شناخت

قرآن:

خداوند متعال در آیه 93 سوره‌ی نمل می‌فرماید: «بگو سپاس، خداوند راست؛ به‌زودی نشانه‌های خویش را به شما می‌نمایاند آنگاه آن‌ها را خواهید شناخت».

حدیث:

امام علی علیه‌السلام فرمود: «هر کس شناختنش درست باشد نفس و همّتش از عالم فانی بازگردانده شود.»
(محجه البیضاء، ج 1، ص 345)

توضیح مختصر:

موضوع شناخت، دایره‌اش بسیار وسیع است. شناخت خدا، پیامبران، قرآن، معاد، اولیاء، احکام و … در تمام آن‌ها ابزار شناخت از علم، تجربه، کشف در درجاتشان تأثیر دارد، چون کنه شناخت بعضی موضوعات ممکن نیست. به همان اندازه که باور و یقین آن در قلب آمده، معرفت به همان مقدار می‌آید.
ذات خداوند و کنه آن قابل شناخت نیست؛ اما هر کسی به‌اندازه‌ی علم و کشف خود، خداوند را به وسع وجودی خود می‌شناسد. از آن‌طرف عدم شناخت هم، کوری می‌آورد و غفلت و جهل حجاب بصیرت می‌شود درنتیجه منکرین و کافرین نسبت به معارف الهیه در نوعی عناد و لجاجت به سر می‌برند.
شناسایی مسائل علمی در ابزار علم و مسائل عقلی در محدوده‌ی شناخت خردمندان است؛ اما ابزار شناخت حقیقت به ابزاری چون صفای باطن و تهذیب نفس احتیاج دارد که به کشف و شهود، حقایق را دریابد و این سومی، کار هر کس نیست چون مسائل مکاشفات کار هرکسی نیست.
اگر در موضوعی انسان شناخت داشته باشد مانند مسئله‌ی مُردن، پس چرا شخص خود را آماده‌ی معالم پس از مرگ نکند. معلوم می‌گردد یقین او بسیار کم است و غفلت او را گرفته و نمی‌گذارد؛ چون کمال معرفت تصدیق می‌خواهد و تا کمال نیاید تصدیق به آن موضوع هم کامل نگردد.

