حجاب (مانع، حایل)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 5 سوره‌ی فُصِّلت می‌فرماید: «(افرادی روی‌گردان به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفتند): میان ما و تو حجابی وجود دارد. پس تو به دنبال عمل خود باش و ما هم برای خود عمل می‌کنیم.»

حدیث:

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «هر مؤمنی که بین خود و مؤمن دیگر پرده و حائلی افکند، خداوند بین او و بهشت، هفتاد هزار سور (دیوار) زند.»
(اصول کافی، ج 2، ص 270)

توضیح مختصر:

هر انسانی نسبت به خداوند موانعی دارد که حجاب می‌شود و نمی‌تواند به قُرب برسد و خالص باشد. حجاب‌ها از جانب بنده ایجاد می‌شود، مثلاً کسی که کینه دارد و یا حب ریاست دارد، یا مال را بسیار دوست می‌دارد، هرکدام از این‌ها، خود حجاب ترقّی و رشد و قُرب به حق‌تعالی می‌شود.
آدمی که حیا دارد محجوب است، وقتی این ضعف را نداشته باشد، بی‌پروا می‌شود. چون این بی‌شرمی بر او غالب شد و پرده و مانع بیشتر شد، آلودگی و کثافت‌کاری او هم بیشتر می‌گردد.
چرا عدم سِتر با هوی پرستی سازگار است؟ بزرگ‌ترین حجاب، انّیت و منیّت است که از آن به حجاب اکبر تعبیر می‌شود که حائل است میان طالب و مطلوب.
بعضی اعمال، حجاب برای عالم دنیا هستند و بعضی حجاب‌ها متعلق به عالم آخرت است ولی حجاب اهل نهایات، از مقامات توحید و شهود حضرت حق و تقرّب خاص به خداوند است.
لذا بعضی عالمان ربّانی در دعاها می‌گفتند: «خدایا اگر می‌خواهی مرا عذاب کنی به خواری حجاب عذاب نکن که این سخت‌ترین درد است.»
حافظ می‌فرماید:
«حجاب راه، تویی حافظ از میان برخیز **** خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود»

1- فرزند بلال

میمون بن مهران گوید: نزد عمر بن عبدالعزیز، خلیفه اُموی بودم. به دربانش گفت: «ببین بر در خانه کیست؟» دربان برگشت و گفت: «مردی است که شترش را خوابانده و می‌گوید من فرزند بلال، مؤذن پیامبر اسلامم.»
خلیفه اجازه داد تا وارد شود. چون وارد شد، گفت: «برایم حدیثی بگو!» گفت: از پدرم بلال شنیدم که می‌گفت از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود: «هر که متصدّی امری از کارهای مسلمانان گردد و خود را از مردم محجوب کند و بپوشاند که به وی دسترسی پیدا نکنند، خداوند در روز قیامت خود را از آن شخص، پنهان و دور خواهد داشت.»
پس عمر بن عبدالعزیز به دربانش گفت: «برو در خانه‌ات بنشین! نمی‌خواهم دربانی من کنی.»
(نمونه معارف، ج 4، ص 184 –مسترف، ج 1، ص 92)

2- ابراهیم ساربان

ابراهیم ساربان، خواست خدمت علی بن یقطین، وزیر شیعه‌ی هارون‌الرشید برسد ولی او را راه نداد.
وزیر، در همان سال، در ایّام حج، خدمت امام کاظم علیه‌السلام در مدینه رسید ولی امام علیه‌السلام او را راه نداد. تا روز دوّم در بیرون خانه، امام علیه‌السلام را ملاقات کرد و علت راه ندادن را پرسید. امام علیه‌السلام فرمود: «برادرت ابراهیم را راه ندادی پس خدا سعی تو را قبول نمی‌کند مگر بعدازآنکه ابراهیم تو را عفو کند.»
عرض کرد: «الآن از مدینه تا کوفه چطور بروم؟» امام علیه‌السلام فرمود: «شب به بقیع می‌روی و شتری زین کرده می‌بینی، به اندک زمانی (طی الارض) به کوفه می‌روی و او را راضی می‌کنی و دوباره برمی‌گردی.»
علی بن یقطین، همین کار را کرد و به مدینه بازگشت و شتر را بر در خانه‌ی امام علیه‌السلام خوابانید، بعد حضرت او را اذن داد و پذیرفت.
(منتهی الآمال، ج 27، ص 248 –عیون المعجزات)

3- به سه جهت

خالد بن عبدالله قشیری به دربان می‌گفت: «کسی را از در خانه بازنگردانید؛ زیرا متصدّیان امور، خود را از مردم پنهان نمی‌کنند مگر به جهت این‌که:
1. یا عیبی در آن‌هاست که می‌ترسند.
2. یا تزلزلی که از آن خائف‌اند.
3. یا بخیل‌اند و واهمه دارند که کسی بیاید و چیزی از آن‌ها بخواهد.»
(نمونه معارف، ج 4، ص 185)

4- لعنت خدا

ابی حمزه گوید: به امام باقر علیه‌السلام عرض کردم: «فدایت شوم! چه می‌فرمایی در مورد مسلمانی که نزد مسلمانی به قصد زیارتش (یا به‌قصد حاجتی) آید، پس اجازه ورود می‌گیرد و او در منزل است ولی مانع از وارد شدن شخص در منزل می‌شود؟»
فرمود: «چنین فردی در لعنت (نفرین) خداست تا زمانی که یکدیگر را ملاقات کنند و عذرخواهی کند.»
(اصول کافی، ج 2، ص 272)

5- مکافات فرعون

درباره‌ی فرعون که مدعی خدایی شد و عمرش طولانی بود، از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت‌شده که او به دو صفت بود؛ یکی این‌که اخلاقش نیکو بود و دیگر اینکه مردم به‌راحتی و بدون مانع به نزدش می‌رفتند. پس خدا دوست داشت به خاطر این صفات، او را پاداش دهد. (و او سال‌ها عمر کرد.)
(سفینه البحار، ج 1، ص 212)