توکّل
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «توکّل یعنی بیزاری جستن از جنبش و نیروی خود و چشمبهراه بودن آنچه قدر الهی بیاورد.»
(غررالحکم، ج 2، ص 572)
توضیح مختصر:
خداوند متعال در سورهی آلعمران آیهی 159 میفرماید: «چون آهنگ کاری کردی به خدا توکّل کن که خدا توکّل کنندگان به خویش را دوست دارد.» و در سورهی طلاق آیهی 3 فرمود: «هر کس بر خدا توکّل کند، پس خدا امورش را کفایت میکند.» و در سورهی ابراهیم آیهی 12 فرمود: «چرا بر خدا توکّل نکنیم چراکه او راهمان را به ما نشان داده است.»
و در سورهی نساء آیهی 81 فرمود: «بر خدا توکّل کن و خدا تو را کارساز است.»
کسی که میخواهد توکّل کند، باید اوّل علم به آن چیز داشته باشد. مثلاً شما میخواهی به مسافرت بروی و خانه را به خدا بسپاری، اول باید علم به روزِ مسافرت داشته، سپس در آن روز خانه را به خدا میسپاری. مقدّمات این توکّل آن است که: درب خانه را قفل بزند، دزدگیر را روشن کن، سورهی «انّا انزلناهُ فی لیله القدر» را بخواند و به همسایه هم سفارش کند که دارم میروم مسافرت. بعد میگوید خدایا به تو توکّل کردم.
معنای توکّل کردن این نیست که درب خانه را باز بگذاریم و به خدا توکّل کنیم و برویم مسافرت، یا کار نکنیم و توکّل بر خدا کنیم، درحالیکه زن و فرزند نان میخواهند، صاحبخانه اجاره میخواهد، هوا سرد است و برای بچهها لباس زمستانی لازم است.
مرغان هوایی، بامدادان از لانهی خود حرکت میکنند و شبانگاه با شکم سیر برمیگردند؛ هم توکّل دارند و هم حرکت میکنند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «توکّل بر خدا سرمایه است و توکّل از قوّت یقین سرچشمه میگیرد.»
(غررالحکم، ص 197 -جامع السادات، ج 2، ص 108)
1- فضیلت توکّل
نیست کسبی از توکّل خوبتر **** چیست از تسلیم، خود محبوبتر؟
هیچ تلاشی از توکّل خوبتر نیست و هیچ صفتی از تسلیم، پسندیدهتر نیست. آن کسانی که اهل توکّل نیستند و به سبب ظاهری بسنده کردهاند، چهبسا از بلایی مانند مار، بهسوی بلایی دیگر مانند اژدها میروند؛ یعنی به گرفتاری بدتر دچار میشوند.
کسی هم که فقط به توکّل صِرف بسنده نموده و از تلاش فروگذاشته، به سیرت و سنّت نبوی متمسّک نشده است.
گفت پیغمبر به آواز بلند **** با توکّل زانوی اُشتر ببند
مگر نشنیدهای که عربی آمد (ظاهراً مسجدالحرام) و شتر را رها کرد و گفت: بر خدا توکّل کردهام، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «اِعقِلها و تَوَکّل: اوّل زانوی شترت را ببند و بعد توکّل کن.»
از آن طرف بیاعتنایی به توکّل، از ضعف ایمان سرچشمه میگیرد و سبب تبدیل به صفت حرص و جمعکردن مال میشود و نوعاً این اشخاص دارای پریشانی فکر هستند.
(مثنوی، ج 1، ابیات 918-909)
2- مفتاح ایمان
خداوند در سورهی ابراهیم آیهی 12 فرمود: «اهل توکّل، بر خدا اعتماد و تکیه کنند.» و در سورهی مائده آیهی 23 فرمود: «اگر مؤمن هستید، بر خدا توکّل کنید.» خداوند توکّل را مفتاح ایمان و ایمان را قفل توکّل قرار داد. کمترین حدّ توکّل آن است که از مقدّرات خود پیش از وقت و زیاده از مقدّر که تقسیم شده، کوشش نشود و آنچه قسمت شده دنبال زیادتر نگردد.
