حسد بیماری است

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 5 سوره‌ی فلق می‌فرماید: «(بگو ای پیامبر پناه می‌برم) از بدی رشک آورنده، هنگامی‌که به رشک خیزد.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «میوه‌ی حسد، بدبختی دنیا و آخرت است».
(غررالحکم، ج 1، ص 252)

توضیح مختصر:

از امراض دشوار و از رذایلی که درمانش هم کمی سخت است حسد می‌باشد. شخص حسود به خاطر آنکه طرف مقابل علم، مال، زیبایی، قدرت و… دارد می‌سوزد و دلش می‌خواهد محسود شکست بخورد و نابود گردد. این نوعی بیماری است که اگر کهنه شود مانند سرطان لاعلاج است.
حسودِ بیمار، دنبال این می‌گردد که محسود بیمار شود، مالش از دستش برود، در ریاستش شکست بخورد و آبرویش برود.
نکته‌ی دقیق‌تر آنکه این بیماری حبط اعمال را به بار می‌آورد یعنی اعمال حسنه‌ی خود را با این مرض محو می‌کند و از بین می‌برد.
از بیماری مشهور بین مردم این است که چشم اینان شور و ناپاک است و چشم‌زخم می‌زنند و باید از اینان پرهیز کرد و بدتر آن‌که مُهر کوردلی بر آنان زده شده است که خود نوعی خصومت درونی را همراه دارد و آتش بیماری، اول به خودش می‌رسد که دارد می‌سوزد و متوجه نیست. حسد، آفت دین است و آفت یا جنبه دنیایی دارد یا آخرتی و حسد هر دو را به همراه دارد.
در سوره‌ی بقره آیه‌ی 109 خداوند می‌فرماید:
«بسیاری از اهل کتاب دوست می‌دارند بتوانند شما را که ایمان آورده‌اید از دینتان برگردانند و مثل خودشان کافر سازند بس که نسبت به شما حسد دارند.»
نتیجه‌ی بیماری حسود آن می‌شود که مسلمان کافر شود و هلاک گردد.

1- مرض حسد

از امراض دشوار و از رذایل مشکل که از اوّل خلقت، بنی‌آدم به آن مبتلا شدند و درمانش هم کمی سخت می‌باشد، حسد است. حاسد همیشه در آتش علم، خانه، فرزند، ریاست و زیبایی که دیگری دارد، می‌سوزد و خواهان آن است که محسود از بین برود، شکست بخورد و نابود گردد! خبائث این رذیله آن‌قدر زیاد است که حاسد، داده‌ها و عطایای حق به بندگان را ببیند و نقص و زوال آن‌ها را خواهان است. درواقع به مصالح و حکمت الهی اعتراض دارد و از همه مهم‌تر، حاسد با حسدش اعمال حسنه‌ی خود را از بین می‌برد و متوجه کار مضرّ خود نیست. در تفسیر آیه‌ی کریمه‌ی «مِن شَر حاسد إذا حَسَد: (پناه می‌برم) از شرّ حسود هنگامی‌که حسد ورزد» (سوره‌ی فلق، آیه‌ی 5) گفته‌اند: «مُراد، چشم‌زخم است که نوعاً حسودان چشم ندارند دارندگی افراد را ببینند. چون حسد آفت دین است و ایمان را از بین می‌برد. معلوم می‌شود که کوردلی و سقوط و هلاکت، گریبان گیر صاحب این مرض است.» حسود چون دشمن می‌شود، خصومت درونی، او را کر و کور می‌کند و به آتشی که خود روشن کرده می‌سوزد. در درمانش نوشته‌اند هر روز از جانب خود صدقه بدهد و چشم خود را از نعمت‌هایی که خدا به دیگران داده بپوشاند و خشنودی خدا را طلب کند و از عملی که تأثیری در بروز این صفت می‌کند، دوری نماید؛ چنان‌که اگر کسی خانه‌ای بسیار بزرگ می‌سازد و او را دعوت می‌کند، نرود تا این رذیله تحریک نشود. به همه‌ی اهل نعمت از همسایه، فامیل، شریک و … خوش‌بینی داشته باشد.
گرچه غبطه عیبی ندارد ولی اگر هم می‌خواهد مطلبی بگوید به غبطه، عیبی ندارد. همیشه خیر و صلاح افراد را بخواهد و با افرادی رفاقت کند که چشم و دل آنان از دنیا سیر است و چشم‌داشتی به کسی و چیزی ندارند و این حدیث پیامبر صلی‌الله علیه و آله را به خاطر بسپارد که فرمود: «بر امّتم از این می‌ترسم که اموالشان زیاد شود و به هم حسد ورزند و همدیگر را بکشند.» (جامع السعادات، ج 2، ص 195) تا مبادا خدای‌ناکرده روزی خطایی این‌چنین از این رذیله صادر شود.
(راه سعادت، ص 65)

