جواب

حدیث:

امام علی علیه‌السلام فرمود: «کسی که در پاسخ دادن شتاب کند، به درستی نرسد.»
(غررالحکم، ج 1، ص 194)

توضیح مختصر:

روابط اجتماعی و خانوادگی و کاری و … همه بر پایه‌ی تکلّم است که نوعی از آن سؤال و جواب است.
سائل پرسشی می‌کند که قصد دارد جواب دهنده را آزمایش کند و یا او را میخکوب و بی‌حرمت و درمانده نماید و یا قصدش جواب گرفتن است؛ یعنی مجهولی به جواب، معلوم گردد. کسی هم که جواب می‌دهد هم احتمال دارد در پاسخ، قصد و غرضی داشته باشد؛ اما جواب باید منطقی و به دور از تعصّبات باشد و اگر پاسخ گر گاهی پاسخ را نمی‌داند یا کمی از آن را می‌داند، به پرسش‌کننده واقع مطلب را بگوید و از جواب نامفهوم که سردرگمی ایجاد کند، پرهیز نماید.
جواب عاقلانه و عالمانه همیشه در صراط مستقیم به صواب است اما جواب‌های انبیاء و اولیاء به‌اندازه‌ی فهم سائلان بوده است، چراکه انبیاء از طرف خدا مأمور شدند به‌اندازه‌ی عقل مردم صحبت کنند چراکه درک و کشش نفوس ضعیفه توان ادراک حقایق و مطالب بلند را ندارند و آنان که توان جواب را ندارند، می‌گویند: «موسی به دین خود عیسی به دین خود.»
این از ضعف و جهل است که یارای پاسخ را ندارد و به هر دلیلی به این نوع جملات متمسّک می‌شوند. این را هم باید بدانیم که پاسخ مختصر و مفید و درست بهتر از تفصیل نامفهوم و شبه انگیز است.

1- از عرش تا فرش

ابن الکواء (مسلمان موافق) از امیرالمؤمنین علیه‌السلام سؤال کرد: «از جایی که شما ایستاده‌اید تا عرش خدا چقدر فاصله است؟» امام فرمود: تو برای تعلّم سؤال کن نه برای خودنمایی. امّا جوابت: فاصله‌ی جایی که من ایستاده‌ام تا عرش خدا این است که مخلصاً بگویی: «لا اله الّا الله» یعنی توحید، انسان را به عرش می‌رساند و انسان فرشی را عرشی می‌کند. فاصله‌ای که ابن الکواء پرسید، همیشه برای مادّه است اما اتصال تجرّدی و صعود معنوی فاصله زمانی و مکانی ندارد.
(بحارالانوار، ج 10، ص 122 -اسرار عبادات، ص 199)

2- جواب ده سؤال

پادشاه روم برای عمر نامه‌ای نوشت که بیست سؤال در آن بود و او جواب آن‌ها را نمی‌دانست و از امیرالمؤمنین علیه‌السلام تقاضا کرد که جواب سؤال‌ها را بدهد و حضرت جواب‌ها را نوشت.
ما ده سؤال و جواب از آن‌ها را می‌آوریم:
1. آن چیزی که نزد خدا نیست؟ جواب: ظلم
2. چیزی که همه‌اش دهان است؟ جواب: آتش
3. چیزی که همه‌اش پا است؟ جواب: آب
4. چیزی که همه‌اش چشم است؟ جواب: خورشید
5. چیزی که همه‌اش بال است؟ جواب: باد
6. آن‌کس که فامیل ندارد؟ جواب: حضرت آدم
7. چهار جنبنده‌ای که در شکم مادر نبودند؟ جواب: عصای موسی، قوچ برای ابراهیم، آدم و حوّا.
8. غذای گوناگون بهشتی که در یک کاسه آمیخته نمی‌شود مانند چیست؟ جواب: زرده و سفیده تخم‌مرغ
9. غذای بهشتی که دفع نمی‌شود مانند چیست؟ جواب: بچه در شکم مادر که از ناف خون می‌خورد و دفع ندارد.
10. مکانی که خورشید در آن یک‌بار تابید؟ جواب: زمین دریایی که بنی‌اسرائیل از آن عبور کردند و فرعونیان غرق شدند.
(بوستان معرفت، ص 133)

3- چگونه صبح کردی؟

1. کسی به حضرت عیسی علیه‌السلام عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «صبح می‌کنم درحالی‌که به آنچه امید به نفع آن دارم، مالک نیستم و به آنچه از بدی‌اش حذر می‌کنم، توانایی دفع آن را ندارم؛ ولی در همه حال مأمور به طاعت و دوری از معصیت او هستم و نمی‌بینم کسی فقیرتر از من باشد.»
2. کسی به اویس قرنی عرض کرد: «چگونه صبح کردی؟» فرمود: «چگونه صبح می‌کند مردی که نمی‌داند آیا به شب می‌رسد یا نه؟ و هرگاه به شب می‌رسد، نمی‌داند به صبح وارد می‌شود یا نه؟»
3. ابوذر فرمود: «صبح می‌کنم درحالی‌که شکر خدا می‌نمایم و از نفْسم شاکی هستم.»
4. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «کسی که صبح کند و همّتش غیر خدا باشد، هرآینه صبح کرده درحالی‌که از زیان‌کاران و دور شدگان از رحمت خداست.»
(مصباح الشریعه، باب 78)

