باطن
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 13 سورهی حدید میفرماید: «… (در قیامت) آنگاه میان آنها (مؤمن و منافق) دیواری زده شود که آن را دری است که اندرون آن رحمت است و بیرونش روی به عذاب دارد.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمود: «چه زشت است آدمی، باطنی بیمار و ظاهری زیبا داشته باشد.»[simple_tooltip content=’غررالحکم، ج 6، ص 97′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
درون و باطن انسان، سیرت اوست. ظاهر انسان را همه میبینند و تا حدّی میدانند امّا از باطن خبر ندارند.
یکی از اسماء الهی «باطن» است. خداوند عالِم به سرائر و باطن و ضمیر خوب یا بد افراد است. انسانها چهبسا در ظاهر تسلیم احکام و قوانین و حدود دین هستند امّا باطناً راضی نیستند، چه آنکه قوانین، انسان را محدود میکند و نفس، آزادی و بیقیدی و راحتی را بهتر میپسندد.
آنچه برای موحّد لازم و ضروری است، تزکیه و تصفیه باطن از غبارها و گردهای معاصی و تخلّفات است؛ چراکه اشتغالات و خطورات منفی و شهوات درونی، دائم ضمیر نفس را مکدّر میکنند تا در درازمدت زنگار کدورت اجازه برای پذیرش و طلب به حقایق را ندهد.
اگر بدن به پوششی حفظ میشود، آن پوشش به معنای عام تقواست که میتواند باطن را تزکیه و تهذیب نماید.
1- باطن زن پلید
یکی از شاگردان شیخ رجبعلی خیاط رحمهالله به نام آقا سیّد گفت: هنگام بیرون آمدن از در حیاط، ابتدا ایشان خارج میشد؛ من هم به دنبال او میرفتم. روزی زنی آرایشکرده و بدون حجاب و گیسو فروهشته از آنجا میگذشت. جناب شیخ فرمود: نگاه کن یعنی باطن این زن را ببین. با تصرّف شیخ نگاه کردم دیدم زمین مانند مس گداخته است و همان زن بدون پوشش ایستاده و از تار موی او آثار ناپاکی شهوت میریزد و شعلهور میشود؛ مانند قطرات بنزین که بر روی آتش بریزد. وقتی چنین دیدم جناب شیخ فرمود: «روح این زن را بهاندازهی هزار آدم جهنّمی عذاب میکنند.»[simple_tooltip content=’خاطرات شیخ رحمهالله علیه، ص 148′](2)[/simple_tooltip]
2- درون و برون
عارفی گفت: چون درون و برون انسان برابر باشند، انصاف است. چون درونش نیکتر از برون باشد، فضل است. چون بیرونش نیکوتر از درون باشد هلاک است.[simple_tooltip content=’کشکول شیخ بهایی رحمهالله علیه، ص 481′](3)[/simple_tooltip]
3- آینهی ظاهری و باطنی
معیار ظاهر هر کس، چهره و شمایل اوست که میتوان در آینه، شیشه و یا چیز دیگر آن را دید و به الفاظ و اعمال ظاهری که دالّ بر هویّت است، به ظاهر معلوم میشود. امّا معیار باطن و هویت قلبی را به چه آینهای باید دید که این گوهر گرانبها تشخیص داده شود تا حدّش معلوم گردد؟
آینهی آهن برای پوستهاست **** آینهی سیمای جان سنگی بهاست
(در قدیم صفحاتی از آهن را آنقدر صیقل میزدند که بهعنوان آیینه از آن استفاده میکردند.)
آنانی که غبار از دل زدودهاند و لوح قلب را از رذایل پاک کردهاند، آرامش روحی دارند و کسی را نمیآزارند و بر حرم دلشان که آینهی حق نما میباشد، روی یار و محبوب حقیقی را نشان میکنند.
آینه جان نیست الّا روی یار **** روی آن یاری که باشد زان دیار
دل عارف چون به نور حق منوّر شده است، به هر چیزی که بنگرد او را ببیند و این دل که آینهی باطنی است، تحقق نمیپذیرد، مگر با تخلیه رذایل و تحلیه فضایل.[simple_tooltip content=’اسرار الوصول، ص 15′](4)[/simple_tooltip]
4- ظاهر و باطن
از امّهات اسماء الهی، ظاهر و باطن است. امیرالمؤمنین علیهالسلام دربارهی این دو اسم در نهجالبلاغه خطبهی 95 فرمود: «او ظاهر است، پس چیزی برتر از او در ظهور نیست و باطن است، پس چیزی نزدیکتر از او نیست.»
در خطبهی 132 فرمود: «خداوند باطن هر مستور و حاضر هر سرّ و نهان است.» و در خطبهی 204 فرمود: «او ظاهر است به عجایب تدبیرش بر بندگان و اندیشمندان؛ و باطن است با بزرگی عزّتش از فکر صاحبان وهم.»
