رزّاق
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 58 سورهی حج میفرماید: «بیگمان خداوند بهترین روزی دهندگان است.»
حدیث:
امام علی علیهالسلام فرمود: «راضی باش از روزی، به آنچه برایت مقدّر شده تا توانگر زندگی کنی.»
(غررالحکم، ج 1، ص 456)
توضیح مختصر:
خداوند که اطعام میدهد، رزّاق است و تمام مرزوقین را از خوان نعمت خود بهرهمند مینماید که حساب و عدد ندارد. «رزق میدهد هر که را بخواهد، بدون حساب.» (سورهی آلعمران، آیهی 26) «او رزّاق مطلق است.» (سورهی زاریات، آیهی 57)
رزّاق از افعال مختصه حقتعالی است. رزّاق یعنی بسیار روزی دهنده و از اسماء حُسنی الهی است. خداوند قیّوم است و برای امور و نیاز موجودات قیام میکند؛ لذا برای بارور شدن و به ثمر رسیدن باید رزق به حلقوم خورنده برسد. فعلش عطاء است، مالک به مملوک غذا میدهد و الّا مملوک را یارای کار و زندگی و حرکت نیست، پس افاضه سبب حیات همه موجودات است و الّا حیات بی عطاء و افاضه معنا ندارد.
لذا در سلسلهمراتب، انزال ارزاق از ملائکه و منظر قطب عالم امکان (عج الله) و اسباب در ردیف پایین همه زنجیروار اعطای بدون امساک و درنگ را انجام میدهند. اگر آنی در روزی وقفه ایجاد شود، نظام دچار سردرگمی شده و موت، همهچیز را فرامیگیرد.
نکتهای دیگر اینکه بندگان را طوری رزق میرساند که گمان بندگان به آنجا راه ندارد. رزق عام است، اما فضل و زیادی هم در افاضه بیحدوحصر است. تازه از مؤمنان کامل و عارفان وارسته و پرهیزگاران، حسابِ آبونان نمیکشد چراکه آنچه استفاده کردند به صواب بوده و بهدرستی به هم رساننده بودند؛ یعنی از یک دست گرفته و از دست دیگر به نیازمندان میدهند.
1- خزینه آبادان تر
اصمعی گوید: در بیابان میرفتم، یکمرتبه از پشت درختی مردی با شمشیر و نیزه به من حمله کرد و نیزه را به سینه من گذاشت و گفت: لباس و آنچه داری بده و زن و فرزند خود را آواره و یتیم مکن. گفتم: ای برادر! حرمت بدار. گفت: نزد دزدان معرفت نباشد. گفتم: من مسافرم لباس مرا نگیر. گفت: من دزد و دستتنگم و چارهای غیرازاین ندارم.
گفتم: خزینهای آبادان تر از لباس نیز هست. گفت: کدام است؟ گفتم: «وَ فی السّماءِ رِزقُکُم و ما توعدون: روزی شما در آسمان و آنچه وعده داده شوید، میباشد.» (سورهی ذاریات، آیهی 22)
دزد چون این آیه بشنید، لرزه بر اندامش افتاد و نیزه بینداخت و روی به بیابان سر به آسمان کرد و میگفت: «خدایا روزی من در آسمان بداشتی، مرا در طلب آن متحیّر بگذاشتی تا من از نداری و فقر، ناجوانمردی کنم و دزدی نمایم. اگر به بندگی پذیرفتهای بده آنچه مرا نهادهای.»
(تذکره الاولیاء، ص 355)
2- رزّاق
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: هر کس به روزی که خداوند قسمتش کرده:
1. راضی نباشد.
2. به زبان شکوه و شکایت نماید.
3. صبر پیشه نکند.
4. آن را (رزق) به شمار نیاورد؛
چنین کسی کار نیک او (به درگاه خدا) بالا نمیرود و خدا را در حالی دیدار کند که بر او خشمگین است، مگر توبه کند.
(بحارالانوار، ج 72، ص 326 –تقویم قدس، ص 27)
3- رزق خاص
نقل است که اویس قرنی، یکبار سه شبانهروز چیزی نخورد. روز چهارم در راه یک دینار دید، برنداشت و گفت: از کسی افتاده باشد! برفت تا گیاه برچیند و بخورد. گوسفندی دید که نان گرم در دهان گرفته، بیامد و پیش او نهاد. گفت: مگر از کسی ربوده باشد؛ روی بگردانید. گوسفند به سخن درآمد و گفت: «من بنده آن کسم که تو بنده اویی، بگیر روزی خدا از بنده خدای.» چون دست دراز کرد تا نان را بگیرد، دید نان در دستش و گوسفند (موکّل الهی) ناپدید شده است.
(تذکره الاولیاء، ص 27)
4- رزی ده، سفر نرفته
حاتم اصم در صحبت زن خویش چنان پرداخته بود که یک روز گفت: «به سفر میروم چقدر نفقه میخواهی که به تو بدهم؟» گفت: «چندانکه زندگانی مرا خواهی.» حاتم اصم گفت: «زندگانی تو در تصرّف قدرت من نیست.» زن گفت: روزی هم به قدرت تو نیست، خداوند فرموده: «پروردگار شما را خلق کرده پس روزی هم میدهد. (سورهی مریم، آیهی 40)» یعنی نه در خلقت و نه در روزی اختیاری نیست. چون حاتم به سفر رفت، زنی از زن او پرسید که حاتم برای تو چه نفقه بنهاد؟ گفت: «حاتم روزیخوار بوده روزیده نبود، امّا روزیده اینجاست و به سفر نرفته است.»
(بحر المعارف، ج 1، ص 732)
5- مخارج از کجاست؟
سرّی سقطی گفت: از «رمل» به سوی «بیتالمقدس» رفتم. گذرم به سرزمینی سرسبز افتاد که در آن آب گوارایی هم بود. نشستم و از گیاه آنجا خوردم و سپس آب نوشیدم و به خود گفتم: «اگر در دنیا حلالی خوردم یا نوشیدم، همین بود.» ناگاه شنیدم هاتفی میگوید: «یا سرّی! مخارجی که تو را به اینجا رسانیده است، از کجاست؟»
(کشکول شیخ بهایی، ص 113)
6- مرا چه غم؟
شقیق بلخی در اوّل حال، از توانگران بود. روزی بندهای را دید که بازی و مزاح میکند، درحالیکه مردمان به قحطی مبتلا بودند. خواجه شقیق فرمود: «نه شرط آن است در وقتیکه مردمان در قحطی گرفتارند، تو به مزاح مشغول باشی.»
گفت: «مرا چه غم؟ خواجهای دارم یک ده خاصّهی اوست؛ از آن ده چندان حاصل آید که ما را کافی است.» شقیق متنبّه شد و گفت: «خواجه مخلوق است؛ یک ده بیش ندارد و غلامش غم رزق ندارد. پس مسلمانان غم روزی چگونه میخورند که خداوند ایشان، توانگر و بینیاز است و عوالم (خزائن) بسیار دارد؟»
(بحرالمعارف، ج 1، ص 733)