تفکّر
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 8 سورهی روم میفرماید: «آیا در نفْس خود تفکّر نکردند که خدا آسمانها و زمین و هر چه در بین آنهاست، همه را بهحق و معیّن آفریده است؟»
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «تفکّر انسان را به کار نیک و عمل به آن میخواند.»
(جامع السعادات، ج 1، ص 166)
توضیح مختصر:
تفکّر به معنای تأمّل است. فکر حرکتی است ذهنی بهسوی دانستهها و اندوختههای قبلی ذهنی و رسیدن از آن به مطلب و مراد خود. تفکّر سیر باطن است از مبادی به مقاصد. اگر تصّور با تدبّر همراه شود، مطلوب حاصل گردد که عقلاً به آن تفکّر میگویند.
ثمرهی تفکّر عبارت است از علم که آن سبب دگرگون شدن حالت شده و پسازآن، عمل، تابع حال میگردد.
اگر سنگ را بر آهن زنند، آتش از آن جستن کند که پیرامون خود را روشن سازد. فکر آتش گیرانه نور معرفت است. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «بر تو باد به اندیشه کردن؛ که بهراستی آن رهایی از گمراهی و اصلاحکنندهی کارهاست.»
چون تفکّر طلب بصیرت برای درک مطلوب است، اگر اسباب و ابزار تفکّر، سالم و صحیح باشد، نتایج بهتری به دست آید و اگر ابزار، ناقص و ضعیف باشد، نتیجهی کمتری به بار آید. مثلاً در روایت آمده که در ذات خدا تفکّر نکنید که کافر میشوید یعنی سبب حیرت و دهشت و اضطراب میشود، وسوسهی نفس امّاره آن را دنبال میکند و شک و تردید در ایمان وارد گردد، چراکه نامتناهی را، متناهی میخواهد تصوّر کند که راه بر آن، بسته است.
1- ربیعه
«رببعه بن کعب» گوید: روزی حضرت رسول صلیالله علیه و آله و سلّم به من فرمود: «یا ربیعه هفت سال مرا خدمت مینمایی آیا حاجتی از من نمیخواهی تا برآورده کنم؟»
عرض کردم: یا رسولالله صلیالله علیه و آله و سلّم مرا مهلت بده تا فکری دراینباره کنم. گوید: چون روز دیگر بر حضرت وارد شدم، فرمود: «ای ربیعه حاجت خود را بیان کن!» گفتم: از خدا مسألت فرما تا مرا با تو داخل بهشت نماید!
چون پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم این خواهش مرا شنید، فرمود: «این سؤال را چه کسی به تو تعلیم نموده است؟» عرض کردم کسی مرا تعلیم ننمود است، لیکن با خود فکر نمودم که اگر تقاضای مال بسیار کنم، آخر آن زوال پذیرد. اگر عمر طولانی و اولاد زیاد سؤال کنم عاقبت مرگ است، پس با این تفکّر و اندیشه از شما این تقاضا را کردم. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم ساعتی سر مبارک را به زیر انداخته و متفکّر بودند، پس سر برداشته و فرمود: «این مطلب را از خداوند مسألت مینمایم، لکن تو هم مرا به زیاد سجده کردن اعانت کن.»
(خزینه الجواهر، ص 345 -دعوات راوندی)
2- فکر قبل از عمل
یکی از یاران پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به آن حضرت عرض کرد: «من همیشه در معامله و داد و ستد، دچار ضرر و زیان میشوم، مکر و حیله خریدار یا فروشنده، مانند جادو مرا مغبون میکند.»
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «در آن معامله که از گول خوردن در آن میترسی، با کسی که معامله میکنی تا سه روز حق بر هم زدن معامله را شرط کن که اگر ضرر کردی بتوانی مال خود را پس بگیری؛ و هنگام معامله صابر و بردبار باش.»
بدان که تأمّل و بردباری از خداست و عجله و شتابزدگی از شیطان است. تو میتوانی از سگ این پند را بیاموزی، هر کاری که برای تو پیش آمد، آن را استشمام کن (در جوانب خوب و بد آن اندیشه و تفکّر کن و بدون مقدمه وارد نشو.) همانطور که اگر لقمه نانی جلوی سگ بیندازی فوراً آن را نمیخورد بلکه اوّل آن را بو میکند، وقتی تشخیص داد که مناسب است، میخورد؛ تو با این عقل و خرد، از سگ کمتر نیستی، پس قبل از کار فکر و تأمّل کن.
(روایتها و حکایتها، ص 195 -داستانهای مثنوی، ج 2، ص 125)
3- انواع تفکّر
مقداد از یاران باوفای علی علیهالسلام گوید: نزد «ابوهریره» رفتم، شنیدم میگفت: پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فکر کردن یک ساعت بهتر از یک سال عبادت است.»
نزد «ابن عبّاس» رفتم، شنیدم گفت: پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فکر کردن یک ساعت بهتر از هفت سال عبادت است.»
نزد یکی دیگر از اصحاب رفتم؛ شنیدم از قول پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم میگفت: «فکر کردن یک ساعت بهتر از هفتادسال عبادت است.»
