برادری
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 10 سورهی حجرات میفرماید: «به حقیقت همه مؤمنین با یکدیگر برادر هستند.»
حدیث:
امام باقر علیهالسلام فرمود: «بر توست که برادران راستگو بگیری که هنگام بیچارگی ذخیره و در موقع بلاء سپرند.»[simple_tooltip content=’بحارالانوار، ج 78، ص 251′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
اخوّت و برادری، نوعی تعاون و اجتماع است که سبب دوستی و الفت میگردد. برادری وقتی مصداق پیدا میکند که معاشرت نیکو میان یکدیگر باشد و حقوق عرفی و مذهبی یکدیگر را مراعات کنند.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در مدینه، یکی از کارهای مهمی که نمود این بود که عقد برادری را میان اصحاب گشود و خودش امیرالمؤمنین علیهالسلام را به برادری برگزید.
این اهتمام نشاندهندهی سنّت و سیرهی الهی است که مردم با نزدیک شدن به یکدیگر احترام متقابل کنند و همدیگر را یاری نمایند.
البته خواهری و الفت میان زنان و روابط حسنه داشتن و به داد یکدیگر رسیدن هم سیرهای است که به تعاون، صلح و همزیستی، سبب آرامش و برکات الهی میشود.
اهمیّت موضوع اخوّت آنقدر زیاد است که خداوند در مورد حضرت صالح علیهالسلام در سورهی شعراء آیهی 142 فرمود: «آن گاه که برادرشان صالح (به قومش) گفت…»
و در سورهی اعراف آیهی 73 فرمود: «ما برادرشان صالح را بهسوی قوم ثمود فرستادیم.»
تعبیر یک پیامبر به برادر، اهمیت موضوع را میرساند و صالح علیهالسلام بهمنزلهی برادر برای آنان بود ولیکن صالح علیهالسلام فرمود: «شیطان برای انسانها و برادرها دشمنی آشکار است.»
1- جن و برادر انس
امام باقر علیهالسلام فرمود: جماعتی از مسلمین به سفری رفتند و راه را گم کردند تا بسیار تشنه شدند.
(از جاده به کنار رفتند) و کفن پوشیدند و خود را به ریشههای درختان (مرطوب) چسبانیدند.
پیرمردی سفیدپوش نزد آنها آمد و گفت: برخیزید، باکی بر شما نیست، این آب است. آنها برخاستند و آشامیدند و سیراب گشتند.
گفتند: «ای پیرمرد! خدا تو را رحمت کند، تو کیستی؟» گفت: «من از طایفهی جنّی هستم که با رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم بیعت کردند. از پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم شنیدم که مؤمن، برادر مؤمن و چشم و راهنمای اوست، شما نباید با بودن من از بین بروید.»
2- صفت برادران
«محمد بن عجلان» گوید: خدمت امام صادق علیهالسلام بودم که مردی آمد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: «حال برادرانت که از آنها جدا شدی چطور بود؟»
او ستایش نیکو و مدح بسیار نمود. امام فرمود: «ثروتمندان فقراء را عیادت میکنند؟» گفتم: «خیلی کم.» فرمود: «دیدار و احوالپرسی ثروتمندان از فقراء چگونه است؟» عرض کردم: اندک
فرمود: «دستگیری توانگران از بینوایان چگونه است؟» عرض کردم: شما اخلاق و صفاتی را ذکر میکنید که در میان مردم ما کمیاب است، فرمود: «چگونه اینان خود را شیعه میدانند (که نسبت برادری میان پولداران با فقراء وجود ندارد).»[simple_tooltip content=’اصول کافی، ج 2، باب حق المؤمن علی اخیه، ج 10′](2)[/simple_tooltip]
3- بر درب خانهی برادر
امام باقر علیهالسلام فرمود: یکی از فرشتگان از درب خانهای عبور میکرد، مردی را دید که درب آن خانه ایستاده است. از وی پرسش نمود: چرا در اینجا ایستادهای؟ آن شخص گفت: در این خانه برادری دارم میخواهم بروم سلام کنم.
فرشته سؤال کرد: «آیا از خویشاوندان تو است یا آنکه به وی نیازمندی و میخواهی عرض حاجت کنی؟»
گفت: «هیچیک از اینها نیست، جز آنکه بین ما حرمت برادری اسلامی است و تازه کردن عهد و سلام کردن من بروی در راه خشنودی خداست.»
