شکر
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 147 سورهی نساء میفرماید: «خدا چه نیازی به مجازات شما دارد اگر شکرگزاری کنید و ایمان آورید؟ خدا شکرگزار و آگاه است».
حدیث:
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «شکر نعمت از فرود آمدن عذاب و نغمت الهی ایمنی دهد.»
(غررالحکم، ج 1، ص 574)
توضیح مختصر:
شکر، سپاسگزاری کردن، سپاس داشتن، ثنا گفتن بر احسان کسی را گویند. وقتی نعمتِ ولینعمت در جایش صرف شود از زبان و گوش، چشم و مال و … مثلاً ولینعمت یک طاعتی را خواسته، انجام میدهد و یا چیزی را نهی کرده انجام نمیدهد درواقع شکر آن نعمت را بهجا آورده است؛ از آن طرف هر کاری در جهت منفعت شخصی و دفع ضرر شخصی انجام گیرد اگرچه نوعی شکر است اما کامل و تام نیست. تام وقتی است که فقط به خاطر خداوند باشد و الّا به خاطر جلب ثواب و دفع عقاب کاری انجام شود، بد نیست و تأثیر هم دارد اما کامل نیست.
چطور عبادت گاهی مانند تجارت را میماند که ثواب دارد اما تامّ نیست چون هر کس شکر کند درواقع خودش سپاسگزاری کرده است.
«وَ مَن شَکَرَ فَانّما یَشْکُرُ لنَفسِه» (سورهی نمل، آیهی 40)
و قاعدهی شکر ازدیاد و فزونی دادن در قبال آن سپاس است. (سورهی ابراهیم، آیهی 7) وقتی بنده عمل بدی انجام میدهد مولا، بندهاش را عفو میکند، این درگذشتن سبب میشود سپاس گویی شود. (سورهی بقره، آیهی 52) دیدن نعمتهای مادی و معنوی در شبانهروز کاری سخت نیست بلکه به اندک توجه و تفکر انسان درمییابد که صفت سپاسگزاری را داشته باشد، چون نعمتها به خاطر وفور و دائمی بودن قابلتوجه نیستند، لذا غافل از شکر کردن آن نعمتها میشود مانند نفس کشیدن که ممّد حیات است و کسی شکر این نعمت عظمی را بهجا نمیآورد.
1- زخم پلنگ
سعدی گوید: مرد پارسایی را در کنار دریا دیدم، گویی پلنگی به او حمله کرده بود. زخمی جانکاه در بدنش بود و هرچه مداوا مینمود، بهبود نمییافت. مدتها به این درد مبتلا بود و بر اثر آن رنجور شده بود.
درعینحال شب و روز شکر خدا میکرد. از او پرسیدند: «خدا را به خاطر چه نعمتی شکر میکنی؟» در پاسخ گفت: «شکر به خاطر آنکه خداوند مرا به مصیبتی گرفتار کرد، نه به معصیتی.»
(حکایتهای گلستان، ص 115)
2- شکر نعمت
عوفی گوید: مولایی غلامی خردمند داشت. روزی با غلام خود به باغی میرفت. در میان راه خیار بادلنگی را نصف کرد و نیمی را به غلام داد و نصف آن را برای خود نگاه داشت تا بعد بخورد.
غلام با نشاط آن را خورد. وقتی مولایش شروع به خوردن کرد، آن را تلخ یافت.
گفت: «ای غلام! خیار بادلنگ به این تلخی به تو دادم و با نشاط تمام خوردی و حرفی نزدی، علت چیست؟»
غلام گفت: «ای خواجه! از دست تو شیرین و چرب بسیار خوردم، شرم داشتم که به این خیار تلخ ناراحتی و اعتراض خود را ظاهر کنم.»
ارباب گفت: «چون شکر نعمت چنین میگزاری، تو را در بندگی نگذارم»؛ و سپس او را آزاد کرد.
(جوامع الحکایات، ص 218)
3- شکر کدام نعمت
ابو هاشم جعفری گوید: دچار مضیقه و تنگنای شدیدی شدم. به خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم. او اجازهی ورود به من داد و من نشستم.
