روح
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 85 سورهی اسراء میفرماید: «(ای پیامبر) از تو دربارهی روح سؤال میکنند، بگو روح از فرمان پروردگار من است.»
حدیث:
امام صادق علیهالسلام فرمود: «همانا ارواح انسانها با بدنهایشان ممزوج و آمیخته نگردد، همانا روح مانند جامهی نازکی (مثل پشهبند) است که به بدن (به نحو تجرد) احاطه دارد (دوخته شده است).»
توضیح مختصر:
روح مجرد بوده و از درون جنین با بدن متّحد است. روح بهعنوان راکب و بدن بهعنوان مرکوب است. گرچه جسم بیمار میشود، روح بیمار نمیشود مانند انبیاء و اولیاء که بدنشان مریض میشد ولی روحشان قوی و ثابت بوده است.
فطریات عوض نمیشود. خداوند وقتی جسم حضرت آدم را تکمیل کرد، از روح خود در او دمید و او انسانی ممتاز و اشرف خلق شد.
روح از مسائل مجرد ملکوتی است که به امر خداوند در انسان دمیده شد. وقتی انسان میمیرد، جسم متلاشی میشود امّا روح باقی است. گرچه ارتباط بین جسم و روح قطع میشود ولیکن آنچه مورد حساب و عقاب و جزا قرار میگیرد، راکب است که در دنیا و برزخ و قیامت باقی است؛ که بدان نفْس، قلب و صدر هم میگویند. جسدها تابع روح هستند نه بالعکس و بهعبارتدیگر بدن تابع روح است. اگر شاخص بر اثر تابیدن آفتاب به طرفی متمایل شود، سایه آن نیز به آنطرف متمایل میگردد.
وقتی خداوند موجودی جان دار را ایجاد میکند، این ایجاد، اول به روح متعلق میگردد و آنگاه اجزای مادی نیز موجود میشود و این ارتباط برقرار میگردد؛ وقتی وفات ایجاد شد، روح منقطع از جسم میشود و به عالمی به اسم برزخ در قالبی که عین همان روح است، میرود و در تمام عوالِم جزا و عقاب موردتکریم یا عذاب واقع میگیرد.
1- ارواح قبل از ابدان
امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسجد کوفه نشسته و به شمشیر تکیه داده و سپر خویش را پشت سر گذارده بود. زنی آمد و از شوهر خود شکایت کرد. امام به نفع شوهرش حکم کرد. آن زن به خشم آمد و فریاد برآورد و گفت: «به خدا قسم! اینطور نیست که شما قضاوت کردید. در میان رعیت به عدالت حکم نکردید!» امام ناراحت شد و فرمود: دروغ گفتی ای سفلغ. زن چون این کلام را شنید، فرار کرد. عمرو بن حریث از پی او رفت و به او رسید و گفت: «علی علیهالسلام چه چیزی به تو گفت که تو فرار کردی؟»
گفت: او به من فرمود: «ای زنی که حیض نمیشوی، آنچنانکه زنها حیض میبینند!» کسی از این موضوع خبر نداشت.
عمرو بن حریث بازگشت و به امیرالمؤمنین عرض کرد: «این کهانت و خبر از غیب از کجا گفتی؟!»
فرمود: «وای بر تو این کهانت نیست؛ خداوند ارواح را دو هزار سال، (نه مانند سالهای دنیایی) پیش از بدنها آفریده و بین دو چشم افراد مؤمن یا کافر نوشته شده است. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بافراست همهچیز را میفهمید (انَّ فی ذلک لَآیاتٍ لِلمُتَوسِّمین) و بعد از او منم و امامهایی از ذرّیه ی من هم میفهمند و درک میکنند.»
(نمونه معارف، ج 5، ص 145)
2- تجرّد
عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میگوید: «روزی ایستادم. عارف کامل ملّا حسینقلی همدانی به من فرمود: «تربیت فلان کس به عهده شماست.» آن شاگرد همت عالی و سعی بلندی در تهذیب داشت. شش سال در مراقبت و مجاهدت، دوران مقدماتی را پیمود و قابلیت افاضهی تجرد را پیدا نمود. او را نزد استادم آوردم و عرض کردم: «این آقا کار خود را انجام داد و مطلوب آن است که به دست مبارک (حضرتعالی) به این فیض نائل آید.»
