حقیقت صبر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 46 سوره‌ی اَنفال می‌فرماید: «صبر کنید که خداوند همیشه با صابران است».

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «صبر از شهوت، عفت؛ صبر از خشم، مردانگی؛ و صبر از گناه، پارسایی است.» (غررالحکم، ج 1، ص 609)

توضیح مختصر:

شکیبایی کردن و بردباری در مقابل مصائب را صبر گویند. مصیبت‌های وارده بر انسان، به یک نوع و به یک کیفیت و کمیت نیست تا حقیقت صبر بر آن درد و رنج معلوم گردد بلکه هرچه کیفیت رنج و تعب و دردمندی و نا داری و مرض و … بالاتر باشد، پایداری بر آن هم سخت‌تر است. مثلاً مؤمنین در جنگ از سختی آن به خداوند عرضه می‌دارند: «خداوندا! بر ما صبر را ارزانی دار؛ ربّنا اَفرِغ عَلَینا صَبراً» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 250)
درواقع آنان صبر معمولی را تقاضا نکردند، زیادی صبر را طلب کردند برای همین در روایات آمده است که «نسبت صبر به ایمان مانند نسبت سر به بدن است.» این نمونه‌ها گویای یک نکته است که شکیبایی، درجات دارد و به حقیقتِ آن کسی می‌رسد که بیشترین تحمل را داشته و طاقت خود را ظرف مصائب و رنج‌ها نموده است. وقتی کسی در جنگ فرار می‌کند، در مصیبت فرزند به خدا گلایه می‌کند، از زخم‌زبان افراد شانه خالی می‌کند، با نا داری نمی‌تواند دست‌وپنجه نرم کند و … معلوم می‌گردد به حقیقت شکیبایی نرسیده و ثباتی ندارد. صبر بر سه گونه است: صبر بر معصیت، صبر بر طاعت، صبر بر مصیبت. در هر سه مورد وقتی نفس نتوانست پایداری کند بی‌تاب و مضطرب می‌شود و اگر بردباری کرد همان می‌شود که خداوند درباره‌ی اجر صابرانِ واقعی در قرآن می‌فرماید: «همانا ثواب و اجر صابران بدون حساب داده می‌شود.» (سوره‌ی زمر، آیه‌ی 10)

1- صبر بر بیماری
امام صادق علیه‌السلام فرمود: «کسی که شبی را با حالت بیماری به سر آورد و آن را بر خود بپذیرد و شکر آن را به‌جا آورد، ثواب شصت سال عبادت برای اوست.» پرسیدند: «پذیرفتن آن چگونه است؟» فرمود: «بر آن صبر می‌کند و درد خود را به کسی اظهار نمی‌کند و چون بامداد شود، خدا را در آنچه بر او گذشته است سپاس می‌گوید.»
پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «کسی که سه روز بیمار شود و نزد عیادت کنندگان شکایتی نکند، گوشتش را به گوشتی بهتر و خونش را به خونی بهتر تبدیل کنم. اگر به او بهبودی بخشم در حالی است که هیچ گناهی بر او نیست؛ و اگر او را بمیرانم مشمول رحمت من خواهد شد.»
(راه روشن، ج 7، ص 162 -الکافی، ج 3، ص 115 و 116)

2- صبر، رحمت آورد

عبدالرحمان بن عوف گوید: دختری را به عنوان رسول، نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرستادم و گفتم: «دختر مغلوبه است (مصیبت‌زده است و نشانه‌ی مرگ در او پیدا شده)». پیامبر صلی‌الله علیه و آله به فرستاده گفت: «به او بگو خدا هر وقت بخواهد می‌دهد و هر وقت بخواهد می‌گیرد. (شخص باید صبر کند)» بار دوم و سوم، پیغام‌رسان را فرستادم و پیامبر صلی‌الله علیه و آله همان جواب را داد.
بعد پیامبر صلی‌الله علیه و آله با عده‌ای از اصحاب تشریف آوردند و حضرت نسبت به او رقّت کردند و اشک او جاری شد و اصحاب متوجه شدند و همه نگاه می‌کردند.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «چه شده رحمت خدا را! می‌بینید هر جا که بخواهد می‌گذارد و او رحم به بندگان رحیم خود می‌کند.»
(محجه البیضاء، ج 7، ص 129 -مجمع الزوائد، ج 9، ص 18)

3- خدا امر کرده است

وقتی‌که عبدالله بن حسن و بستگانش را به امر خلیفه، منصور دوانیقی به زندان بردند، امام صادق علیه‌السلام نامه‌ای برای آن‌ها نوشت. خلاصه‌اش این است: این نامه به سوی ذرّیه‌ی پاک، از طرف پسر برادر و پسرعمویش. ای عبدالله! اگر شما را به زندان بردند، مرا هم شریک کردند. خداوند در کتابش برای پرهیزکاران صبر خواسته. در آنجا فرمود: فَاصبِر و لاتَکُن ِلِصاحِب الحوت؛ شکیبایی کن و مانند یونس پیغمبر مباش. (سوره‌ی قلم، آیه‌ی 48 ) نزد خدا چیزی محبوب‌تر از ناراحتی با شکیبایی نیست. حضرت یحیی علیه‌السلام و زکریا علیه‌السلام به دست دشمنان کشته شدند و جدّت علی بن ابیطالب علیه‌السلام و پسرعمویت حسین بن علی علیه‌السلام را کشتند.
ای عمو زادگان! بر شما باد به صبر و رضا. از خدا می‌خواهم به من و شما صبرش را عنایت فرماید و از هر هلاکت ما را دور دارد.
(داستان‌ها و پندها، ج 2، ص 93 -بحار، ج 11، ص 12)

4- رخسار سرخ

وقتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله مالی را میان مسلمانان تقسیم می‌کرد، یکی از اعراب مسلمان گفت: «در این تقسیم، رضای خدا خواسته نشده است.»
این سخن را به اطّلاع پیامبر صلی‌الله علیه و آله رسانیدند. رخسار حضرت سرخ شد و فرمود: «خداوند برادرم موسی علیه‌السلام را رحمت کند! او را بیشتر از این آزار دادند و صبر کرد.»
(راه روشن، ج 7، ص 159)

5- زنی بی‌نظیر در استقامت

بعد از جنگ اُحُد، هِند، زوجه‌ی عمرو بن جموع به اُحُد آمد و جسد برادر خود عبدالله بن عمرو و شوهر خویش و پسرش خلاد را بر شتری حمل کرد و روانه‌ی مدینه شد. در بین راه عایشه با جمعی از زنان که برای اطلاع یافتن از پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌آمدند به او برخورد کردند. هند از سلامتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله سؤال کرد و سپس گفت: «خدای را سپاس که رسول خدا صلی‌الله علیه و آله سلامت است. دیگر مصیبت هر چه سخت باشد، بر ما آسان است.»
پرسیدند: «بار شتر چیست؟» گفت: «جسد شوهر و برادر و پسرم.» چون به آخر ریگستان رسید، شتر خوابید و هند هر کار کرد نتوانست شتر را حرکت دهد. به پیامبر صلی‌الله علیه و آله این جریان را گفت. فرمود: «شوهرت هنگام خارج شدن از منزل چه گفت؟» عرض کرد شوهرم گفت: «خدایا شهادت نصیبم کن و مرا به خانواده‌ام برمگردان!» پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «جنازه‌ها را به اُحد ببرید!» شتر به طرف احد حرکت و جنازه‌ها را آنجا دفن کردند.
(ناسخ التواریخ، ج 1، ص 344 -پند تاریخ، ج 5، ص 144)