در مصباح الشّریعه نقل شده که یک نفر نزد یکی از ائمه رفت و عرض کرد: خدا از شما راضی باشد، شفقت فرمائید و در مورد توکّل سؤالی است جواب بفرمایید. حضرت که میدانست او در سؤالش صادق است، فرمود: «کمی توقف کن و مهلت بده تا جوابت را بدهم.» حضرت سر به زیر انداخت، ناگاه فقیری آمد، حضرت دست در جیب خود برد و کمی پول به آن فقیر بخشید و سپس به آن شخص رو کرد و فرمود: الآن مسئلهات را پرسش کن. عرض کرد: ای امام من! شما را قادر بر جواب دادن میدانم، پس چرا مهلت خواستید؟ فرمود: «خواستم پیش از جواب سؤالت که معنی و حقیقت توکّل را دریابی از باطنم غافل نباشم که دربارهی توکّل صحبت کنم، بااینکه در جیبم مقداری پول بود، برایم گفتن توکّل درست نبود مگر که ایثار کنم.»
سائل آهی کشید و قسم یاد کرد که دیگر میان خلق و وطن نباشد و با کسی انس نگیرد و فقط به خدا توکّل کند. متوکّل نباید توجهش به ثمره و معلول توکّل باشد که این خود حجابی است. بلکه باید به علت حقیقی که خداست که این مقام از اوست، باشد؛ که در این صورت با خداست و از او جدا نخواهد بود.
(شرق بی غروب، ص 108)
3- توکّل و پرندگان
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «اگر شما توکّل بر حق کنید، بهطوریکه حق توکّلش باشد، روزی شما خواهد رسید، همانطوری که روزی پرندگان میرسد؛ چه آنکه صبح آنان از آشیانه خود با شکمهای خالی بیرون آیند و شب با شکم سیر به آشیانه بازگردند.»
(میزان الحکمه ح 4988)
4- خداوندا روا میداری
مولانا صاحب مثنوی میگوید: در سمرقند بودیم و خوارزمشاه، سمرقند را حصار گرفته بود و لشگر کشیده و جنگ میکرد. در آن محلّه دختری بود، عظیم، صاحبجمال چنانکه در آن شهر او را نظیر نبود. هرلحظه میشنیدم که میگفت: «خداوندا کی روا میداری که مرا به دست ظالمان دهی؟ و میدانم که هرگز روا نداری و بر تو اعتماد دارم.» چون شهر را غارت کردند و همهی خلق را اسیر میبردند، آن زن را اسیر میبردند، او را هیچ المی نرسید و با غایت صاحبجمالی کس او را نظر نمیکرد تا بدانی هرکه خود را به حق سپرد، از آفتها ایمن گشت و بهسلامت ماند.
(فیه ما فیه، ص 173-داستان عارفان، ص 66)
5- خدایا تو! تو!
چون خدای متعال به موسی علیهالسلام فرمود: «برو نزد فرعون که او طغیان کرده است.» (سورهی طه، آیهی 24) موسی گفت: «پروردگارا! خانواده و گوسفندانم را چه کنم؟» فرمود: «ای موسی! حال که مرا یافتهای تو را با غیر من چه کار؟ ای موسی! برو به من چنگ زن و تسلیم من باش و کارها را به من واگذار که من گرگ را چوپان گوسفندانت و فرشتگان را حافظ خانوادهات قرار دادهام. ای موسی! آنگاهکه از فرعون گریختی چه کسی تو را از بیابان خطرناک نجات بخشید؟» موسی گفت: «خدایا تو! تو!» خدای متعال فرمود: «ای موسی! همینگونه تو روز قیامت در برابر من خواهی بود و خودم هم پرسنده و هم پاسخگو میباشم.»
(بحرالمعارف، ج 1، ص 183)
6- توسل به خلق و زندان
در سورهی یوسف آمده است وقتی یوسف را به زندان کردند، دو جوان همراه او وارد زندان شدند و هر دو خوابی دیدند که یوسف علیهالسلام تعبیر کرد که اولی به دار آویخته شده و دومی ساقی شاه میشود. (آیات 42-35) هنگامیکه دومی از زندان آزاد میشد و عنوان ساقی شاه گرفت یوسف علیهالسلام هنگام خروج به او فرمود: «مرا نزد سلطان یادآوری کن.» (اُذکرنی عندَ رَبّک)
چون یوسف متوسل به بنده شد، اثر وضعی عدم توکّلش این شد که:
1. شیطان یادآوری او را نزد پادشاه از خاطر ساقی برد.
2. یوسف چند سال در زندان باقی ماند. (بضع سنین)