عقاب (مجازات اعمال)
قرآن:
خداوند متعال در آیه 87 سوره کهف فرمود: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد، سپس بهسوی خدایش بازمیگردد و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد.»
حدیث:
امام باقر علیه السّلام فرمود: «هیچکس نیست که به کسی ستمی کند، جز آنکه خداوند سبحان، ستم او را دربارهی خودش و مالش برگرداند.»
توضیح مختصر:
اینکه خداوند کیفر میدهد و بدکاران را مجازات میکند، مطلبی است واضح، چراکه نتیجه ی اثر وضعی عمل مجرم به خودش بازمیگردد.
اما در بعضی مواقع خداوند شدید العقاب (سخت کیفر دهنده) است. (بقره، آیه 196) نوعاً در موارد تند و گناه بسیار بزرگ همانند ظلم به اجتماع و حقوق مظلومان را زیر پا له کردن و مانند اینها سخت کیفری را به دنبال دارد.
اگر قوانین مجازات اعمال در جامعهای نباشد، مانند فساد مالی و ناموسی، آن جامعه را مستحق عذاب الهی میکند؛ اگر این قوانین نباشد مجرم عوض عِقاب، پول و رشوه و پارتی میآورد و مجازات نمیشود و بعد در درازمدت مفاسد دیگری گریبان گیر رشوه دهنده و رشوه گیرنده میشود.
قرآن میفرماید: «هر کس بدی کرد مجازات مثل همان است.» (انعام، آیهی 190) اما مضاعف بودن گناه با منطق قرآن نمیسازد، تازه خداوند با عدل با کسی معامله نمیکند، بلکه بافضل و احسان و فزونی برخورد میکند. اینکه جهنم دارای درکات است و هر طبقهای برای دستهای خاص؛ برای اینکه نتیجه جرم هرکسی با دیگری فرق میکند و به اندک ذرهای به کسی بیشازحد خودش مجازات نمیرسانند.
فاصله طبقات عِقاب بیانگر آن است که هر چه عمل ناپاکتر باشد، درکات جهنّمش بیشتر است. کیفر اشقی الاشقیا، با مجازات آدمی که نماز نخوانده بسیار فاصله دارد، تازه بعضی اعمال مانند پیامبر کشی و امام کشی مجازاتش زیاد است چراکه خلیفه خداوند و نائبش را به قتل رسانده و این مجازات از شدیدترین مجازات بشمار میآید.
1- حرمله بن کاهل
حرمله جنایات بسیاری در کربلا کرد. قتل شیرخوار امام حسین علیه السّلام، زدن تیر به عبدالله بن حسن و حمل سر مقدس امام حسین علیه السّلام و …
منهال گوید: بر امام سجاد علیه السّلام وارد شدم و حضرت علیه السّلام سراغ حرمله را گرفت. عرض کردم: «هنوز زنده است.» فرمود: «خدایا! حرارت آتش و آهن را به او بچشان!» چون به کوفه آمدم، نزد مختار رفتم دیدم که او در انتظار کسی است.
بعد معلوم شد حرمله را دستگیر کردهاند. مختار به جلّاد دستور داد دستهای حرمله را قطع کنند و پاهای او را ببرند، آنگاه آتش آوردند و او را در آتش انداختند. (قصه کربلا، ص 659 – بحارالانوار،45، ص 375 – 332)
2- حارث بن نعمان
او مردی پرکینه بود. نزد پیامبر صلیالله علیه و آله آمد و گفت: ای محمد! تو ما را به یکتایی خدا و پیامبری خودت و نماز و حج، امر کردی حالا آمدی بازوی پسر عمویت را بلند کردی و بر ما برتری دادی و گفتی: «هر کس من رهبر او هستم، پس این علی، رهبر اوست و از طرف خودت این کار را کردی.» پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «سوگند به خداوندی که معبودی جز او نیست، این کار به دستور خدا بود.»
پس از پیامبر صلیالله علیه و آله روی گردانید و گفت: «خدایا! اگر این حرف محمد صلیالله علیه و آله حق است، سنگی بر ما فرو فرست یا عذاب دردناکی بر ما نازل کن!»
