تسلیم

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 71 سوره‌ی انعام می‌فرماید: «… ما مأموریم که تسلیم فرمان خدای جهانیان باشیم.»

حدیث:

امام باقر علیه‌السلام فرمود: «سزاوارترین بندگان خدا، کسانی هستند که در مقابل قضای الهی تسلیم هستند.»

توضیح مختصر:

تسلیم به معنی گردن نهادن و فرمان‌برداری است. مؤمن، از تسلیمش در برابر خدا و خرسندی‌اش به هر خوشی و ناخوشی که به او می‌رسد، معلوم می‌گردد که تسلیم است.
خداوند در سوره‌ی روم آیه‌ی 53 به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «تنها تو صدایت را به (گوش) کسانی می‌رسانی که به آیات ما ایمان دارند و به (فرمان) ما گردن نهاده‌اند.»
از این آیه استفاده می‌شود که دو شرط ایمان و تسلیم، در هدایت شرط است.
تسلیم ظاهر و باطن نسبت به احکام و فرامین حق‌تعالی، تسلیم کامل است. اگر تسلیم تن باشد، نسبت به دشمنش، به اطاعت او می‌آید ولی فکر و عقلش تسلیم نشده و اگر فرصتی یابد، شاید برگردد و به ستیز برخیزد.
بهترین تسلیم، تسلیم قلب است که همان انقیاد بوده و با ایمان و عمل، توأم است. تسلیم اوامر و نواهی شدن که منقاد بودن انسان را معلوم می‌دارد، شخص را به صواب و قرب می‌رساند.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «من امر شده‌ام که تسلیم پروردگار جهانیان باشم.» (سوره‌ی غافر، آیه‌ی 66)

1- پاسخ امام

حکایت شده که امام صادق علیه‌السلام گاهی برای مهمانان خود فرنی و حلوا و گاهی نان و زیتون می‌آورد.
شخصی به آن حضرت عرض کرد: «اگر با تدبیر عمل کنی (آینده‌نگر باشی) همیشه می‌توانی در یک وضع باشی و یکسان از مهمانان پذیرایی کنی.»
حضرت پاسخ داد: «تدبیر امر ما در دست خداست (و تسلیم امر او هستم) هر زمان که به ما عطا کند ما هم بر خود و میهمانان خود وسعت می‌دهیم و هر زمان که به ما تنگ گیرد و کم عطا کند، ما هم چنان زندگی می‌کنیم.»
(شنیدنی‌های تاریخ، ص 32 -محجه البیضاء، ج 3، ص 43)

2- معاذ بن جبل

«معاذ» در هیجده سالگی مسلمان شد و در جنگ بدر و اُحد و خندق و دیگر جنگ‌ها شرکت داشت و پیامبر صلی‌الله علیه و آله میان او و «عبدالله بن مسعود» عقد برادری قرار داد.
انسانی خوش‌رو و بخشنده بود و پیامبر صلی‌الله علیه و آله او را به حکومت یمن فرستادند و مطالبی را به او گوشزد کردند ازجمله فرمودند: «بر مردم سخت مگیر و با ایشان چنان رفتار کن که به دین و سخن تو علاقه‌مند گردند.»
در زمان حکومت خلیفه‌ی دوم جنگی میان مسلمانان و روم اتفاق افتاد و او هم شرکت داشت. در سال هجدهم هجری در «عمواس» شام طاعونی واقع شد. ابوعبیده فرمانده قوای مسلمانان به مرض طاعون مبتلا شد، چون یقین به مرگ نمود معاذ را جانشین خود قرار داد.
سپاهیان او را گفتند: «دعا کن تا این بلا مرتفع گردد.» او فرمود: «این بلا نیست، بلکه دعای پیامبر صلی‌الله علیه و آله شما و مرگ نیکان و صالحان و شهادتی است که خدا مخصوص بعضی از شما می‌گرداند.»
بعد فرمود: «خداوندا! از این رحمت (طاعون) سهم کاملی به خاندان معاذ بده.»
بعد از مدتی اهل خانه‌اش مبتلا شدند و مُردند و خود او نیز در انگشتش اثر کرد، انگشت را به دندان می‌گزید و می‌گفت: «پروردگارا! این کوچک است آن را مبارک گردان.»
عاقبت در سن 38 سالگی با مرض طاعون درگذشت و نزدیک خاک اردن (در سال هیجده هجری) به خاک سپرده شد.
(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ص 264 259 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 124 122)