1- شناخت ائمه و اصحاب

یقین را به شک؛ و آشکار را به چیز مخفی (و نامعلوم) رها مکن و چیزی را که به چشم ندیدی و فقط دیگران آن را برایت نقل کردند، حکم نکن. خداوند غیبت و بدگمانی به برادران دینی را بزرگ شمرده است، چه طور انسان به‌طور مطلق با نادرستی و افترا و بهتان، درباره‌ی اصحاب خاص رسول‌الله جرئت گفتن کند. خداوند فرموده: «به خاطر بیاورید زمانی که این شایعه را از زبان یکدیگر می‌گرفتید و با دهان خود سخنی می‌گفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک می‌پنداشتید درحالی‌که نزد خدا بزرگ بود.» (سوره‌ی نور، آیه‌ی 15)
تا می‌توانی قول و فعل مردم را در غیاب و حضور، به‌خوبی حمل کن و جز این مکن که خداوند می‌فرماید: «برای مردم با نیکی سخن بگویید.» (سوره‌ی بقره، آیه‌ی 83) بدان که خدا بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله عدّه‌ای از اصحاب (خاص) را اختیار کرد و به آنان کرامت بزرگ گرامی داشت و زینت داد و به زینت تأیید، نصرت و استقامت در مصاحبت پیامبر صلی‌الله علیه و آله در همه‌ی موارد خوب و مکروه همراه داشت و زبان پیامبر صلی‌الله علیه و آله را به فضایل و مناقب آنان گویا کرد، پس محبّت آنان را معتقد باش (مانند سلمان و ابوذر) و فضیلت ایشان را یاد کن. از مجالست اهل بدعت دوری کن که هم‌نشینی با آنان در قلب، کفر خفی و گمراهی آشکار به بار می‌آورد. اگر بر تو مرتبه‌ی بعضی از اصحاب مشتبه شد آن را به خداوند واگذار و بگو: خداوندا! من دوست دارم، هر که تو و رسولت را دوست دارد و دشمن می‌دارم هر که تو و رسولت را دشمن دارد؛ زیرا خداوند بیش از این مکلّف نکرده است. به نقل صحیح از سلمان فارسی نقل شده است که به رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله وارد شدم، به من نگریست و فرمود: ای سلمان خداوند عزّوجل، پیامبر و رسولی را مبعوث نکرد مگر دوازده نقیب برای آنان قرار داد. گفتم: «یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله! پیروان اهل کتاب از تورات و انجیل را می‌شناسم.»
فرمود: «ای سلمان نقبای دوازده‌گانه‌ی مرا که خداوند برای امامت بعد از من قرار داد می‌شناسی؟» عرض کردم: «خدا و رسولش دانا هستند.»
فرمود: «ای سلمان خداوند مرا از نور برگزیده‌ی خود آفرید و برای خود خواند، پس اطاعتش کردم. از نور من علی علیه‌السلام را خلق کرد و او را برای پیروی خویش خواند و او اطاعت کرد. از نور من و نور علی علیه‌السلام، نور فاطمه علیها السّلام را خلق کرد و او را خواند، پس او اطاعت کرد. از نور ما سه نفر حسن و حسین علیه‌السلام را آفرید و آن‌ها را دعوت کرد، آنان پیروی کردند. پس خداوند ما را به پنج اسم از اسماء خود خواند: خداوند محمود و من محمد، خدا علی و این (پسرعمویم) علی علیه‌السلام، خدا فاطر و این (دخترم) فاطمه علیها السّلام، خدا صاحب احسان و این (سبطم) حسن علیه‌السلام، خدا محسن و این (سبط دیگرم) حسین علیه‌السلام است.
خداوند از نور حسین علیه‌السلام، نُه امام خلق کرد و همه را به خویش دعوت کرد و آن‌ها پذیرفتند. قبل از آن‌که آسمان ساخته شود و زمین پهن گردد و هوا و ملک و بشری آفریده شود ما آن هنگام انواری بودیم که خداوند را تسبیح می‌کردیم و فرمانش را می‌شنیدیم و پیروی می‌نمودیم.»
عرض کردم: «یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله! من و پدر و مادرم فدای شما باد! کسی که حق معرفت اینان را بشناسد برایش چیست؟» فرمود: «کسی که حق معرفت آنان را بشناسد و اقتداء به آنان کند و از دشمنانشان دوری بجوید، به خدا قسم با ما هر جا که رویم و باشیم، خواهد بود.»
عرض کردم: «یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آل! آیا ایمان جز معرفتشان به اسماء و انسابشان حاصل می‌گردد؟» فرمود: «نه! همین مقدار کافی است.» عرض کردم: «پس کجاست رسیدن شناخت من به آنان؟» فرمود: «آیا حسین علیه‌السلام را شناختی؟» عرض کردم: آری. فرمود: «بعد از حسین سید عابدین علی بن الحسین، بعد فرزندش محمد بن علی شکافنده‌ی علم اوّلین و آخرین از پیامبران و مرسلین، بعد جعفر بن محمد زبان خداوند صادق، بعد موسی بن جعفر فرو برنده‌ی خشم و صبر کننده در راه خدا، بعد علی بن موسی‌الرضا راضی به سرّ خداوند، بعدش محمّد بن علی که برگزیده‌ی خلق خدا شد، بعدش علی بن محمّد هدایت‌کننده به‌سوی خدا، بعد حسن بن علی ساکت و امین بر سرّ خدا، بعد از او فرزندش «ابن الحسن» ناطق و قائم به حق خداوند است.»
سلمان گفت:
من گریه کردم و عرض کردم: ای رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله! من تا زمان آنان خواهم بود؟ فرمود: «ای سلمان! این آیه را بخوان. هنگامی‌که نخستین وعده فرارسید گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما برمی‌انگیزانم (تا شما را در کوبد وقت خروج امام زمان) خانه‌ها را جستجو می‌کنند و این وعده‌ی قطعی است. سپس شما را بر آن‌ها چیره می‌کنیم و شما را به‌وسیله‌ی دارایی‌ها و فرزندانی کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر از دشمن قرار می‌دهیم.» (سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 56)
سلمان گفت: گریه و شوقم بیشتر شد و عرض کردم: یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله آیا در عهد و زمان شما خواهد بود؟ فرمود: آری. سوگند به خدایی که محمّد را به پیامبری مبعوث کرد، این‌ها در عهد من و علی علیه‌السلام و فاطمه علیها السّلام و حسن و حسین علیهما السّلام و نُه نفر از ائمه از فرزندان حسین علیه‌السلام و به تو و کسی که از ماست و در راه ما مظلوم شود و آن‌که به مرتبه‌ی ایمان محض و خالص رسیده باشد، آری! والله ای سلمان! پس ابلیس و لشگریانش و کسانی که به کفر محض رسیده باشند حاضر شوند تا این‌که قصاص و خونخواهی خواهند شد و میراث گرفته گردد و خدا به کسی ستم نمی‌کند و ما تأویل این آیه هستیم: «می‌خواهیم بر آنان که در روی زمین ضعیف شده‌اند، منت بگذاریم و بگردانیم اینان را امامان و وارثان و تمکین دهیم آن‌ها را بر روی زمین و فرعون و هامان و پیروان آنان را ازآنچه وحشت داشتند، نشان می‌دهیم.» (سوره‌ی قصص، آیات 5 – 4)

