عمل
قرآن:
خداوند متعال در آیه 46 سورهی فُصّلت میفرماید: «هر کس عمل خوبی کند به نفع خود کرده و هرکس عمل بد کند بر ضرر خویش کرده است.»
حدیث:
امام صادق علیه السّلام فرمود: «مردم را (برای هدایت) با اعمالتان نه با زبانتان بخوانید.» (سفینه البحار،2، ص 278)
توضیح مختصر:
افعال انسان یا جهت مثبت و خوب و صالح دارد، یا جهت منفی و بد و طالح.
عمل صالح، نور است، ازآنجهت که رشد آن روشن و اثرش در سعادت آدمی واضح است. عمل تابع نیّت و اراده است و آنکه ارادهاش ضعیف است، در عمل هم کاستی و نقصان دارد.
صرف دانایی هم نمیتواند کارساز در عمل باشد بلکه اراده در انجام کردار تأثیر بسزایی دارد. بعضی اعمال ابتدای خوبی دارد ولکن در ادامه، با منّت و اذیّت و ریا دچار لغزش میشود و این ضعفی است که اعمال را به آفات دچار میکند.
برخلاف کسی که از اول کارش مانند ربا دادن و ریاکاری و فخرفروشی باشد که از همان ابتدای کار، عمل او رشد ندارد و به صواب و ثواب نمیرسد.
بنده مکلّف است که تکالیف را انجام دهد، اگر آن را برای خشنودی خدا انجام دهد مأجور است و اگر عمل آسیب پذیرد، از شرک و تکبّر و مانند اینها، هیچ نورانیتی برای عامل ایجاد نمیشود.
بیماری اخلاقی در درون مانند حسد و حرص و عُجب هرروز مرضش بیشتر میشود و این از درون به بیرون رسوخ میکند اما عمل صالح هم با شرایط تأثیرگذار است، باید ایمان به خدا و معاد و پیامبر و ولایت باشد و الّا هر عملی بدون شرایط، کامل نخواهد بود.
خداوند در آیات بسیاری هشدار داده است: از اعمالی که انجام میدهید غافل نشوید (بقره، آیه 74) او بصیر و خبیر به اعمال است. (بقره 110- 271)
پس وقتی عمل در منظرگاه ناظر است نیک انجام دادن، خشنودی حقتعالی را جلب میکند.
1- کار مشروع
حسن بن حسین انباری گفت: در طول چهارده سال با ارسال نامه از امام رضا علیه السّلام استجازه میکردم تا در دستگاه حکومت وارد شوم و به کارمندی تشکیلات اداری پردازم. چون امام علیه السّلام پاسخ نمیداد، در آخرین نامه نوشتم، من از کتک و ستم میترسم و دستگاه سلطان میگویند: «تو شیعه هستی که با ما همکاری نمیکنی و شانه خالی میکنی!»
امام در جواب نوشت: «مقصود تو را از نامه فهمیدم که بر نَفْسِ خود بیمناک هستی، اکنون تو خود میدانی که اگر متصدی کاری شدی میتوانی به آنچه رسول خدا صلیالله علیه و آله دستور داده (عمل) کنی و همکارانت و نویسندگان زیر دستت همراه و هماهنگ خط مذهبی تو شوند؛ و اگر اندوختهای پیدا کردی نسبت به فقرای مؤمنین مواسات و گذشت نشان دهی.
آن چنانکه تو خود یکی از آنها باشی، پس این کارها (خداپسندانه) مقابل همکاری با دستگاه حکومت (نامشروع) است، اگر نمیتوانی، مجاز نیستی که به شغل کارمندی مشغول شوی.» (با مردم اینگونه برخورد کنیم ص 65)
2- اهل عمل و بهشت
امام باقر علیه السّلام فرمود: روزی پدرم با اصحاب خود نشسته بود. روی به آنها کرد و فرمود: «کدامیک از شما حاضرید آتش گداخته را در کف دست بگیرید تا خاموش شود»؛ همه از این عمل عاجز و سر به زیر افکنده و چیزی نگفتند!
من عرض کردم: «پدر جان اجازه میدهی این کار را بکنم؟» فرمود: «نه پسر جان، تو از منی و من از تو هستم، منظورم اینها بودند.»
پسازآن سه مرتبه فرمایش خود را تکرار کرد هیچکدام جواب نداند. آنگاه فرمود: «چقدر زیادند اهل گفتار و اهل عمل کمیاباند، بااینکه کار آسان بود و ما میشناسیم کسانی را که اهل عمل و گفتارند، خواستم بدانید و امتحان داده باشید!»
امام باقر علیه السّلام فرمودند: «در این موقع به خدا سوگند مشاهده کردم که آنان چنان غرق در حیا و خجالت شدند که گویا زمین آنها را بهسوی خود میکشید. بعضی از ایشان عرق از جبین جاری ولی چشم از زمین بلند نمیکردند.»
همینکه پدرم شرمندگی آنها را مشاهده کرد فرمود: «خداوند شما را بیامرزد، من جز نیکی نظری نداشتم، بهشت دارای درجاتی است یکی از آن درجات متعلق به اهل عمل است که مربوط به دیگران نیست.»
