قدرت
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 251 سورهی بقره میفرماید: «سپس بهفرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به فرار واداشتند و داوود (نوجوان نیرومند)، جالوت را کشت و خداوند حکومت و دانش را به او بخشید و ازآنچه میخواست به او تعلیم داد».
حدیث:
حضرت علی علیهالسلام فرمود: «داشتن قدرت، خصلتهای پسندیده و نکوهیده را آشکار میسازد». (غررالحکم، ج 2، ص 306)
توضیح مختصر:
قدرت مطلق از برای خداوند است و آنچه به موجودات و مصنوعات خود داده چیزی نیست. تکلیف هم بهقدر وسعت است ولکن انسان، کمی که وسعت قدرتی او بالا گرفت دنبال بیشتر است و در این راستا، عُجب و تکبّر و فخرفروشی او را میگیرد و روزی بهجایی رسد که ادعای ربوبیّت نماید و ربّ حقیقی را انکار کند. درحالیکه قدرتها اعتباری و مجازی است یا اگر قدرت به دست آرند در غیر موارد ثواب مصرف بدارند، تجاوز کنند و استثمارگری نمایند و همه را بنده و اسیر خود کنند.
آنچه از قدرت دادن در جسم و مال و ریاست و … ظاهر میشود نمایش قدرت خود است تا بنمایاند که من بالاتر و بیشتر دارم و فردِ اوّل، من هستم.
ولی باید عرض کرد: کدام قدرت است که بتواند جلوی قدرت و قهر خدای قادر را بگیرد! لذا انبیاء و اولیاء دائماً از حقتعالی استمداد میطلبیدند و خویش را در دست قدرت او میدیدند و باور بر این مطلب داشتند. قدرت ما مانند قدرت حقتعالی نیست چون مفهوم قدرت و فهم از آن، بسیار ناچیز است. خداوند هر چیزی را اراده کند و بخواهد درجا و در همان لحظه میشود و هیچ آماده شدن اسباب، دخالت ندارد.
انسان اگر میخواهد قدرتی جزئی انجام بدهد، دهها اسباب را با نقشه و عوامل باید جمع کند (تازه اگر موانع طبیعی و غیرطبیعی حجاب نشوند) تا بتواند قدرت خویش را بگنجاند؛ و این ضعف است که هر چه انسان بخواهد، به وفق مراد نمیشود.
1- پا بر فرش صاحبان قدرت
زیاد بن ابی سلم گفت: خدمت امام کاظم علیهالسلام رسیدم. به من فرمود: «آیا در دستگاه سلطنتی اشتغال داری؟» گفتم: «آری! چون عیالمند هستم و مستمندان را دستگیری میکنم.» فرمود: «اگر مرا از قلۀ کوهی بلند بیندازند که قطعهقطعه شوم، مایل نیستم تا متصدی اینان شوم، یا پای بر فرش آنها بگذارم؛ مگر آنکه برای برطرف نمودن گرفتاری یا مرضی، یا گشایش گرهی یا پرداخت قرض مستمندان باشد. هرگاه خود را صاحب قدرت بر مردم مشاهده کردی، به یاد داشته باش که خداوند نیز، فردا بر تو قدرت دارد و آنچه نیکی به دیگران میکنی، شاید آنان فراموش کنند، ولی برای قیامت باقی خواهد بود». (داستانها و پندها، ج 4، ص 28-فروع کافی، ج 5، ص 110)
2- مَرخ و عفار
خداوند در سورۀ یاسین، آیه 80 میفرماید:
«خدایی که برای شما از درخت سبز، آتش را آفرید، پس شما را از آن درخت، آتش میافروزد».
یعنی خدایی که از درخت سبز و تر، آتش بیرون میآورد، قدرت آن را دارد که استخوانهای پوسیده را زنده کند. مراد از درخت سبز، «اخضر مرخ و عفار» است که در بعضی از شهرهای عرب میباشد و بااینکه شاخهها تر و تازه هستند و از آن آب میچکد، آن دو را به هم میمالند و آتش ایجاد میشود. (تقسیر فیض الاسلام، ص 1175)
3- قدرت امام
روزی جابر، خدمت امام باقر علیهالسلام رسید و از فقر شکایت کرد. حضرت علیهالسلام فرمود: «پولی نزد ما نیست». در آن هنگام، کمیت، شاعر اهلبیت علیهالسلام وارد شد و با اجازه اشعاری خواند. حضرت به غلام گفتند: «از اتاق مجاور، پولی برای کمیت بیاورید!» و کیسهای که هزار درهم در آن بود، آوردند و به کمیت دادند، باز کمیت شعر دیگری خواند و غلام به امر امام علیهالسلام از اتاق مجاور کیسۀ پولی آورد و این قضیه سه مرتبه تکرار شد. بعد حضرت، کمیت را دعا کردند و او رفت. جابر عرض کرد: «شما فرمودید درهمی نزد شما نیست ولی به کمیت سه کیسه پول دادید؟» فرمود: «داخل اتاق مجاور شو. اگر چیزی را دیدی بردار». جابر داخل شد و چیزی نیافت. امام علیهالسلام فرمود: «آنچه دیدی شمّه ای از قدرت ماست، مقدار کمی برای شما آشکار میکنیم». (پند تاریخ، ج 1، ص 58)
4- قدرت خدا بیشتر است
ابو مسعود انصاری گفت: من با تازیانه مشغول زدن غلامم بودم که دو بار صدایی از پشت سرم شنیدم که گفت: «ای ابو مسعود! بدان! (نگاه کن)» چون روی خود را برگرداندم، دیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ایستاده و مرا صدا میزند. فوراً تازیانه را از دست انداختم و نزد آن حضرت رفتم.
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای ابو مسعود! به خدا سوگند، قدرت خدا بر تو بسیار بیشتر از قدرت تو بر این غلام و بندۀ ضعیف است.» (محجه البیضاء، ج 3، ص 446- شنیدنیهای تاریخ، ص 99)
5- سوءاستفاده از قدرت
در سال 232 هجری، متوکّل عباسی به خلافت رسید. چند ماه نگذشت که بر محمد بن عبدالملک زیات وزیر که زمان خلیفۀ قبلی واثق وزیر بود، غضبناک شد و جمیع اموال او را بگرفت و او را از وزارت معزول کرد.
محمد بن عبدالملک در ایّام وزارت خود، تنوری از آهن ساخته بود و آن را میخکوب نمود، بهطوریکه سر میخها، در درون تنور بود و هر که را میخواست عذاب کند، امر میکرد آن تنور را به هیزم زیتون، سرخ میکردند و او را در آن تنور میافکند تا از میخها و تنگی مکان و سوزش آتشین تنور آهنی هلاک شود. متوکّل او را درون همان تنور تا چهل روز معذب ساخت تا به هلاکت رسید و جنازۀ مردهی او را از تنور بیرون آوردند. (تتمه المنتهی، ص 232)