هنوز به مرکب سواریاش نرسیده بود که سنگی بر وسط سرش خورد و همان دم کشته شد. پس آیۀ اول و دوم سورهی معارج نازل گردید:
«سأل سائلٌ به عذاب واقِع، لِلکافِرینَ لَیس لَهُ دافِع: تقاضا کنندهای، تقاضای عذابی کرد که واقع شد، این عذاب مخصوص کافران است و هیچکس نمیتواند آن را دفع کند.» (الغدیر،1، ص 239- حکایتهای شنیدنی، ص 14)
3- فرعون
موسی علیه السّلام به فرعون گفت: «اگر ایمان بیاوری، پادشاهی تو سر جایش باشد و جوانی تو را برگردانم.» وزیرش گفت: «این مرد ساحر است، یک روز که مردم تو را پرستش کنند به همۀ ملک دنیا میارزد و من با خضاب، ریش تو را رنگ میکنم.» چون مهلت پروردگار به فرعون در ادعای خدایی تمام شد، دریا باز شد موسی و لشکرش رفتند و او دنبال آنها آمد و غرق شد.
خداوند فرمود: «پیش از این، عصیان ورزیدی و از فساد کنندگان بودی، پس امروز بدنت را از آب میرهانیم تا نشانهای برای بعد از تو باشد.» (یونس، آیهی 92 – 91) پس بعد از غرق شدن، بدنش روی آب آمد و همگان دیدند.
امام کاظم علیه السّلام فرمود: «در دوزخ، یک وادی است به نام «سقر» عذابش آنقدر سخت است که نهایت ندارد. در آن هفت صندوق است، برای عذاب هفت نفر؛ پنج نفر از گذشتگان (قابیل، نمرود، فرعون، یهودا – کسی که یهود را گمراه کرد – و بولس، کسی که نصارا را گمراه کرد) و دو کس از این امت: اولی و دومی.» (کیفر کردار،2، ص 10)
4- عمر سعد و پسرش
عمر سعد، فرمانده کل قوای سپاه یزید در کربلا بود. مختار، ابو عمره را فرستاد تا او را بیاورد. چون ابو عمره وارد شد، گفت: «امر مختار را اجابت کن!» عمر سعد برخاست، ولی از فرط وحشت، قدم روی لباسش گذاشت و لغزید. ابو عمره بر وی حمله کرد و سر او را نزد مختار آورد. مختار، به حفض، پس عمر سعد گفت: «این سر را میشناسی؟» گفت: «خیری بعد از او نیست.» مختار گفت: «او را به پدرش ملحق کنید!» آنگاه مختار گفت: «عمر سعد و پسرش در عوض حسین علیه السّلام و علیاکبر علیه السّلام. به خدا سوگند اگر من سه چهارم قریش را به قتل برسانم، برابر انگشتی از انگشتان حسین علیه السّلام نخواهد بود.» (قصۀ کربلا، ص 653 – تجارب الامم،2، ص 151)
5- عقبه
عقبه، یکی از پسران ابولهب، پیامبر صلیالله علیه و آله را بسیار آزار میداد. هنگامیکه سورهی «والنجم» نازل شد، گفت: «من این سوره را قبول ندارم» و معراج پیامبر صلیالله علیه و آله را هم انکار کرد. پیامبر صلیالله علیه و آله نفرین کرد که: «خدایا! یکی از درندگان خود را بر او مسلط گردان.»
طولی نکشید که دریکی از سفرهای تجارتی شام که همراه کاروان میرفت، شیری بهطرف کاروان آمد، عقبه تا آن شیر را دید، لرزه بر اندامش افتاد. حاضران گفتند: «چرا میترسی؟» گفت: «پیامبر صلیالله علیه و آله مرا نفرین کرد و او راستگوست.»
حاضران او را در میان کالاها گذاشتند تا محفوظ بماند. شیر سر رسید و به بالای کالاها رفت و با چنگال او را میکشید تا به هلاکت رسید. (حکایتهای شنیدنی،55، ص 13 – شرح تجرید، مرحوم شعرانی، ص 498)