3- تسلیم را از کبوتران بیاموزید

در زمان یکی از پیامبران، مادری جوانی داشت که او را بسیار دوست می‌داشت؛ به قضای الهی آن جوان مُرد و آن مادر داغ‌دار شد و بسیار ناراحتی می‌کرد تا جایی که اقوام او نزد پیامبر وقت رفتند و از او چاره خواستند.
او نزد آن مادر آمد و آثار گریه و غم و بی‌تابی را در او مشاهده کرد. بعد به اطراف نگریست و لانه‌کبوتری او را جلب‌توجه نمود؛ فرمود:
ای مادر این لانه کبوتر است؟ گفت: آری. فرمود: این کبوتران جوجه می‌گذارند؟ گفت: آری. فرمود: همه‌ی جوجه‌ها به پرواز می‌آیند؟ گفت: نه چون بعضی از جوجه‌های آن را ما می‌گیریم و از گوشت آن‌ها استفاده می‌کنیم. فرمود: بااین‌همه این کبوتران ترک لانه خود نمی‌کنند؟ گفت: نه و به‌جای دیگر نمی‌روند.
فرمود: «ای زن بترس از این‌که تو در نزد پروردگارت از این کبوتران پست‌تر باشی، زیرا این کبوتران از خانه شما باآنکه فرزندان آن‌ها را در پیش روی آن‌ها می‌کشید و می‌خورید، هجرت نمی‌کنند، لکن تو با از دست دادن یک فرزند، از نزد خدا قهر کرده‌ای و به او پشت نموده‌ای و این‌همه بی‌تابی می‌کنی و سخنان ناشایست به زبان جاری می‌کنی.»
آن مادر چون این سخنان را شنید، اشک از دیده برگرفت و دیگر بی‌تابی ننمود.
(نمونه معارف، ص 7612)

4- صعصعه

«احنف بن قیس» می‌گوید: روزی به عمویم صعصعه از درد دل خود شکایت کردم. او مرا بسیار سرزنش کرد و گفت: پسر برادر وقتی یک نوع ناراحتی پیدا می‌کنی اگر به دیگری مانند خود شکایت می‌کنی از دو حال خارج نیست، یا آن شخص دوست توست که البته او هم برایت ناراحت می‌شود و یا دشمن توست که در این صورت شادمان خواهد شد.
ناراحتی خویش را به مخلوقی مانند خود که قدرت برطرف کردن آن را ندارد ابراز مکن؛ به کسی پناه ببر و بگو که تو را به آن ناراحتی مبتلا کرده او خود می‌تواند برطرف نماید.
پسر برادر، یکی از چشم‌های من مدّت چهل سال است که هیچ‌چیز را نمی‌بیند، از این پیشامد احدی را مطلع نکرده‌ام حتی زنم نیز نمی‌داند که این چشم من نابینا است.
(پند تاریخ، ج 5، ص 188 -الکنی و الالقاب، ج 2، ص 13)

5- تسلیم در برابر حکم

نخلستان «زبیر بن عوام» (پسر عمّه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم) با یکی از انصار در کنار هم قرار داشت؛ در مورد آبیاری نخلستان بین این دو نفر نزاعی واقع شد؛ هر دو برای رفع خصومت و اختلاف به حضور پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمدند و جریان را به عرض رساندند تا آن حضرت مسئله را حل کند.
نظر به این‌که نخلستان زبیر در قسمت بالای آب قرار داشت و نخلستان مرد انصاری در قسمت پایین بود (و معمول این بود که اوّل قسمت بالا را آب می‌دادند بعد قسمت پایین را) پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم چنین قضاوت کرد که نخست زبیر آبیاری کند بعد مرد انصاری.
بااینکه این داوری کاملاً عادلانه بود، مرد انصاری ناراحت شد و حتّی به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفت: «این قضاوت به خاطر آن‌که زبیر پسر عمّه شما بود به نفع او تمام شد.»
پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم از این پرخاشگری ناراحت گردید، به‌طوری چهره‌اش متغیّر شد؛ در این هنگام این آیه نازل گردید:
«سوگند به پروردگارت، آن‌ها مؤمن نخواهند بود مگر این تو را در اختلاف به داوری طلبند و سپس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم باشند.»
این آیه دلالت دارد که کسی در برابر حکم رهبر حکومت اسلامی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم نمی‌تواند پیش خود ناراحت گردد و خواسته خود را دنبال نماید، بلکه باید کاملاً تسلیم حکم باشد.
(داستان‌ها و پندها، ج 9، ص 102 -مجمع‌البیان، ج 3، ص 69. م)