فرشته گفت: من فرستاده خدایم بهسوی تو؛ خدایت درود میفرستد و میفرماید:
ای بنده من تو به دیدار من آمدی و مرا اراده کردی، اینک به پاداش حفظ حقوق برادری و نگاه داشتن حرمت برادری اسلامی، بهشت را بر تو واجب نمودم و از خشم و آتش خود، تو را دور ساختم.[simple_tooltip content=’نمونه معارف، ج 1، ص 81 -جامع الاخبار، ص 118′](3)[/simple_tooltip]
4- فرماندار
مردی از اهل ری گفت:[simple_tooltip content=’مستدرک 12/397′](4)[/simple_tooltip] یکی از نویسندگان «یحیی بن خالد» فرماندار شهر شد. مقداری مالیات بدهکار بودم که اگر میگرفتند، فقیر میشدم. هنگامیکه او فرماندار شد، ترسیدم مرا بخواهد و مالیات از من بگیرد. بعضی از دوستان گفتند: او پیرو امامان است؛ لکن هراس داشتم شیعه نباشد و مرا به زندان بیندازد.
به قصد انجام حج، خدمت امام کاظم علیهالسلام رسیدم، از حال خویش شکایت کردم و جریان را گفتم. امام نامهای برای فرماندار نوشت به این مضمون:
«بسمالله الرحمن الرحیم
بدان که خداوند را زیر عرش، سایهی رحمتی است که جا نمیگیرد در آن سایه مگر کسی که نیکی و احسان به برادر دینی خویش کند و او را از اندوه برهاند و وسایل شادمانیاش را فراهم نماید، اینک آورنده نامه از برادران توست والسّلام.»
چون از مسافرت حج بازگشتم، شبی به منزل فرماندار رفتم و به دربان او گفتم: بگو شخصی از طرف امام کاظم علیهالسلام پیامی برای شما آورده است.
همینکه به او خبر دادند با پای برهنه از خوشحالی تا در خانه آمد، درب را باز کرد و مرا در آغوش گرفت و شروع به بوسیدن نمود و مکرّر پیشانیم را میبوسید و از حال امام میپرسید.
هر چه پول و پوشاک داشت، با من تقسیم کرد و هر مالی که قابل قسمت نبود، معادل نصف آن پول میداد؛ بعد از هر تقسیم میگفت: آیا مسرورت کردم؟ میگفتم: به خدا سوگند زیاد خوشحال شدم. دفتر مطالبات را گرفت و آنچه به نام من بود محو کرد و نوشتهای داد که در آن گواهی کرده بود که از من مالیات نگیرند.
از خدمتش مرخص شدم و با خود گفتم: این مرد بسیار به من نیکی کرد، هرگز قدرت جبران آن را ندارم، بهتر آن است که حجّی بگزارم و در موسم حج برایش دعا کنم و به امام نیکی او را شرح دهم.
آن سال به مکّه رفتم و خدمت امام رسیدم و شرححال او را عرض کردم. پیوسته صورت آن جناب از شادمانی افروخته میشد. گفتم: مگر کارهای او شما را مسرور کرده است؟ فرمود: «آری به خدا قسم کارهای او مرا شاد نمود، او خدا و پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین علیهالسلام را شاد نموده است.»[simple_tooltip content=’بحارالانوار 48/174′](5)[/simple_tooltip]
5- علی علیهالسلام برادر پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم
یکی از کارهای بسیار مهمی که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بعد از این که پنج یا هشت ماه به مدینه آمده بودند، انجام دادند، آن بود که عقد برادری میان مهاجرین و انصار منعقد کردند.
«عبدالله بن عبّاس» گفت: چون آیهی «انّما المؤمنون اِخوهٌ: همانا مؤمنان با یکدیگر برادرند» (سورهی حجرات، آیهی 10) نازل شد، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم بین جمیع مسلمان برادری را بهعنوان یک اصل برقرار کردند و هر دو نفر را با یکدیگر برادر نمودند.
ابابکر را با عمر، عثمان را با عبدالرّحمن و … برادر نمودند، به مقدار مقام و مرتبت و تناسب افراد، بین آنها برادری را تعیین کردند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام بر روی خاک دراز کشیده بودند، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمدند نزدش و فرمودند: یا ابا تراب! به پا خیز که تو را با کسی برادری ندارم والله که تو را برای خود ذخیره کردم.[simple_tooltip content=’نمونه معارف، ج 1، ص 82 -کشف الغمه تفسیر البرهان’](6)[/simple_tooltip]