استاد با دست مبارک خود اشارهای به آن شاگرد کردند و فرمودند: «تجرد مثل این است.»
آن شاگرد میگوید: بلافاصله دیدم روح از بدنم جدا شد و دیدم روحم به بدنم به همان صورت که بود، نگاه میکند. این را تجرد میگویند که به اختیار و تصرّف روح از بدن جدا میشود.
(رسالهی سیر و سلوک، ص 145)
3- روح به بدن بازگشت
فخرالذاکرین گفت: وقتی از ایوان وارد کاظمین گردیدم، بیمار شدم و به حال احتضار افتادم. همراهانم بر سرم جمع شدند و گریه میکردند. ناگاه دیدم لوحی در مقابلم پدیدار شد. جوانی خوشسیما به من فرمود: «باید به این قالب مثال منتقل شوی.» پس قالبی را جلویم دیدم.
من گفتم: نمیخواهم زندانی شوم، ولی او (عزرائیل) با ملاطفت گفت: «باید به این قالب مثال منتقل شوی.» کمکم متوجه شدم که دستم و سپس همه اعضاء و جوارحم یکی بعد از دیگری از حرکت میافتد و آن قالب به حرکت درمیآید.
گفتم: من نمیخواهم بروم. فقط در سرم، روح و جنبشی بود. گریه همراهانم را میشنیدم در همان حال به امام حسین علیهالسلام به زبان حال عرض کردم: «از راه دور برای زیارت شما آمدهام، در راه زیارت شما جان بدهم روا نباشد.»
ناگاه صدای هاتفی بلند شد که روح او را برگردانید، شصت سال عمر به او دادیم. بلافاصله دیدم آن جوان (عزرائیل) و آن قالب مثال از جلویم محو شد و خود را حرکت دادم و چشم گشودم و رفقا را مضطرب یافتم.
گفتم: مرا تکان دهید و بلند کنید و غذا برایم بیاورید. سه روز بود غذا نخورده بودم، نیمهشب خوراک خوردم. دوستان تعجّب میکردند و میگفتند: تو مُرده بودی، چطور زنده شدی؟ من هم تفضّل امام حسین علیهالسلام را نقل کردم.
(رهنمای سعادت، ج 2، ص 311 –معجزات و کرامات، ص 31)
4- خال بر صورت
عارف کامل سید علی آقا قاضی (م 1366) (استاد بزرگان اخلاق و عرفان) دربارهی تجرّد و تجلی نفس فرمودند:
«روزی از اتاق خانه بیرون آمدم و در دالان خانه، تجرّد به من دست داد، دیدم خودم (روحم) در کناری ساکت و صامت ایستادهام. با دقت تمامتر بهصورت (جسم) خویش نگاه کردم، دیدم در صورتم خالی میباشد.
(بعد) چون به اتاق آمدم، در آیینه نظر کردم، دیدم که در صورت من خالی بود و من تاکنون آن را ندیده بودم.
(به نقل از لبُّ الباب، ص 34)
5- قرارگاه ارواح
روزی حضرت علی علیهالسلام از کوفه خارج شد و به نزدیک سرزمین نجف (وادیالسلام) آمد. اصبغ بن نباته میگوید: ما به امام رسیدیم، درحالیکه دیدیم روی زمین نشست. قنبر عرض کرد: «ای امیر مؤمنان اجازه نمیدهی عبایم را زیر پای شما پهن کنم؟» فرمود: «نه اینجا سرزمینی است که خاکهای مؤمنان در آن قرار دارد و این کار تو مزاحمتی برای آنهاست.» اصبغ میگوید: عرض کردم خاک مؤمن را فهمیدم چیست، اما مزاحمت آنها چه معنی دارد؟
فرمود: «ای اصبغ! اگر پرده از مقابل چشم شما برداشته شود، ارواح مؤمنان را میبینید که در اینجا حلقهحلقه نشستهاند و یکدیگر را ملاقات میکنند و سخن میگویند. اینجا جایگاه (وادیالسلام) مؤمنان است و برهوت (یمن) جایگاه ارواح کافران است.»
(داستانهای تفسیر، ص 191 –تفسیر نمونه، ج 14، ص 318)