بیت المال

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 55 سوره‌ی یوسف می‌فرماید: «حضرت یوسف به پادشاه مصر گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (وزارت دارایی و اقتصاد) مصر قرار بده که (علم به حسابرسی دارم) و نگه‌دارنده و آگاهم.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام (وقتی‌که لشکری را تحریص به جنگ با اهل شام که به عراق هجوم آورده بودند، می‌کرد و آن‌ها به امام می‌گفتند خودت باید بیایی) فرمود: «سزاوار نیست که لشکر و شهر و بیت‌المال و جمع‌آوری مالیات زمین و حکومت میان مسلمین و رسیدگی به حقوق ارباب‌رجوع را رها کنم (و با لشکری که از پیش فرستاده‌ام، بروم).»[simple_tooltip content=’نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 368′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

آنچه از منابع و درآمد و از منابع ملّی مانند دریا و جنگ و نفت و …، حکومت آن‌ها را جمع می‌کند، مجموع آن بیت‌المال است که متولّی آن رئیس حکومتی است که بر اساس انصاف و عدل در تمام شئون و مناصب تقسیم و خرج می‌شود.
قوانین مربوطه در هر عصری با زمان و عصر دیگر از جهت تراکم و تکاثر فرق می‌کند و نوع درآمدها هم به خاطر اختراعات و اکتشافات متفاوت است. هر چه باشد باید متولّی امور بیت‌المال خزانه‌ی حکومتی مسلمانان، شخصی منصف باشد و بی‌حساب خرج نکند.
تضییع حقوق مسلمین را ننماید که هر نوع تضعیف و اجحاف و کاستی سبب می‌شود که متوّلی آن، حق النّاس در ذمّه‌ی او می‌افتد و این کاری است بسیار ناپسند که اثر وضعی و اُخروی آن حتّی در نسل و نتیجه‌ی شخص پیدا می‌شود. چراکه همه‌ی مسلمانان حقّی در آن دارند و حقوق منصفانه سبب این می‌شود که عدالت اجتماعی به بار آید و جذب قلوب کند و الّا دستبرد به بیت‌المال به هر شکل و نوع و جنسی که باشد باطل و مردود و درواقع خریدن جهنّم است.

1- تقسیم به مساوات

روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام به عمّار یاسر و عبدالله بن ابی رافع و ابو هیثم تیهان، مأموریت داد تا مالی را که در بیت‌المال بود، تقسیم کنند و به آن‌ها فرمود: عادلانه تقسیم کنید و کسی را بر کسی برتری ندهید.
آن‌ها مسلمانان را شمردند و مقدار مال را نیز حساب کردند، معلوم شد به هر کس سه دینار می‌رسد.
از مسلمانان طلحه و زبیر اعتراض کردند و گفتند: «آیا این تقسیم نظر خودتان است یا دستور رفیقان؟!»
گفتند: «امیرالمؤمنین علیه‌السلام چنین دستور داده است.» پس طلحه و زبیر نزد امام رفتند و به روش تقسیم بیت‌المال، اعتراض کردند.
امام فرمود: «رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم چگونه با شما رفتار می‌کرد؟» آن‌ها سکوت کردند. فرمود: «آیا پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم بیت‌المال را به مساوات تقسیم نمی‌کرد؟» گفتند: آری!
فرمود: «آیا سنّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم سزاوار است یا سنّت دیگران؟» گفتند: «سنّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم؛ ولی ما دارای سابقه هستیم و از نزدیکان پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم می‌باشیم.»
حضرت فرمود: «سابقه شما بیشتر است، یا سابقه‌ی من؟ نزدیکی من به پیامبر بیشتر است یا شما؟»
گفتند: شما!
فرمود: «خدمت و سختی‌هایی که من برای اسلام کشیده‌ام بیشتر است یا شما؟» گفتند: شما.
فرمود: «به خدا سوگند، من و این کارگری که برای من کار می‌کند، سهم هر دومان از بیت‌المال یکسان است.»[simple_tooltip content=’تربیت اجتماعی،237 -سیره نبوی ج 2، ص 410′](2)[/simple_tooltip]

2- اجازه‌ی رهبر

در سال دهم هجری پیامبر صلی‌الله علیه و آله قصد زیارت ‌خانه‌ی خدا داشت. علی علیه‌السلام را با گروهی از مسلمان‌ها به یمن فرستاد. علی علیه‌السلام مأمور بود در بازگشت از یمن، پارچه‌هایی را که مسیحیان نجران در روز مباهله تعهد کرده بودند، از ایشان بگیرد و به محضر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله بیاورد.
او پس از انجام مأموریت، آگاه شد که پیامبر صلی‌الله علیه و آله رهسپار خانه‌ی خدا شده است. ازاین‌رو پارچه‌ها را به یکی از فرماندهان خود سپرد و خود به طرف مکه حرکت کرد و نزدیکی‌های مکه به حضور پیامبر صلی‌الله علیه و آله رسید.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله از دیدارش خوشحال شد و او را در لباس احرام دید، از نحوه‌ی نیّت کردن او جویا گشت. علی علیه‌السلام گفت: من هنگام بستن احرام گفتم: خدایا به همان نیّتی احرام می‌بندم که پیامبر صلی‌الله علیه و آله احرام بسته است.
آنگاه علی علیه‌السلام از مسافرت خود به یمن و پارچه‌هایی که آورده بود، به پیامبر صلی‌الله علیه و آله گزارش داد.
سپس به فرمان پیامبر صلی‌الله علیه و آله به‌سوی سربازان خود بازگشت تا به همراه آن‌ها، دوباره به مکه بازگردد.
وقتی امام به سربازان خود رسید، دید که افسر جانشین وی تمام پارچه‌ها را در میان سربازان تقسیم کرده است و سربازان پارچه‌ها را به‌عنوان لباس احرام بر تن کرده‌اند.
امام به این کار اعتراض کرد که چرا بدون اجازه‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله این کار را کردید. فرمانده گفت: «سربازان اصرار کردند که به‌عنوان امانت بگیرند و پس از مراسم حج از آنان بازگیرم.»
امام پوزش او را نپذیرفت و سپس دستور داد، تمام پارچه‌های تقسیم شده جمع شود تا در مکه به پیامبر صلی‌الله علیه و آله تحویل گردد.
گروهی از اینان در مکه به خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله رسیدند. از عدالت و سخت‌گیری علی علیه‌السلام شکایت کردند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله به یک نفر از یاران فرمود:
«برو به این گروه شاکی بگو از بدگویی و اعتراض به علی علیه‌السلام دست بردارید که او در دستور خدا دقیق و سخت‌گیر و در دین خود اهل سازش و مداهنه نیست.»[simple_tooltip content=’تربیت اجتماعی، ص 247 -فروغ ولایت، ص 122′](3)[/simple_tooltip]