4- چهار دیوار و چهار کلمه

کسی از امام صادق علیه‌السلام سؤال کرد: «چرا کعبه را کعبه نامیدند؟» فرمود: «چون چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا چهار دیوار دارد؟» فرمود: «چون بیت‌المعمور که در آسمان‌هاست چهار دیوار دارد.» عرض کرد: «چرا بیت‌المعمور چهار دیوار دارد؟» فرمود: «برای آن‌که عرش خدا چهار ضلع دارد.» عرض کرد: «چرا عرش خدا چهار ضلع دارد؟» فرمود: برای این‌که کلمات توحیدی خدا چهارتا است، «سبحان‌الله، والحمدلله و لااله‌الاالله و الله‌اکبر». (علل الشرایع، ص 398)
اسماء حُسنی حق به این چهار کلمه («تنزیه»، «تحمید»، «تهلیل» و «تکبیر») برمی‌گردد و انسان خدا را به وحدانیت و بزرگداشت و به مجد و منزّه بودن می‌ستاید.
پس کسی کعبه می‌رود معرفتش تا عرش با کلمات تامات عارف شده است که کعبه بر این اساس بنا نهاده شده است.
(اسرار عبادات، ص 212)

5- دریا و شاه‌باز

چون سلطان محمد خدابنده، سلطانیه را تمام کرد، فضلا و علما را بر سفره‌ای برای اطعام دعوت کرد. شیخ صفی‌الدین اردبیلی (جد سلاطین صفوی) و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو طرف سلطان نشستند. شیخ صفی از غذای سفره نخورد و شیخ علاءالدوله خورد. سلطان پرسید: «اگر غذای ما حرام است چرا شما نخوردید و علاءالدوله خورد؟» فرمود: «شیخ علاءالدوله مانند بحرند و بحر به ملاقات هیچ‌چیز، از دریایی نمی‌افتد.» شیخ علاءالدوله هم فرمود: «شیخ صفی‌الدین به‌منزله‌ی شاه‌بازند و شاه‌باز، هر طعمه میل نمی‌فرماید.»
(مقدمه‌ای بر مبانی عرفان، ص 171)

6- سؤال از خواجه حافظ

1. آیا سیر و سلوک پایان دارد؟
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست **** هرچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
2. بهترین اوقات خوش چه وقت است؟
اوقات خوش آن بود که با دوست به سَر شد **** باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود
3. کلید گنج سعادت چیست؟
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ **** از یُمن دعای شب و ورد سحری بود
4. چه نماز و چه نیازی خوب است؟
خوشا نماز و نیاز کسی از سر سوز **** به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
5. چه راهی برای رسیدن به دوست خوب است؟
ناز پرورده تنعّم نبرد راه به دوست ***** عاشقی شیوه‌ی رندان بلاکش باشد
6. آیا دوام وصل میسّر است؟
حافظ! دوام وصل میسّر نمی‌شود **** شاهان کم التفات به‌سوی گدا کنند
7. کدام سیره و صفت دنبال می‌کنید؟
من که دارم در گدایی، گنج سلطانی به دست **** کی طمع در گردش گردون دون‌پرور کنم؟
8. روز قیامت به چه چیزی امیدواری؟
از نامه‌ی سیاه نترسم که روز حشر**** با فیض و لطف او صد ازین نامه طی کنم
9. در وادی طلب که خطرهاست به کدام صفت دل‌خوش داری؟
در بیابان طلب گرچه زهر سو خطر است **** می‌رود حافظ بیدل به تولّای تو خوش
10. زنده بودن به چیست؟
مرا امید وصال تو زنده می‌دارد **** وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

7- سلطنت می‌خواهی

روزی هارون‌الرشید خلیفه عباسی به بهلول گفت: «آیا می‌خواهی سلطان باشی؟» بهلول فرمود: «دوست نمی‌دارم.» خلیفه گفت: «برای چه سلطنت نمی‌خواهی؟» بهلول گفت: «برای این‌که من تابه‌حال به چشم خود مرگ سه خلیفه را دیده‌ام، ولی خلیفه تابه‌حال مرگ دو بهلول را ندیده است.»
(دویست داستان، ص 15)

8- سه جواب حقیقی

روزی امیرالمؤمنین علیه‌السلام با مردم سخن می‌گفت، در ضمن سخنان، سه سؤال از آنان کردند؛ امّا جواب آن‌ها را نپسندید و جواب صحیح را خودشان فرمودند. از آن‌ها پرسید:
1. رَقوُب در میان شما کیست؟ گفتند: مردی را گویند که بمیرد و فرزندی نداشته باشد. امام علیه‌السلام فرمود: رقوب کسی است که بمیرد و یکی از فرزندانش را جلوتر از خود نفرستاده باشد که در پیشگاه خدا حساب شود، اگرچه فرزندان بسیار بعد از خود بگذارد.
2. صُعلوُک در میان شما کیست؟ گفتند: مرد فقیر را گویند. فرمود: صعلوک کسی است که مالی را در راه خدا به پیش نفرستاده باشد هرچند بعد از خود ثروت کلانی بگذارد.
3. صُرعه نزد شما کیست؟ گفتند: آن قهرمان پرتوانی که پهلویش به خاک نرسیده است! فرمودند: آن قهرمانی که وقتی شیطان بر قلبش زد و خشمگین شد به‌طوری‌که خونش (از رگ‌هایش) آشکار گردید، به یاد خدا بیفتد و با حلم بر خشمش غالب و آن را به زمین بکوبد.
(مشکاه الانوار، ص 366 -حکایت‌های شنیدنی، ج 1، ص 115)

9- خانه عوض شده

پیری فوت کرد. یکی از مریدانش او را در خواب دید و از حالش در قبر جویا شد که چه بر تو گذشت و در جوابِ «کیست خدایت» چه گفتی؟ گفت: «از من پرسیدند خدایت کیست؟ خود را به خدایم سپردم و در جواب گفتم: من خانه‌ام را عوض کردم نه خدایم را.»
(داستان عارفان، ص 99)