امام علیهالسلام فرمود:
«ای ابوهاشم! میخواهی کدامیک از نعمتهایی را که خداوند به تو ارزانی داشته، شکرش را بهجای آوری؟ که شکر نعمت، نعمتت افزون کند.» من بهتزده شدم و ندانستم چه بگویم؟ امام فرمود: «خدا ایمان را روزی تو قرار داد، پس در پرتو آن بدنت را بر آتش حرام کرد.
عافیت را روزی تو قرار داد، پس تو را بر طاعتش یاری فرمود. قناعت را روزی تو قرار داد، پس تو را از تشریفات زندگی و زیادهروی مصون داشت.»
سپس فرمود:
ای ابوهاشم! از آن روی، بدین گونه آغاز سخن کردم که پنداشتم، میخواهی در نزد من شکایت کنی که چه کسی با تو چنین کرده (که در مضیقه افتادی)؟ من دستور دادم یکصد دینار به تو داده شود؛ آن را بگیر.
(با مردم اینگونه برخورد کنیم، ص 130 -امالی صدوق، ص 412)
4- پنج سجدهی شکر
رسول خدا صلیالله علیه و آله همراه جمعی از مسلمانان به مسافرت رفتند. همه سوار بر مرکبها حرکت میکردند.
ناگاه دیدند پیامبر را از مرکب پیاده شده و پنج سجده پشت سر هم انجام دادند، سپس سوار بر مرکب شده و به پیمودن را ادامه دادند.
یکی از حاضران عرض کرد: «ای رسول خدا! امروز چیزی (پنج سجده) از شما دیدیم که قبلاً هرگز، چنین چیزی را از شما ندیده بودیم، رازش چه بود؟»
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: هنگام حرکت، جبرئیل نزد من آمد و مرا بشارت داد که علی علیهالسلام در بهشت است، پیاده شدم و سجدهی شکر بهجای آوردم.
هنگامیکه سر از سجده برداشتم، جبرئیل آمد و گفت: فاطمه علیها السّلام هم در بهشت با شماست، باز سجدهی شکر بهجای آوردم.
بعد از سجده جبرئیل علیهالسلام به من گفت: حسن و حسین علیهما السّلام دو آقای جوانان بهشت هستند. سجدهی شکر بهجای آوردم.
بعد از سجده، جبرئیل گفت: هر کس این چهار نفر را دوست بدارد، در بهشت میباشد، باز سجدهی شکر انجام دادم.
بعد از سجده جبرئیل علیهالسلام گفت: کسانی که دوستان آنها را دوست بدارند، آنها در بهشت هستند، باز سجدهی شکر انجام دادم. (و علت پنج سجدهی شکر، اینها بودند.)
(حکایتهای شنیدنی،3، ص 164 -مجالس المفید، ص 20)
5- آیا بندهی شکرگزار نباشیم؟
عطاء بن ابی ریاح گفت: روزی نزد عایشه رفتم و از او پرسیدم: «شگفتانگیزترین چیزی که در عمرت، از پیامبر اسلام دیدی چه بود؟»
او گفت: کار پیامبر همهاش شگفتانگیز بود، ولی از همه عجیبتر اینکه شبی از شبها که پیامبر در منزل من بود به استراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود که از جا برخاست و لباس پوشید و وضو گرفت.
بعد به نماز ایستاد، آنقدر اشک ریخت که جلو لباسش از اشک چشمش تر شد. سپس سر به سجده نهاد و چندان گریست که زمین از اشک چشمش تر شد، سپس سر به سجده نهاد و چندان گریست که زمین از اشک چشمش تر شد و هم چنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود. هنگامیکه بلال او را به نماز صبح خواند، پیامبر صلیالله علیه و آله را گریان دید، عرض کرد: شما که مشمول لطف خدا هستید، چرا چنین گریانید؟ فرمود:
«آیا نباید بندهی شکرگزار خدا باشم؟ چرا نگریم درحالیکه در شبی که گذشت، آیات تکاندهندهای (سورهی آلعمران: 194 – 190) بر من نازل شد. وای به حال آنکس که آنها را بخواند و در آنها نیندیشد.»
(داستانهای تفسیر، ص 184 -تفسیر نمونه، ج 3، ص 231)