حکمت و حکیم (کارهایی که از روی دانایی و بینائی باشد)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 269 سوره‌ی بقره می‌فرماید: «به هرکس حکمت داده شود خیر فراوانی داده شده است.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «حکمت گمشده‌ی مؤمن است، پس آن را اگرچه از اهل نفاق باشد، بگیرید.»
(نهج‌البلاغه فیض الاسلام، ص 1122)

توضیح مختصر:

حکمت یعنی مطالب، احکام و گفته‌هایی که بر اتقان و استحکام وضع شده و هیچ رخنه و سستی در آن راه ندارد.
رسولان حق، همه حکیم بودند و به دلایل و براهین و شواهد، با مردم صحبت می‌کردند و آن‌ها را به توحید دعوت می‌نمودند.
احکام و قوانین و حدود، همه بر اساس حکمت بنا نهاده شده نه علّت. شاید در یک حکم الهی، ده‌ها مصلحت نهاده شده باشد و اگر در حکمی، مثلاً ازدواج با دو خواهر در یک زمان، نهی شده، اینجا حکم حکیم است و رعایت مصالح و مفاسد الهی در آن شده است ولی شاید برای ما هضم آن نامفهوم باشد.
مصلحت شخصیّه و عامّه در کار حکیم اندازه‌گیری شده است. جناب لقمان را حکیم گفتند. کلماتش را خداوند در قرآن نقل فرموده که همه با دلایلی عقلی و توحیدی، به صواب، منظّم و قابل‌فهم و رأی است.
خداوند در سوره‌ی نساء آیه‌ی 53 فرمود: «ما به آل ابراهیم، حکمت و مُلک عظیم دادیم.»
البته مصادیق حکمت، بسیار است که حضرت حکیم عطا می‌کند، ازجمله خیر کثیر که منشأ نیکی‌هاست. معرفت و بصیرت و آگاهی در دین هم از نمونه مصادیق حکمت است.
آن‌که علم جازم و نافع خداوند به او داده شده (ذاتی یا اکتسابی با توفیقات الهی) در ارشاد و مشاوره، مظهر حکیمی خداوند است که به صواب و صلاح است.

1- واپس رفتن

پیری که عمرش به هشتاد رسید، به حکیمی حال ضعف خود را عنوان کرد که دندانم از خوردن سست شده و نتوان غذا را بریدن، منّتی بر من بگذار و بگو چگونه سستی آن از بین برود. آن دانشور حکیم فرمود: «بعد از هشتاد سال، چاره‌ی ضعف، جوانی است که آن هم محال است. اگر ریشه‌ی دندان به چهل سال پیش برگردد قوی شود ولیکن این واپس رفتن مقدور نیست، اگر به این سستی بسازی دور نیست. چون مرگ از تن جدایی ببخشدت و از همه‌ی سستی‌ها رهایی یابی.»
(کشکول، دفتر چهارم، ص 372)

2- سخنان حکیمانه حیف است

کاروانی تجارتی از سرزمین یونان عبور می‌کرد که همراهشان کالاهای گران‌بها بود. رهزنان غارتگر به آن‌ها حمله کردند و همه‌ی اموال را غارت نمودند. بازرگانان به گریه و زاری افتادند و خدا و پیامبرش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آن‌ها رحم کنند، ولی آن‌ها اعتنایی نمی‌کردند.
لقمان حکیم در میان آن کاروان بود. یکی از افراد کاروان به او گفت: «این رهزنان را موعظه کن بلکه مقداری از اموال را به ما پس دهند.» لقمان فرمود: «سخنان حکیمانه ایشان را گفتن حیف است.»

با سیه‌دل چه سود خواندن وعظ **** نرود میخ آهنین در سنگ

«جُرم از طرف ما است. اگر بازرگانان پولدار، به بینوایان کمک می‌کردند به این بلا و کیفر گرفتار نمی‌شدیم.»
(حکایت‌های گلستان، ص 120)

3- حکمت از تفکر

گویند: لقمان در اکثر اوقات به‌تنهایی می‌نشست و فکر می‌کرد. روزی مولای او بر او گذشت و به او گفت: «اگر با مردم بیشتر بنشینی و رفت و آمد داشته باشی بیشتر نفع می‌بری و با آن‌ها مأنوس می‌شوی.»
لقمان حکیم فرمود: «طولانی شدن تنهایی راهی به‌سوی تفکّر است و تفکّر راهی به‌سوی بهشت.»
(محجه البیضاء، ج 8، ص 195 -شنیدنی‌های تاریخ، ص 406)

4- کلمه‌ی حکمت

ثعلبی، شاعری از شعرای پایتخت منصور دوانیقی، خلیفه‌ی عباسی بود. روزی قصیده‌ای به امید صِله گفت و موردقبول خلیفه واقع شد.
خلیفه گفت: «آیا سیصد دینار زر سرخ می‌خواهی یا سه کلمه‌ی حکمت که هر یکی صد دینار زر بیارزد؟»
او گوید: برای خوشایند او گفتم: «حکمت باقی به از نعمت فانی است.»
خلیفه گفت: «چون لباست کهنه باشد، چکمه‌ی نو مپوش که بد نماید.» گفتم: «آن صد دینارم سوخت.»
گفت: «چون روغن در ریش مالی به زیر ریش مرسان که گریبان را چرب کند» گفتم: «هزار دریغ که دویست دینارم ضایع شد.» خلیفه تبسّم کرد و سریع گفتم: «ای خلیفه! به عزّت پروردگار که حکمت سوم را ذخیره نگاهدار و صد دینار باقی را به من ده که هزار بار نافع ترست از حکمت شنیدن.»
پس خلیفه بخندید و پانصد دینار زر سرخ به من داد.
(لطایف الطوایف، ص 221)

5- خطای پزشک

«دیوجانس کلبی» از اساطیر حکمت یونان و مردی پرهیزکار بود که مال جمع نمی‌کرد و خانه‌ای نداشت و در زمان اسکندر مقدونی می‌زیست.
در زمان او، نقاشی، شغل خود را که کشیدن نقاشی بود رها نموده و به طبابت روی آورد. دیوجانس وقتی او را دید، گفت: «آفرین بر تو باد! وقتی‌که دیدی خطای تصویر و نگارگری‌ات برای چشم‌ها ظاهر است، ولی خطای پزشک را خاک می‌پوشاند، نقاشی را ترک کرده و به علم طب وارد شدی.»
(کشکول، ترجمه کریم فیضی، ص 239)