قرآن کتاب هدایت

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 9 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «همانا این قرآن به استوارترین طریق هدایت می‌کند».

حدیث:

حضرت علی علیه‌السلام فرمود: «ایمان به قرآن نیاورده است کسی که حرام آن را حلال بشمارد». (سفینه البحار، ج 2، ص 415)

توضیح مختصر:

قرآن کتاب هدایت است و آن‌که راست‌تر است و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می‌دهند بشارت می‌دهد به این‌که با هدایت قرآن نجات پیدا می‌کنند.
اگر در قرآن تدبّر شود و شخص، استعداد و آمادگی برای استماع و یادگیری مفاهیم و مقاصد الهی را داشته باشد، بشارت و اندرز در او اثر می‌کند. آنگاه‌که اثر کرد، مورد رحمت خاص قرار می‌گیرد که کتاب وحی را پذیرفته است چون کتاب مبین بوده و متابعت، لازم است؛ و این‌که باید علمی باشد تا درک کند و جاهل نمی‌تواند وحی الهی را ادراک نماید.
وعده و وعید الهی حق است. قرآن به حکمت است و همه مصالح و مفاسد بشر را در نظر گرفته است. لذا شفا و رحمت در آن است برای کسی که ایمان داشته باشد و همانند دردمند، برای درمان مسائل روحی و اعتقادی به آن مراجعه کند.
اگر قصه و حکایتی از گذشتگان نقل می‌کند یا مثالی می‌زند، برای تقریب شدن ذهن به‌منظور و مقصود خداست تا عبرت و پندی گرفته شود و انسان دچار بعضی مجازات نشده و راه مستقیم را بپیماید و همانند گمراهان و دروغ‌گویان، دچار گناهان نشود.
نباید قفل بر قلب زده باشد چون قابل هدایت نمی‌شود. برای همین است که بسیار قرآن می‌خواند اما نمی‌تواند تدبّر کند و تعقّل نماید و لباس عمل را بپوشد. این مانع، از زنگاری است که بر قلب حاکم است.

1- توجّه به خلق یا خالق

شخصی همواره ملازم در خانۀ عمر بن خطّاب بود. به خانه او می‌آمد تا کمکی مادّی نصیبش شود. عمر از دست او خسته شده به او گفت: «ای آقا! به درِ خانه خدا هجرت کرده‌ای یا به در خانۀ عمر؟ برو قرآن بخوان و از تعلیمات قرآن بیاموز که تو را از آمدن به درب خانه‌ام بی‌نیاز می‌سازد.»
او رفت و ماه‌ها گذشت و دیگر نیامد. عمر جستجو کرد و اطلاع پیدا نمود که او از مردم دوری کرده و در جای خلوتی به عبادت اشتغال دارد.
عمر به سراغ او رفت و به او گفت: «مشتاق دیدار تو شدم (و آمدم از تو احوال بپرسم)، فلانی! بگو بدانم، چه چیزی سبب شده که از ما دور گشته و بریدی؟!»
او در پاسخ گفت: «قرآن خواندم، قرآن مرا از عمر و آل عمر بی‌نیاز ساخت.» عمر گفت: «کدام آیه را خواندی که چنین تصمیم گرفتی؟»
او گفت: قرآن می‌خواندم، به این آیه رسیدم
«روزی شما با همه وعده‌ها که به شما دادند در آسمان (به امر خدا مقدر) است.» (سوره‌ی ذاریات، آیه 22)
با خود گفتم: «روزی من در آسمان است ولی من آن را در زمین می‌جویم، پس به‌راستی بد مردی هستم.» عمر از این سخن تحت تأثیر قرار گرفت و گفت: راست می‌گویی. (حکایت‌های شنیدنی، ج 2، ص 65-شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج 19، ص 320)

2- پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و قرآن

یکی از ویژگی‌های عرفانی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مأنوس بودن با قرآن بود. سعد بن هشام گوید: نزد عایشه همسر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم رفتم و از اخلاق آن حضرت پرسیدم؛ او به من گفت: «آیا قرآن می‌خوانی؟» گفتم: آری، گفت: «اخلاق رسول خدا صلی‌الله علیه و اله و سلّم (مطابق) قرآن است.»
آهنگ صدای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم چنان بود که قرآن را از همه مردم زیباتر و دلرباتر می‌خواند. چنان‌که انس بن مالک، خدمتکار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌گوید: «رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هنگام خواندن قرآن صدایش را می‌کشید.»
ابن مسعود که از کاتبان وحی بود، می‌گوید: یک روز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به من فرمود: مقداری قرآن بخوان تا من گوش کنم.
من سورۀ مبارکۀ نساء را می‌خواندم تا رسیدم به آیۀ 41:
«چگونه باشد آن هنگام که از هر امّتی گواهی آریم و تو را برای این امّت به گواهی خواهیم؟».
همین‌که این آیه قرائت شد، دیدم چشمان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم پر از اشک شد، سپس فرمود: «دیگر بس است». (داستان‌هایی از زندگی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، ص 63-به نقل از محجه البیضاء، ج 4، ص 120 و بحارالانوار، ج 92، ص 326 و کُملُ البَصَر، ص 79)

