تواضع

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 63 سوره‌ی فرقان می‌فرماید: «بندگان خدای رحمان آنان هستند که بر روی زمین به تواضع و فروتنی راه می‌روند.»

حدیث:

رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هیچ‌کس برای خدا تواضع نکرد مگر خدا رفعت و بزرگی به او داد.»
(جامع السعادات، ج 1، ص 359)

توضیح مختصر:

تواضع، حد وسط تکبّر و تذلیل است. کسی که نسبت به خدا تواضع بورزد، خداوند او را بلند می‌کند یعنی بندگان را به‌اندازه‌ی تواضعشان نسبت به خود بلند می‌گرداند و به‌اندازه‌ی شناسایی عظمت خودش، به‌سوی تواضع راهنمایی می‌کند.
در قرآن نوعی تواضع را به مردم، نسبت به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم تعلیم می‌دهد؛ «ای اهل ایمان (برای احترام و تواضع ورزیدن) صدایتان را از صدای پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فراتر نبرید در گفتار با او بلند سخن مگویید.» (سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 2)
حیات علم به فروتنی است و عالم ربّانی نسبت به پروردگارش نوعی فروتنی دارد و نسبت به خلق، نوعی دیگر؛ که در مجموع، هیچ نوع کبر و انّیتی در باطن او نیست چنان‌که در رکوع و سجود، نوعی فروتنی خاص نسبت به خداوند است که درباره‌ی مخلوقات جاری نمی‌شود.
وقتی ما در اماکن متبرّکه می‌رویم و به حضور بزرگان دین می‌رسیم، نوعی خاکساری و فروتنی به خرج می‌دهیم که لایق آن مکان و یا آن شخص باشد و در جای دیگر این نوع را روا نمی‌داریم. در قرآن خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «ای پیامبر! بال‌وپر خود را بر مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند (به تواضع) بگستران. (افتادگی کن).» (سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 215)
به‌عکس، سلاطین و رؤسا و اُمراء نسبت به اتباع و رعیّت خود، بزرگی می‌کنند و تکبّر می‌ورزند و اگر رعیّت، کوچک‌ترین بی‌احترامی کنند، آن‌ها را حبس و شکنجه نموده و به قتل می‌رسانند. این دستور به پیامبر عظیم الشّأن، خلیفه حقیقی است که دارد به دیگران از امّت تعلیم می‌دهد که در معاشرت‌ها فروتنی کرده و نخوت نورزند.

1- فروتنی سلمان

حضرت سلمان، مدّتی در یکی از شهرهای شام، امیر (فرماندار) بود. سیره‌ی او در ایّام فرمانداری با قبل از آن، هیچ تفاوت نکرده بود، بلکه همیشه گلیم می‌پوشید و پیاده راه می‌رفت و اسباب خانه‌ی خود را تکفّل می‌کرد.
یک روز در میان بازار می‌رفت، مردی را دید که یونجه خریده بود و منتظر کسی بود که آن را به خانه‌اش ببرد. سیلمان رسید و آن مرد او را نشناخت و بی‌مزد قبول کرد بارش را به خانه‌اش برساند. مرد یونجه را بر پشت سلمان نهاد و سلمان آن را می‌برد؛ در راه مردی آمد و گفت: «ای امیر! این را به کجا می‌بری؟» آن مرد فهمید که او سلمان است؛ در پای او افتاد و دست او را بوسه می‌داد و می‌گفت: مرا ببخش که شما را نشناختم.
سلمان فرمود: این بار را به خانه‌ات باید برسانم و رسانید، بعد فرمود: «اکنون من به عهد خود وفا کردم، تو هم عهد کن تا هیچ‌کس را به بیگاری (عمل بدون مزد) نگیری و چیزی را خودت می‌توانی ببری، به مردانگی تو آسیب نمی‌رساند.»
(جوامع الحکایات، ص 178)

