تشییع جنازه
حدیث:
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هر کس چهار طرف جنازهای را حمل نماید، خداوند چهل گناه کبیرهی او را بیامرزد.»
توضیح مختصر:
سنّت است که اگر کسی وفات کرد، برادر مؤمن را خبر کنند تا برای تشییعجنازه حاضر شوند و برای او نماز کنند و استغفار نمایند؛ تا میّت ثواب ببرد و تشییعکنندگان هم ثواب میبرند.
در حدیثی از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فرمود: «هر که همراهی جنازهی مؤمنی را بکند تا او را دفن کنند، حقتعالی در قیامت، هفتاد مَلَک بر او بگمارد که همراهی او کنند و استغفار از برای او نمایند از قبر تا به موقف حساب.»
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هر که یکطرف جنازه را بگیرد، بیستوپنج گناه کبیرهاش آمرزیده شود و اگر چهار طرف را بگیرد از گناهان بیرون آید.»
البته بهتر آن است که اوّل، دست راست میّت را که جانب چپ جنازه است به دوش راست خود بردارد. سپس پای راست میّت را به دوش راست بردارد؛ پس پای چپ میّت را به دوش چپ بردارد پس دست چپ میّت را به دوش چپ بردارد. بعد اگر خواست تشییع را ادامه دهد، از جلوی جنازه مؤمن راه رفتن خوب است.
(حلیه المتقین، ص 494)
1- تشییع عبد فرّار
مرحوم علامه طباطبایی فرمودند: در زمان عارف کامل مرحوم ملّا حسینقلی همدانی، شخصی به نام «عبد فرّار» که آدم بدی بود، در نجف بود. او وقتی وارد صحن میشد، از بدیاش بعضیها میترسیدند.
مرحوم آخوند به او برخورد کردند و از او پرسیدند: اسمت چیست؟ او گفت: مرا نمیشناسی؟ من عبد فرّار هستم.
(بعد با خود گفت: که آیا من) از خدا فرار کردهام یا از رسولش؟ صبح جان به جانآفرین داد و مُرد.
وقتی صبح، آخوند نزد شاگردانش آمدند، فرمود: «یکی از اولیای خدا وفات کرده است، به خانهاش برویم.» آمدند خانه آدم لات یعنی عبد فرّار؛ همه تعجب کردند. آخوند در تدفین و تشییعجنازه شرکت کردند. بعد فرمودند: «او وقتی بد بود که توبه نکرده بود. حال عبد فرار نصف شب توانست با توبه، همه گذشته خود را جبران کند.»
(تربیت فرزندان ص 421 استاد حسین مظاهری)
2- احترام به جنازهی همه طبقات
روزی پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله و سلّم با گروهی از اصحابش کنار راهی نشسته و مشغول گفتگو بودند. در این هنگام جنازهای از دور به نظر رسید، رسول خدا به احترام جنازه، از جای برخاست؛ دیگر اصحاب هم به پیروی از حضرت بلند شدند و ایستادند.
وقتی جنازه عبور داده شد، کسی از حضرت پرسید: «چرا به احترام جنازه یک یهودی برخاستید؟»
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم از این پرسش ناراحت شد و فرمود:
«همه باید به جنازه، بدون توجّه به مذهب یا امّتی که به آن متعلق بوده، احترام کنند ولی حساب آن میّت با خداست.»
(تربیت اجتماعی ص 320 -داستانهایی از زندگی پیغمبر ما ص 146)
3- تشییع شاعری راستگو
به معاویه گفتند: در حیره مردی است از «بنی جرهم» که عمر وی طولانی گشته و چیزهای شگفتانگیز بسیار دیده است.
معاویه امر کرد او را بیاورند. چون آمد، معاویه گفت: نامت چیست؟
گفت: عبید بن شربه. پرسید: از کدام قبیلهای؟ گفت: از قبیلهای که کسی از آن نمانده است.
پرسید: از عمرت چه مقدار گذشته؟ گفت: 220 سال. پرسید از عجیبترین چیزها که دیدهای، بگو.