3- احمد بن طولون

احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی‌که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، یک قاری قرآن را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست به کجا رفته! پس از جست‌وجوی زیاد او را پیدا کردند و پرسیدند: «چرا فرار کردید؟» جرئت نمی‌کرد جواب بدهد، فقط می‌گفت: «من دیگر قرآن نمی‌خوانم.»
گفتند: «اگر حقوق شما کم است دو برابر این مبلغ را به تو می‌دهیم!» گفت: «اگر چند برابر هم بدهید نمی‌پذیرم.» گفتند: «دست از تو برنمی‌داریم تا دلیل این مسئله روشن شود.» گفت: «چند شب قبل، صاحب قبر (احمد بن طولون) به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می‌خوانی؟»
گفتم: «مرا اینجا آورده‌اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.» گفت: «نه‌تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی‌رسد، بلکه هر آیه‌ای که می‌خوانی آتشی بر آتش من افزوده می‌شود، به من می‌گویند: می‌شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نمی‌کردی؟» بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی‌تقوا معاف کنید. (روایت‌ها و حکایت‌ها، ص 131-داستان‌های پراکنده، ج 2، ص 55)

4- پانصد قرآن بالای نیزه

در صفّین چون موقعیت شامیان به خطر افتاد و معاویه احساس شکست نمود، با عمرو عاص به مشورت پرداخت که چه کند تا از شکست حتمی نجات یابد. عمروعاص پیشنهاد داد: هر که قرآنی دارد بالای نیزه بلند کند و مردم عراق را به حکومت قرآن بخوانید. ابوطفیل از اصحاب امام می‌گوید: صبح لیله الهریر مشاهده کردیم که جلوی سپاهیان شام چیزهایی شبیه پرچم دیده می‌شود. چون هوا روشن شد، ملاحظه کردیم که قرآن‌ها را روی نیزه بسته‌اند و قرآن بزرگ مسجد شام را روی سه نیزه نصب کرده و ده نفر آن را بلند می‌کنند و در هر یک از پنج قسمت لشکر صد قرآن و مجموعاً پانصد قرآن را در بالای نیزه‌ها مقابل سپاه عراق قرار دادند و چنین شعار می‌دادند: «خدا را خدا را دربارۀ دینتان، این کتاب خداست حاکم میان ما و شما.»
امام علی علیه‌السلام فرمود: «خدایا! تو می‌دانی که هدف این‌ها قرآن نیست، تو خود میان ما و این‌ها حکم کن که تو حاکم بر حقّی.»
عمل مردم شام موجب گردید که در میان اصحاب امام اختلاف ایجاد شود، دسته‌ای ساده‌اندیش گفتند: «دیگر برای ما جنگیدن جایز نیست که این‌ها ما را به کتاب خدا می‌خوانند.» دستۀ دیگر گفتند: «کار معاویه حیله است و نباید فریب خورد.» این اختلاف سبب گردید که معاویه از جنگ خلاص شد و به مقصود خود رسید. (شاگردان مکتب ائمه علیهم‌السلام، ص 372)

5- ناپلئون

ناپلئون روزی دربارۀ مسلمین فکر کرد و پرسید: مرکز آنان کجاست؟ گفتند: مصر. وقتی با یک مترجم به کشور مصر مسافرت کرد و به کتابخانۀ آنجا وارد شد. مترجم قرآن را باز کرد و این آیه آمد:
«به‌راستی‌که این قرآن هدایت می‌کند به آنچه درست و محکم‌تر است و بر مؤمنان بشارت می‌دهد». (سوره‌ی اسراء، آیه 9)
وقتی مترجم این آیه را برای او خواند و ترجمه کرد؛ از کتابخانه بیرون آمد و شب را تا صبح به فکر این آیه بود. صبح باز به کتابخانه آمد و مترجم آیاتی دیگر از قرآن را برایش ترجمه کرد.
روز سوّم هم مترجم از قرآن برای او ترجمه کرد و خواند. ناپلئون از قرآن سؤال کرد. مترجم گفت: «اینان معتقدند که خداوند، قرآن را بر پیامبر آخرالزمان محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نازل کرده و تا قیامت کتاب هدایت آنان است.»
ناپلئون گفت: «آنچه من از این کتاب استفاده کردم این‌طور احساس نمودم که (اول) اگر مسلمین از دستورات جامع این کتاب استفاده کنند روی ذلّت نخواهند دید. (دوم) تا زمانی که قرآن بین آن‌ها حکومت کند، مسلمانان تسلیم ما غربی‌ها نخواهند شد؛ مگر ما بین آن‌ها و قرآن جدایی بیفکنیم.» (رهنمای سعادت، ج 2، ص 478- همای سعادت، ص 96)