2- بلال حبشی

«بلال حبشی» از مسلمانانی بود که ازنظر معنوی ترّقی کرده بود تا جایی که اذان گوی پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم شد و حضرتش می‌فرمود: «ای بلال! به روح ما (به‌وسیله‌ی اذان) نشاط ببخش.»
پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم او را امین بر بیت‌المال نمود و همچون برادر تنی با او رفتار می‌کرد و به او می‌فرمود: «وقتی وارد بهشت می‌شوم، صدای کفش تو را جلوتر از خود می‌شنوم، آن‌وقت که در سرزمین سرسبز بهشت راه می‌روی…»
بر این اساس مسلمانان نزد بلال می‌آمدند امتیازات و افتخاراتی را که کسب کرده بود، به او تبریک می‌گفتند.
بلال هرگز با تعریفات آن‌ها مغرور نمی‌شد و ستایش مردم، او را عوض نمی‌کرد، باکمال تواضع، در پاسخ آن‌ها می‌گفت: «من از اهالی حبشه هستم، دیروز عبد و غلام بودم.»
(حکایت‌های شنیدنی، ج 4، ص 173 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 238)

3- تواضع رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم

«ابوذر» گوید: «سلمان فارسی» و «بلال حبشی» را دیدم که با هم به حضور رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم رسیدند. در این میان، سلمان برای احترام به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم، به پاهای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلّم افتاد و بر آن‌ها بوسه زد.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم ضمن جلوگیری از این کار، خطاب به سلمان فرمود: «از آن کارهایی که عجم (غیر عرب‌ها) در مورد شاهان خود انجام می‌دهند، انجام نده. من بنده‌ای از بندگان خدا هستم؛ ازآنچه می‌خوردند من نیز می‌خورم و ازآنجاکه مردم می‌نشینند من نیز می‌نشینم.»
(درس‌هایی از زندگی پیامبر صلی‌الله علیه و آله، ص 162-بحار، ج 76، ص 63)

4- محمد بن مسلم

«محمد بن مسلم» مردی ثروتمند از اشراف کوفه و از اصحاب امام باقر علیه‌السلام و صادق علیه‌السلام بود. روزی امام باقر علیه‌السلام به او فرمود: «ای محمد! باید تواضع و فروتنی کنی.»
وقتی محمد بن مسلم از مدینه به کوفه برگشت، ظرف خرما و ترازویی برداشت و درب مسجد جامع کوفه نشست و صدا می‌زد: هر کس خرما می‌خواهد بیاید از من بخرد (تا هیچ تکبّری به او سرایت نکند).
بستگانش آمدند و گفتند: «ما را با این کار رسوا کردی.» فرمود: «امامم مرا امر به چیزی کرد که مخالفتش نخواهم کرد؛ از این محل حرکت نمی‌کنم تا تمام خرمایی را که در این ظرف است بفروشم.» بستگانش گفتند: «حال که چنین است پس کار آسیابانی را پیشه خود کن.» وی قبول کرد و شتر و سنگ آسیابی خرید و مشغول آرد کردن گندم شد و با این عمل خواست از بزرگ‌بینی نجات یابد.
(روایت‌ها و حکایت‌های، ص 103-داستان‌های پراکنده، ج 3، ص 18)

5- عیسی علیه‌السلام و شستن پای حواریین

«عیسی بن مریم علیه‌السلام» به حواریین خود فرمود: «مرا به شما حاجتی است.» گفتند: «چه کار کنیم؟» عیسی علیه‌السلام از جای حرکت کرد و پاهای حواریین را شستشو داد! عرض کردند: «یا روح‌الله ما سزاوارتریم که پای شما را بشوئیم!»
فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، عالِم است، این کار را کردم که تواضع کرده باشم، شما هم تواضع را فراگیرید و بعد از من در بین مردم فروتنی کنید آن‌طور که من کردم و بعد فرمود: «به تواضع، حکمت رشد می‌کند نه با تکبّر، چنانکه در زمین نرم، گیاه می‌روید نه در زمین کوهستانی.»
(نمونه معارف، ج 3، ص 223 -وافی، ج 1، ص 4)