گفت: در میان عرب مردی مُرد که او را عشیربن لبید میگفتند. جنازهی او را میبردند، من هم بااینکه او را نمیشناختم و نامش را نمیدانستم در تشییعجنازهی او شرکت کردم. چون او را دفن کردند، زنانی بر مزارش اشک میریختند و ناله مینمودند.
مرا اندوه فراوان فراگرفت و تاب نیاوردم و به این شعرها که گویندهاش را نمیشناختم متوسل شدم.
بر سر مزار انسان بیگانه گریه میکند و اما خویشاوند برای ارث بردن شاد است. (البته این اشعار هفت بیت است که ما یکی را نقل کردیم.)
وقتی اشعار را خواندم، مردی که در کنارم بود، به من گفت: گویندهی این اشعار کیست؟
گفتم: نمیدانم، گفت: این اشعار از همین صاحب قبر است که الآن او را دفن کردیم؛ و تو بیگانهای هستی که گریه میکنی؛ و این مرد که برابر ما نشسته است، وارث او میباشد که شادی از چهرهاش نمایان است.
چون به آن مرد نگریستم، دیدم نمیتواند شادی خود را پنهان کند؛ ای معاویه! این داستان، شگفتانگیزترین چیزی است که دیدهام.
معاویه به او گفت: از ما چیزی بخواه. گفت: ای معاویه! سخن بزرگ گفتی، حال که چنین ادعایی داری، عمر رفتهی مرا بازگردان و مرگ را از ما دفع نمای. معاویه خجل شد و گفت: چیزی دیگر نمیخواهی؟
(شنیدنیهای تاریخ، ص 83 -البیضاء، ج 3، ص 414)
4- راه رفتن عقب جنازه
جنازهای را بهسوی قبرستان میبردند؛ حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام پشت آن جنازه حرکت میکردند، امّا خلیفهی اوّل و دوّم جلوی جنازه راه میرفتند.
از حضرت سؤال کردند که آن دو نفر جلوی جنازه حرکت میکنند! فرمود: «آنها هم میدانند که عقب جنازه راه رفتن ثواب بیشتری دارد، امّا میخواهند بدینوسیله در نظر مردم ممتازتر از دیگران جلوهگر شوند.»
(نمونه معارف، ج 3، ص 40 -ثمرالاوراق، ص 33)
5- جنازهی سعد بن معاذ
وقت صبح که رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم از خواب بیدار شد، جبرئیل نازل شد و عرضه داشت: «یا رسولالله! چه کسی از امّت تو از دنیا رفته است که ملائکه آسمان، آمدن ارواح او را به یکدیگر مژده میدهند؟» فرمود: «خبر ندارم، جز آنکه سعد معاذ مریض بوده است.»
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به مسجد آمدند و مردم گفتند: سعد وفات یافت. پیامبر نماز صبح را خوانده و از مسجد به محل غسل رفتند. بعد از غسل، جنازه سعد را در تابوت نهادند. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم طرف جلوی تابوت را گرفت و در بیرون منزل به زمین نهاد.
پس گاهی جلوی جنازه و گاهی طرف راست و زمانی جانب چپ و جلو و عقب تابوت را میگرفت.
چون سعد مردی تنومند و چاق بود، منافقان میخواستند هنگام تشیع جنازه، بر او خرده بگیرند؛ از این رو گفتند: «تا امروز جنازهای به این سبکی ندیدیم و این به خاطر قضاوتی است که در بنی قریظه نمود!»
این کلام به سمع مبارک پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم رسید. او فرمود: «قسم به آنکسی که جانم در دست اوست، تابوت او را ملائکه حمل میکنند. هفتاد هزار فرشته برای جنازهاش آمدهاند.» وقتی علّت را جویا شدند؛ فرمودند: «به خاطر مداومت به سورهی توحید (قُل هو الله احد) بود.» و جنازه سعد را تا اوّل بقیع تشییع کردند و در پای دیوار خانه عقیل بن ابیطالب دفن کردند.
(پیغمبر و یاران، ج 1، ص 179 -طبقات ابن سعد)