دهر (روزگار)

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 24 سوره‌ی جاثیه می‌فرماید: «(کافران گفتند): و جز روزگار (و طبیعت) ما را هلاک نمی‌کند.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «روزگار، بدن‌ها را کهنه کند و آرزوها را تازه گرداند و مرگ را نزدیک کند و آرزوها را دور سازد.»
(غررالحکم، ج 1، ص 412)

توضیح مختصر:

دهر به معنای روزگار، عصر و زمان که اول و آخر ندارد و دهری به کسی گویند که قائل است دنیا ازلی و ابدی است و خدایی وجود ندارد و قیامتی برپا نمی‌شود. در سوره‌ی جاثیه آیه‌ی 24 خداوند می‌فرماید: «گفتند: (حقیقت زندگی) جز زندگانی ما در این جهان نیست، می‌میریم و زنده می‌شویم و جز روزگار، ما را نابود نمی‌کند.» زمان گذشته و آینده و حال برای زمانیات است و دهر، محیط به زمان است و گذشته و آینده ندارد.
سرمد محیط به دهر است و خداوند بر تمام ازمنه و روزگاران، محیط و احاطه‌ی قیّومی دارد؛ اما طبیعیون که منکر وجود الله هستند همه‌چیز را مستند به طبیعت و دهر می‌دانند و ماوراءالطبیعه را منکرند و لذا از پیامبر روایت است که: «به دهر ناسزا نگویید که حوادث را به او نسبت می‌دهند و ناسزا می‌گویند چون حوادثی را پدید آورد.»
(بیان السّعاده، ج 9، ص 65)
دهر، مصنوع خداست. صانع به حکمت، مصنوع را می‌آفریند. از آن‌طرف پیامبر فرمود: «انَّ لِرَبّکُم فی ایّامِ دَهرِکُم لَلنفحات اَلا فَتعر صّوالها؛ در ایام روزگارتان نسیم‌های رحمتی می‌وزد آن‌ها را بگیرید.» (محجه البیضاء، ج 2، ص 31)
پس در روزگار، بسیار فیض‌ها و نسیم‌های رحمت می‌آید و این انسان است که باید بتواند از خالقِ روزگار، در روزگار، آن را اخذ کند.

1- زمانه فاسد شده

بدیع همدانی به یکی از برادرانش در جواب شکایتی که از زمان خود کرده بود، نامه‌ای نوشت. او دعوی نموده بود که زمانه فاسد شده است. پس در جواب او گفت: «چه وقت بود که فاسد نبود؟ نمی‌بینی در هر زمان، مردم همین شکایت را داشتند و زمان پیش‌تر را بهتر از حال می‌پنداشتند؟»
پس زمان‌های گذشته را و آنچه در شکایت آن گفته‌اند، به‌تفصیل تا عهد حضرت آدم علیه‌السلام نقل می‌کند.
(بیان السعاده، ج 9، ص 65)

2- ذوکلاع

شخصی گفت: «من در زمان جاهلیت، هدایایی برای «ذوکلاع»، پادشاه یمن بردم ولی تا یک ماه بر درگاه او بودم و مرا اجازه‌ی ورود ندادند.
روزی از دریچه، سر بیرون کردم، مردم را دیدم که در سجده‌ی به او بودند. در روزگاری بعد، او را این‌طور دیدم که یک‌درهم گوشت می‌خرید و از پس اسب خود می‌آویخت.»
(نوادر، راغب اصفهانی، ص 308)

3- هزار هزار و یک‌درهم

در دفتر خلیفه‌ی عباسی، هارون‌الرشید، کسی نگاه کرد و دید در روی یک ورق نوشته بود، انعام و جایزه‌ی یک‌شب خلیفه به جعفر بن یحیی، فلان مبلغ نقد و جنس که از هزار هزار بیشتر بود. در روی دیگر ورق نوشته بود، بهای نفت و بوریایی که جسد جعفر بن یحیی (که مغضوب خلیفه واقع شده بود) را سوزاندند، محاسبه کردند؛ یک‌درهم بیش نبود.
(نوادر، راغب اصفهانی، ص 309)

4- نود سال

ابواسحاق صابی (متوفی.384) نود سال عمر کرد و در خدمت خلفای عباسی و دیالمه بود و به مناصب بزرگ رسید و تلخ و شیرین روزگار را چشید. هر کار کردند، او مسلمان نشد، ولی با مسلمانان موافقت می‌نمود و نامش در آفاق مشهور شد.
در جوانی، روزگارش مساعد بود، ولی در پیری ورق برگشت و مدتی در حبس بود و تلخی‌های حوادث بسیار به او رسید.
در شکایت از دنیا و پند از روزگار دو بیت شعر نوشت:
«دنیا همانند زنان بی‌وفایی است که با دوستداران خود تا هنگامی‌که جوان و با قوّت هستند، خوش باشند و چون شب عشرتشان به صبح پیری مبدّل گردد، از وفاداری بگریزند و از صحبت ایشان اعراض کنند.»
(نوادر، راغب اصفهانی، ص 310)

5- عجب روز بدی

حسن بن مسعود گوید: به امام هادی علیه‌السلام رسیدم درحالی‌که آن روز انگشتم ضربه دیده بود. با سواری تصادف کرده بودم و به دوشم نیز آسیب رسیده بود. در جنجال وارد شده بودم و لباس‌هایم را پاره کرده بودند، گفتم: «خدا شرّ تو را –روز– از سر من کوتاه کند، عجب روز بدی هستی!»
امام هادی علیه‌السلام فرمود: «گناه روزها چیست؟ شما به مکافات اعمال خود می‌رسید و به آن‌ها دشنام می‌دهید؟ و این دشنام‌ها سودی به شما نمی‌بخشد، بلکه خدا به خاطر بی‌گناهی آن، مجازاتتان می‌کند. دیگر این کلمات را تکرار نکن و برای روزها، نقشی در حکم خدا قائل مشو!» گفتم: «چشم! مولای من!»
(داستان‌ها و پندها، ج 3، ص 86)