2- حاسد

شخص حاسد ضررش قبل از آنکه به محسود برسد به خودش می‌رسد، مانند ابلیس که به خاطر حسادتش به حضرت آدم، لعنت ابدی نصیبش شد و حضرت آدم به نبّوت و مقام بلند رسید. میزان عمل حاسد، ضعیف و میزان عمل محسود، سنگین است. به هر کس آنچه از طرف خداوند قسمت شده است می‌رسد. پس از حسد به حاسد نفعی و به محسود زیانی نمی‌رسد، اصل حسد، از کوری قلب و انکار فضل الهی است که دو بال کفرند. به‌وسیله‌ی حسد، قابیل برادرش را کُشت و به هلاکت ابدی افتاد. شخص حاسد چون مصرّ به حسادت گردد، موفق به توبه نشده و معالجه‌اش بسیار مشکل شود.
(مصباح الشریعه، باب 51)

3- گوینده حسد

هر که تو را از یار، بدی گوید (خواه گوینده‌ی درونی و خواه گوینده بیرونی) که یار تو بر تو حسود است، بدان که حسود اوست که از حسد می‌جوشد. اگر گوید: او تو را حسود گفت، بگو این حسد را دو معنا است: یکی حسدی که به بهشت بَرد (غبطه) که در راه خیر گرم کند که من چرا کم از او باشم؛ اما حسد آن‌کس به دوزخ بَرد که خدمتی می‌کردم و مرا از آن چیز حسد کردی تا از آن منع شوم و بازمانم.
(مقالات شمس، ص 260-259)

4- نجات حافظ از حاسدان

چون اشعار حافظ شیرازی (م 729) شُهره‌ی آفاق شد، عدّه‌ای نزد شاه شجاع از او بدگویی کردند. شاه شجاع حافظ را احضار کرد و گفت: اشعارت بر یک منوال نیست. تعریف شراب و تصوّف و محبوب می‌کنی و تلّون در اشعارت هست. شنیدم به قیامت هم اعتماد نداری و گفته‌ای:

گر مسلمانی از آن است که حافظ دارد **** آه اگر از پی امروز بوَد فردایی

علمای ظاهر هم به این بیت که شک در وقوع روز جزا دارد و کفر است، قصد داشتند که فتوا بر قتل او بدهند. حافظ مضطرب گشت و نزد شیخ زین‌الدین تلیبادی که آن وقت عازم حجاز بود و در شیراز تشریف داشت رفت و مشکل را عنوان کرد. شیخ فرمود: «مقدّم بر این بیت، شعری به این معنی که فلانی چنین می‌گفت بگو تا نقل کفر باشد و از تهمت، نجات یابی.» حافظ این بیت را پیش از مقطع در آن غزل مندرج ساخت:

این حدیثم چه خوش‌آمد که سحرگه می‌گفت **** بر در میکده با دف و نی ترسایی

با این شعر حافظ از دغدغه‌ی علمای ظاهر و شاه شجاع نجات یافت.
(مقدمه تاریخ عصر حافظ تألیف دکتر قاسم غنی)