2- شناخت پیامبران

خداوند از خزائن لطف، کرم و رحمت خویش، انبیاء را بهره‌مند ساخت و به آنان از مخزن علمش آموخت و از میان همه‌ی خلایق آنان را برای خود اختیار کرد. هیچ‌کس از خلایق شباهت به اخلاق و احوال آن‌ها ندارد. خداوند آنان را واسطه‌ی توجّه خلق به خودش قرار داد و محبّت و طاعت آنان را سبب رضایت خویش و مخالفت و انکار آنان را سبب خشم خویش قرار داد. خداوند هر قوم و گروهی را امر کرد که از پیامبران زمان خود متابعت کنند؛ پس نمی‌پذیرد قبول طاعتی را مگر به طاعت از پیامبران و گرامی داشتن آنان و شناختن حرمت و دوستی و بزرگی و عظمت و مرتبه‌ی آنان که نزد خداست. پس همه‌ی انبیای خدا را بزرگ بدان و مرتبه‌ی بلند آنان را از غیر ایشان پایین نیاور و عقل خود در مقامات و احوال و اخلاق آن‌ها تصرّف و تفسیر مکن مگر به بیان محکمی که از نزد خدا یا به اتفاق اهل بصیرت به شواهد رسیده باشد در فضایل و مراتب آنان. خدا آنان را (که انبیاء را پسر خدا دانند) گمراه نموده و چشم‌هایشان را کور کرده. کجا تواند کسی به حقیقت به مقامات الهی آنان رسد؟ اگر افعال و اقوال آنان را به کردار غیر ایشان مقابله کنی، هرآینه از مصاحبت ایشان خطاکار باشی و به معرفت آنان منکر شوی و به منزلت آنان نزد خدا جاهل شوی و از درجه‌ی حقایق ایمان و معرفت ساقط گردی پس بپرهیز و دوری کن.
(مصباح الشریعه، باب 68)

3- نه مجنون، نه عارف، نه عالم

ذوالنّون مصری گفت: روزی در شهری می‌رفتم پس طهارت گرفتم و پس از آن چشمم به کنار کوشکی (قصری، عمارتی) افتاد. کنیزکی دیدم بر کنگره (سر دیوار و تراس) آن ایستاده با جمال نیکو! خواستم با او سخن بگویم تا او را امتحان کنم. گفتم: «کنیز چه کسی هستی؟» گفت: از اهل مصر، سپس گفت: «چون از دور تو را دیدم، گفتم: مجنونی. چون نزدیک آمدی و طهارت گرفتی، گفتم: عالمی. چون از طهارت فارغ شدی، گفتم: عارفی. چون به حقیقت نگاه کردم دیدم نه مجنونی، نه عالمی، نه عارفی.» گفتم: چرا؟ گفت: «اگر مجنون (دیوانه) بودی، طهارت نمی‌گرفتی. اگر عالم بودی، به نامحرم نگاه نمی‌کردی. اگر عارف بودی به جز حق‌تعالی به دیگری توجّه نمی‌کردی.» این را بگفت و ناپدید شد.
(پند پیران، ص 113 -داستان عارفان، ص 112)

4- من آنم که خود دانم

یکی از بزرگان را در مجلسی بسیار ستودند و در وصف نیکی‌های او زیاده روی کردند. او سر برداشت و گفت: «من آنم که خود دانم.» (خودم را می‌شناسم، دیگران از عیوب من بی‌خبرند.)
طاووس را به نقش و نگاری که هست، خلق **** تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش
(حکایت‌های گلستان، ص 110)

5- عادتم این است

شمس تبریزی پیر مولانا گفت: «مرا عادت این است که کسی آمد بَر من، می‌پرسم که‌ ای خواجه! تو می‌گویی یا می‌شنوی؟ اگر بگوید: می‌گویم؛ سه شبانه‌روز پیاپی می‌شنوم تا بگریزد و مرا رها کند. اگر بگوید که: من می‌شنوم، آن‌وقت من می‌گویم.»
(مقالات شمس، ص 4)

6- محمّد را به خدا شناختم

سلمان فارسی گوید: ازجمله مسائلی که جاثلیق مسیحی از حضرت علی علیه‌السلام پرسید این بود: «شما خدا را به‌واسطه‌ی محمّد شناختی یا محمّد را به خداوند شناختی؟» امام فرمود: «خدا را به‌واسطه‌ی محمّد صلی‌الله علیه و آله نشناختم ولیکن محمّد صلی‌الله علیه و آله را به خداوند عزّوجل شناختم، هنگامی‌که او را خلق کرد و اندازه‌ها در او قرار داد. پس شناختم آن حضرت، مدبّری است مصنوع که خداوند او را با اراده تدبیر خویش الهام و شناسانده، چنان‌که خود را به ملائکه شناساند و طاعت خویش را بر آنان الهام نمود.»
(توحید شیخ صدوق، ص 286)