال بود، پس خداوند هفتادوسه سال دیگر بر عمر او افزود.[simple_tooltip content=’قصصالانبیاء، ص 141 حیوه القلوب، ج 1، ص 565 – 555′](8)[/simple_tooltip]