3- لباس از مال شخصی

هارون بن عنتره گفت: پدرم برایم گفته که من در یکی از روستاهای نزدیک نجف (کوفه) خدمت امیرالمؤمنین علیه‌السلام رسیدم و دیدم که لباس کهنه‌ای بر تن کرده و از سرما می‌لرزد.
عرض کردم: ای امیر مؤمنان! خداوند بیت‌المال را در اختیار تو قرار داده و اجازه‌ی استفاده از آن را برای خود و خانواده‌ات داده است، امّا تو با خود چنین معامله‌ای می‌کنی؟!
امام فرمود: «به خدا قسم من از اموال شما هیچ استفاده‌ی شخصی نکرده‌ام و این لباس را که بر تنم می‌بینی، با خودم از مدینه آورده‌ام و غیر از این هم چیزی ندارم.»[simple_tooltip content=’شنیدنی‌های تاریخ، ص 118 -محجه البیضاء، ج 4، ص 191′](4)[/simple_tooltip]

4- گردنبندی از بیت‌المال

علی بن ابی رافع سرپرست بیت‌المال حکومت علی علیه‌السلام گفت: در میان اموال در بیت‌المال، گردنبند مرواریدی بود که از بصره آورده بودند.
دختر امام، یک نفر نزدم فرستاد و پیغام داد که شنیده‌ام در بیت‌المال گردنبند مرواریدی هست؛ می‌خواهم آن را چند روز به‌عنوان عاریه به من بدهی تا روز عید قربان آن را به گردن کنم.
من به‌عنوان عاریه مضمونه (بدین‌صورت که اگر تلف شود، ضامن است.) به مدت سه روز به او دادم. اتفاقاً آن را امام در گردن دختر خود دید، پرسید: آن را از کجا به دست آورده‌ای؟ عرض کرد: «آن را به‌عنوان عاریه مضمونه به مدت سه روز از بیت‌المال گرفته‌ام و بعد از سه روز پس می‌دهم.»
امیرالمؤمنین علیه‌السلام سرپرست بیت‌المال را خواست و فرمود: «چرا به بیت‌المال مسلمان‌ها بدون اجازه‌ی آن‌ها خیانت کردی؟»
گفت: «به خدا پناه می‌برم که خیانت کنم.» فرمود: «چرا گردنبند را به دختر من دادی؟»
عرض کرد: «به‌عنوان عاریه مضمونه تا سه روز دادم.» امام فرمود:
«امروز باید آن را پس بگیری و به جای خود بگذاری؛ اگر بار دیگر مثل این کار را از تو مشاهده کنم، کیفر سختی خواهی شد. اگر دخترم آن را به‌عنوان عاریه از بیت‌المال نگرفته بود، دست او را به‌عنوان دزد می‌بریدم.»
دختر امام وقتی این کلام را شنید، به پدر عرض کرد: مگر من دختر تو نبودم؟ فرمود:
«دخترم! انسان نباید به‌واسطه‌ی اشتهای نفس، پای خود را از حق بیرون نهد. زنان مهاجرین با تو یکسان هستند، مگر به چنین گردنبندی آراسته‌اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آن‌ها قرار بگیری؟»[simple_tooltip content=’پند تاریخ، ج 1، ص 172 -بحارالانوار، ج 9، ص 503′](5)[/simple_tooltip]

5- متولّی اموال

در زمان حضرت سلیمان علیه‌السلام مردی دو بچّه ماری را کشت. سپس مادر دو بچّه مار، به حضور حضرت سلیمان آمد و از آن مرد شکایت کرد و درخواست کرد که آن مرد را قصاص کند!
حضرت سلیمان علیه‌السلام فرمود: «مرد موحّدی را به خاطر کشتن بچّه ماری نمی‌شود قصاص کرد.»
عرض کرد: «حال که چنین است، او را متولی اموال و قیّم موقوفات (و بیت‌المال) مردم قرار دهید؛ تا این‌که با دست‌درازی به اموال دیگران، من با مارهای دیگر در دوزخ از او انتقام کشم.»[simple_tooltip content=’خزینه الجواهر، ص 463 -زهر الربیع سید نعمت‌الله جزایری’](6)[/simple_tooltip]