امام باقر علیه السّلام فرمود: «آنوقت مشاهده کردم، مثلاینکه از زیر بار گران و سنگین و ریسمانهای محکم خارج شدند.» (داستانها و پندها،2، ص 140 – کشکول بحرانی،2، ص 93)
3- جوان عامل
پیامبر صلیالله علیه و آله در جمع صحابه نشسته بودند، دیدند جوانی نیرومند و توانا از اول صبح مشغول به کار است. افرادی که در محضر رسول خدا صلیالله علیه و آله بودند گفتند: «اگر این جوان نیرو و قدرت خود را در راه خدا به کار میانداخت شایسته مدح و تعریف بود.»
پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «این سخنان را نگویید، زیرا از چند حال خارج نیست، اگر او برای اداره زندگی خود کار میکند که محتاج دیگران نباشد، او در راه خدا قدم برداشته است. اگر کار میکند که پدر و مادر ضعیف و کودکان ناتوان را دستگیری کند و آنها را از مردم بینیازشان گرداند، بازهم به راه خدا میرود.
اگر با این عمل میخواهد به تهیدستان افتخار کند و بر ثروت خود بیفزاید او به راه شیطان رفته و از راه راست منحرف گشته است.»
4- عمل، یهودی را مسلمان میکند
یک نفر یهودی از پیامبر صلیالله علیه و آله چند دینار طلب کار بود. روزی تقاضای پرداخت طلب خود را نمود، پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: اکنون (پولی) ندارم. یهودی گفت: «از شما جدا نمیشوم تا طلب مرا بپردازید.»
فرمود: «من نیز در اینجا با تو مینشینم.» بهاندازهای نشست که نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح روز بعد را همانجا خواند. یاران پیامبر صلیالله علیه و آله یهودی را تهدید کردند، ولی حضرتش به آنها فرمود: «این چهکاری است که میکنید؟»
عرض کردند: (چگونه) یک یهودی شما را بازداشت کند؟ فرمود: «خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسانی که معاهده مذهبی با من دارند یا غیر آنها، ستم روا دارم.»
صبح روز بعد نیز تا طلوع آفتاب نزد یهودی نشست. در این هنگام یهودی شهادتین را گفت و بعد نیمی از اموال و ثروت خود را در راه خدا داد؛ سپس افزود: «ای رسول خدا! به خدا سوگند کاری که نسبت به شما انجام دادم از روی جسارت نبود، بلکه میخواستم ببینم آیا اوصافی که در تورات درباره پیامبر صلیالله علیه و آله آخرین آمده است با شما مطابقت دارد یا خیر؛ زیرا من در تورات خواندهام که محمّد بن عبدالله در مکّه متولد میشود و به مدینه هجرت میکند، او درشتخو و بداخلاق نیست با صدای بلند سخن نمیگوید، بدزبان و ناسزاگو نمیباشد. اکنون به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی میدهم و تمام ثروت من در اختیار شما قرار دارد، هر طور خدا دستور دهد، دربارهی آن عمل کنید.» (داستانهایی از زندگی پیامبر صلیالله علیه و آله، ص 82 – بحارالانوار 16، ص 16)
5- کردار معاویه و ابوالاسود دئلی
معاویه غالباً برای جذب افراد به خود، پول و عسل و نظایر اینها میفرستاد. مردمان فقیر که از ماست سیر نشده بودند یک دفعه معاویه چند خیک عسل برای آنها میفرستاد و گاهی کیسه پولی در خیک عسل میگذاشت تا مردم بهطرف امیرالمؤمنین علیه السّلام نروند و کم کسی بود که از پول و عسل بگذرد و دست از علی علیه السّلام برندارد!
روزی معاویه برای اینکه ابوالاسود دئلی را (او پیامبر صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام حسن علیه السّلام و امام حسین علیه السّلام و امام سجاد علیه السّلام را درک و در 85 سالگی در بصره به مرض طاعون وفات یافت، او به امر امیرالمؤمنین کتابی در علم نحو نوشت و کلمات قرآن را نقطهگذاری کرد.) که از یاران امیرالمؤمنین علیه السّلام بود جذب کند، چند خیک عسل برای او فرستاد. او در مسجد بود، نامه معاویه را به او دادند و گفتند: خیکهای عسل (حلوایی بسیار خوشمزه و خوشرنگ) را به خانهات بردیم.
او به منزل آمد، دید دختر پنجسالۀ او میخواهد انگشتی از عسل در دهان گذارد. گفت: «ای دخترم از این مخور که سم میباشد.» دختر انگشت عسل را به خاک مالید و اشعاری را خواند که مفهوم آن این است: ای پسر هند! آیا با عسل مصفّی میخواهی دین و ایمان ما را ببری؟ اصلاً ما دست از علی علیه السّلام برنمیداریم.
ابوالاسود نامه معاویه را به یک دست و دخترش را به دست دیگر گرفت و نزد امام آورد و شعرهای دخترش را برای حضرتش خواند. امام خندید و در حق ایشان دعا فرمود. (خزینه الجواهر ص 536)