در خطبهی 228 فرمود: «او بر زمینش به پادشاهی و عظمت ظاهر است؛ و به علم و شناختش به زمین، علم باطنی دارد.» و در خطبهی 162 فرمود: «او ظاهری است که گفته نمیشود از چه ظاهر شده و باطنی است که گفته نمیشود در چه پنهان و مستور است.»
همچنین در خطبهی 64 فرمود: «هر ظاهری غیر او غیر باطن است و هر باطنی غیر او غیر ظاهر است.» در خطبهی 152 نیز میفرماید: «او آشکار است نه به دیدن چشمها و پنهان است نه به سبب لطافت و شفافی.»
5- این ظاهر و آن باطن
ابن عباس گوید: مردی خدمت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمد و درخواست کرد که حضرت او را میهمان کند. چون به خانه آمد، امام گرده نان جو و ظرفی آب طلبید و قطعه نان را شکسته در آب انداخت و فرمود: «میل نما». چون مشغول شد دید ران مرغی بریان درون آن است. پس حضرت مقداری دیگر در درون ظرف کرد، حلوا شد. آن مرد گفت: «ای مولای من! پارهای نان خشک در آب میگذاری و انواع طعامها میشود؟» فرمود: «این ظاهر است و آن باطن است. به خدا قسم همهی کارها چنین است».[simple_tooltip content=’مشارق انوار الیقین نور مبین، ص 484′](5)[/simple_tooltip]
6- فاصله بین ظاهرپرستان و باطن بینان
1. چشم آخربین (عاقبت بین) راست و درست میبیند ولی چشم آخور بین (آخور علف یعنی دنیا) در فریفتگی و خطاست. دیدن عالم دنیا به ظاهربینان و عالم معنا به عارفان است. در دنیا باهماند، امّا اختلاف فاصلهی بیاندازه باهم دارند.
2. در دنیا اهل بهشت و دوزخ برحسب ظاهر باهم زندگی میکنند، ولی در باطن حجاب و فاصله میان آنهاست.
3. طلا و خاک با هم در معادن آمیختهاند، ولی از نظر محتوا و کیفیت هزاران مرتبه فاصله دارند.
4. یک رشتهی گردنبند که از مروارید و سنگ زینتی کمارزش و عقیق و فیروزه و … تشکیل شده است؛ گرچه باهماند، امّا از نظر قیمت تفاوتی عظیم دارند.
5. اختلاط موجب وحدت باطنی نمیشود، چهبسا میهمانانی، شب در یک جا جمع باشند و بخوابند ولی صبح از هم جدا باشند.
6. در بعضی دریاها آب بهظاهر یکی دیده میشود، امّا در باطن نیمی شیرین و نیم دیگر تلخ است.
7. بهشتیان و دوزخیان از پایین و بالا بر هم میخورند، مانند امواج آب دریا در آمیزش هستند، ولی امواج لطف و صلح و محبت بر بهشتیان و امواج قهر و جنگ و کینه بر جهنّمیان باشد.
8. چون میان شیرینی و تلخی در باطن سازش نیست، فقط اهل بصیرت آن را درک میکنند. آنکه زیرکی باطنی دارد، شیرینی ظاهری را میبیند و میفهمد که زهر در آن است و بوی بهظاهر خوش را که از دیگران میبوید، او بوی بد استشمام میکند.
ایبسا شیرین که چون شکّر بود **** لیک زهر اندر شکر مضمر بود[simple_tooltip content=’مثنوی، ج 1، ص 2585 – 2570′](6)[/simple_tooltip]
7- نغمهها تو را نفریبد
«کمیل بن زیاد» از اصحاب خاص امام علی علیهالسلام گوید:
شبی از مسجد کوفه با امام خارج شدم و به سمت منزلش روان گردیدم. یکچهارم شب گذشته بود. در راه از جلوی خانهای عبور کردیم که مردی قرآن میخواند و این آیه را تلاوت میکرد: «أَمَّن هو قانِتُ آناءَ الّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحذَرُ الآخِرَةَ و یَرجُوا رَحمَةَ ربَّه»[simple_tooltip content=’سورهی زمر، آیهی 9′]*[/simple_tooltip]
چون صدای او خوش و دلنواز بود، کمیل به صدایش گوش میداد و به حال او غبطه میخورد. امام فرمود: «ای کمیل! نغمههای این (طنطنه) مرد تو را نفریبد که او اهل جهنّم است؛ بعد تو را آگاه خواهم ساخت.»
بعد از اتمام جنگ نهروان، امام با نوک شمشیر سرهای کشتگان را جابجا میکرد. پس به سری رسید و آیه فوق را تلاوت کرد؛ کمیل فهمید این همان قاری قرآن آن شب است که جذب صدایش شده بود و امام فرموده بود او اهل جهنّم است. پس کمیل پاهای امام را بوسید و طلب آمرزش از خدا مینمود.[simple_tooltip content=’سفینه البحار، ج 2، ص 496 -شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام، ج 3، ص 170′](7)[/simple_tooltip]