تعجّب کردم که هر کس به خلاف دیگری نقل میکند؛ نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم رفتم و هر سه قول را نقل کردم.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: همه آن سه نفر راست میگویند، سپس (برای روشن شدن مطلب) آن سه نفر را خواست و آنها حاضر شدند، من هم بودم.
پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به ابوهریره فرمود: تو چگونه فکر میکنی؟ عرض کرد: طبق آنچه خداوند در قرآن فرموده: «صاحبان خِرد، در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند.» (سورهی آلعمران، آیهی 191) من هم دربارهی اسرار آسمانها و زمین میاندیشم. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فکر کردن یک ساعت تو بهتر از یک سال عبادت است.»
سپس به ابن عبّاس فرمود: تو چگونه فکر میکنی؟ او در پاسخ گفت: «من درباره مرگ و وحشت روز قیامت میاندیشم.» پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فکر کردن یک سال تو بهتر از هفت سال عبادت است.»
بعد به آن صحابه فرمود: تو چگونه میاندیشی؟ او در پاسخ عرض کرد: «من دربارهی آتش جهنّم و وحشت و سختی آن میاندیشم.» پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فکر کردن یک ساعت تو بهتر از هفتادسال عبادت است.»
بهاینترتیب، مسئله اختلاف در انواع تفکّر و اندیشه حل گشت و روشن شد که پاداش فکر کردن بستگی به نیّتها دارد.
(داستانها و پندها، ج 5، ص 87 -تفسیر روح البیان، ج 80، ص 440)
4- فکر ریاست
«سعدی» گوید: یکی از دوستان که از رنج روزگار خاطری پریشان داشت نزدم آمد و از درآمد اندک و عیال بسیار و فقر گله کرد و گفت: قصد دارم برای حفظ آبرو به شهر دیگری بروم تا کسی از نیک و بدکار من باخبر نشود.
بعد گفت: «تو میدانی که در علم حسابداری اطلاعاتی دارم، اکنون نزد شما آمدهام تا از مقام ارجمند شما کاری در دستگاه دولتی برایم معین شود و باقیماندهی عمر را با خاطری آسوده بگذرانم و از شما تشکّر کنم!»
به او گفتم: ای برادر! کارمند حسابداری شدن برای پادشاه دو بختی است، از یکسو امیدوارکننده است و از سوی دیگر ترس دارد و به خاطر امیدی خود را در معرض ترس قرار نده.
دوستم گفت: «مناسب حال من سخن نگفتی و جواب مرا درست ندادی.» من گفتم: تو قطعاً دارای دانش و تقوا و امانتداری هستی ولی حسودان عیبجو در کمین هستند، مصلحت آن است که زندگی را با قناعت بگذرانی و ریاست را ترک کنی.
دیدم از پندم آزردهخاطر شد ناچار او را نزد صاحب دیوان (وزیر دارایی) که سابقهی آشنایی داشتم بردم و وضع حال او را گفتم. او دوستم را سرپرست به کار سبکی گماشت.
زمانی گذشت، او را مردی خوشاخلاق و باتدبیر یافتند و درجات او را بالا بردند.
مدّتی گذشت، اتفاقاً با کاروانی از یاران بهسوی مکه سفر کردم. موقع بازگشت در دو منزلی وطنم همین دوستم را دیدم به پیشواز من آمد با ظاهری پریشان و به شکل فقیران بود!
پرسیدم: چرا چنین شدهای؟ گفت: «همانگونه که تو گفتی طایفهای بر من حسد بردند و به خیانت متهم کردند؛ شاه بدون تحقیق مرا زندان کرد و آزار داد تا خبر آمدن حاجیان رسید مرا از زندان آزاد کردند؛ کارم بهجایی رسیده که شاه حتی ارث پدری مرا هم مصادره کرد.»
سعدی گوید: «به او گفتم: قبلاً تو را نصیحت کردم که کار برای شاهان مانند سفر دریا، هم خطرناک است و هم سودمند، یا گنج برگیری و یا در طلسم بمیری، ولی نصیحت مرا نپذیرفتی.»
(حکایتهای گلستان، ص 65)
5- مُلک ری یا کشتن امام علیهالسلام (بحارالانوار، ج 44، ص 305)
بعدازآن که «یزید» به استاندار خویش «عبیدالله بن زیاد» دستور داد که اگر حسین علیهالسلام بیعت نکرد با او جنگ کن.
«عمربن سعد» قبل از واقعهی کربلا از طرف عبیدالله مأمور شد تا فرماندار ایالت ری شود. امّا قبل از رفتن، عبیدالله نامهای برای عمر بن سعد نوشت که: «امام حسین علیهالسلام به عراق آمد باید به عراق بروی و با او بجنگی و او را از بین ببری، بعد بهجانب ری سفر کن.»
عمر بن سعد نزد عبیدالله آمد و گفت: «ای امیر مرا از این کار عفو نما!» عبیدالله گفت: «تو را عفو میکنم ولی فرمانداری ملک ری را از تو میگیرم.»
(المناقب، جلد 98،4)