حدود
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 38 سورهی مائده میفرماید: «(حد) مرد دزد و زن دزد این است که: (انگشتان) دست آنها را قطع کنید.»
و در آیهی 2 سورهی نور میفرماید: «(حد) هر یک از زن (بیشوهر) و مرد زناکار این است که صد تازیانه بزنید.»
حدیث:
امام باقر علیهالسلام فرمود: «حدی که در روی زمین اقامه شود، نموّش از باریدن بارانی که چهل شبانهروز بر زمین ببارد بیشتر است.»
توضیح مختصر:
منظور از حدود، آن دسته از احکامی است که باید مراعات کنند و چون از مرز و حد آن بگذرد، قابل تعزیر و کفّاره و مانند اینهاست.
عقوبت و مجازات شرعی درباره گناهکار و مُجرم، مثل تازیانه زدن، سنگسار نمودن و اعدام کردن را گویند. گرچه وقتی کسی از مسائل مانند ارث از حد و مرز تعیین شده تجاوز کند و یا در مسئلهی همسر، احکام خانواده را زیر پا بگذارد از حد و مرز گذشته و قوانین را عمل ننموده، در آنها هم از حدود تجاوز کرده و خداوند دربارهی آنها عذاب دردناک را ذکر کرده است. (سورهی نساء، آیهی 14)
در سورهی طلاق آیهی 1، بعد از شمردن مسئله طلاق و احکام آن میفرماید: «این حدود خداوند است و هرکسی از حدود الهی تجاوز کند، به خویشتن ستم کرده است.»
تجاوز از حدود باعث اخلال در مصالح عامّه میشود و نمیگذارد جامعه تعادل و صلح و وحدت را برپا کند.
خداوند اجرای حدود چهارگانهی قتل، دار زدن، قطع عضو و تبعید را، در سورهی مائده آیهی 33 دربارهی محارب و ستیز جو، برحسب درجات اِفساد، رتبهبندی نموده است. اگر کسی شمشیر بِکشد و سعی در گسترش فساد بکند و مال کسی را ببرد، او کشته میشود چون هم محارب است و هم مفسد، نه اینکه فقط به خاطر قصاص کشته میشود. خداوند بر یهود غضب کرد چراکه از حدود الهی تجاوز نمودند سپس خداوند لعنت خود را شامل حال یهود کرد و بین آنها دشمنی انداخت.
1- ارّه کردن فرزند
در زمان عمر، دو زن بر سر کودکی نزاع میکردند و هرکدام میگفتند: بچه از ماست و ازاینجهت، بیّنه و شاهدی نداشتند.
عمر ندانست حکم چیست و حد چیست. بنابراین از امیرالمؤمنین علیهالسلام کمک جست. امام آن دو زن را خواست و آنها را موعظه کرد و آنها را از عاقبت و عذاب الهی ترساند؛ ولی آنها بر ادعای خود باقی ماندند.
امام که دید آنها دستبردار نیستند، دستور داد، ارّهای بیاورند، زنان گفتند: با ارّه چه کار خواهی کرد؟ فرمود: «بچه را میخواهم با این ارّه دو نصف کنم، نصفی به یکی و نصف دیگر به آن دیگر بدهم.»
یکی از زنان ساکت ماند و دیگری گفت: «ای خدا! ای ابالحسن! اگر حتماً این کار را خواهی کرد، هرآینه من از سهم خویش گذشتم و به آن زن دادم.» (مبادا بچه دو نیم گردد.)
حضرت فرمود: «اللهاکبر، این طفل فرزند توست. نه آن زن؛ اگر فرزند او بود، هرآینه با این کار دلش میسوخت و رأفت مادری او را به سکوت وانمیداشت.»
آن زن هم اعتراف کرد که حق با اوست و فرزند از آنِ او میباشد. پس نگرانی عُمر برطرف شد و برای امام دعا کرد.
(الارشاد، ص 110 -داستانهای زندگی علی علیهالسلام، ص 158)
2- سنگسار یا تازیانه
از حضرت رضا علیهالسلام روایت است که: جوانی نابالغ با زنی شوهردار فجور و مجامعت کرد. عمر امر کرد آن زن را سنگسار کنند.
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «سنگسار بر این زن واجب نیست، بلکه باید تازیانه به او زده شود؛ چون آن کسی که با او این خطا را کرده بالغ نبوده است.»
(قضاوتهای محیّر العقول، ص 44)
3- حد شرابخوار
قدامه، شوهر خواهر عمر، شراب خورد؛ عمر خواست او را حد بزند که قدامه این آیه را خواند:
«آنان که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، در آنچه خوردند، باکی نیست، هنگامیکه تقوا بورزند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند.» (سورهی مائده، آیهی 93)
سپس گفت: «بر من حد الهی واجب نیست.» عمر با شنیدن این آیه حد را بر او جاری نکرد.
چون امیرالمؤمنین علیهالسلام این قضیه را شنید، به نزد عمر رفت و فرمود: «چرا حد بر او جاری نکردی؟» گفت: «این آیه را خواند.» فرمود: «قدامه و هرکسی که روش او را دنبال کند، از اهل این آیه نیست، چون آنها که ایمان آورند و عمل نیکو کنند، حرام را حلال نکنند. باید او را به توبه دعوت کنی؛ اگر توبه نکرد، حد شرابخوار بر او جاری نمایی.»
عمر مطلب را به قدامه رساند، اما نمیدانست چقدر بر او حد جاری کند، ازاینرو از امیرالمؤمنین علیهالسلام سؤال کرد.
امام فرمود: «هشتاد تازیانه بر او بزن، بهدرستی که شرابخوار وقتی شراب خورد مست شود، هنگامیکه مست شد، هذیان گوید، و چون بیهوده گوید، دشنام دهد.» پس عمر هشتاد تازیانه بر قدامه زد.
(الارشاد، ص 108)
4- زن دیوانه
کسی با زن دیوانهای زنا نمود، عمر امر کرد که بر زن دیوانه حد جاری کنند. امیرالمؤمنین فرمود: «چرا میخواهید حد جاری کنید؟» گفتند: «کسی با این زن دیوانه زنا کرده و فرار نموده است، و شاهد اقامه شده، و عمر حکم کرده است.»
فرمود: این زن را به نزد عمر ببرید و به او بگویید: آیا ندانستی که این مجنونهی آل فلان است و عقل ندارد و در اختیار خودش نیست؟ بااینکه رسول خدا صلیالله علیه و آله فرمود: دیوانه تا عاقل نشده است، تکلیف از او برداشته شده است، و این زن هم عقل ندارد.
آن زن را نزد عمر بردند، و به خاطر امر امیرالمؤمنین، حد را از او برداشت و گفت: «خداوند در کار علی علیهالسلام گشایشی دهد، نزدیک بود بهواسطهی حد زدن بر این دیوانه هلاک شوم.»
(قضاوتهای محیّرالعقول، ص 33)
5- به خاطر گناه خلیفه
جوانی را به (جرم) دزدی گرفتند و نزد خلیفه هارونالرشید بردند. بعد از اثبات دزدی هارون حکم کرد که دستش را بِبُرّند.
پیرزنی که مادر جوان بود، پیش آمد و گفت: «ای خلیفه! دستی را که خدای تعالی آراسته، میبری؟»
هارون گفت: «بهحکم خدا قطع میکنم و من از خدا میترسم که در حدّی از حدود شرع کوتاهی کنم، زود باشید دستش را ببرید!»
پیرزن گفت: «ای خلیفه! زندگی من از کسب دست اوست، دست او را قطع میکنی، قوت زندگیام را قطع میکنی.» هارون گفت: «دستش را ببرید که اگر این حد بر او بزنم، ازجمله گناهکاران باشم.»
پیرزن گفت: «ای خلیفه! این گناه هم یکی از آن گناهان است. بدان که شب و روز استغفار میکنی.» خلیفه را این سخن خوشآمد و پسرش را به او بخشید.
(لطائف الطوائف، ص135)