قسم و نسبت دروغ
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 42 سورهی حج میفرماید: «اگر تو را تکذیب کنند (کار تازهای نیست) پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود پیامبرانشان را تکذیب کردند».
حدیث:
امام علی علیهالسلام میفرمایند: «آدم دروغگو، در گفتار خود متّهم است، اگرچه دلیلش محکم و سخنش راست باشد». (غررالحکم، ج 2، ص 368)
توضیح مختصر:
سوگندهای لغو، کراهت دارد و سزاوار نیست از مؤمن سر بزند، چون مؤمن از لغو، اِعراض میکند. یکی از مصادیق آن سوگندهای شوخی و لغو و تمسخرآمیز میباشد؛ اما وقتی خداوند میخواهد اهمیّت مطلبی را به مردم بفهماند سوگند میخورد مانند سوگند به نفس (سورهی شمس آیهی 7) از آن طرف گاهی در محکمکاری قسم خورده میشود.
شیطان به خداوند عرضه داشت: «قسم به عزتت که همه انسانها را از راه به در میبرم مگر بندگان مخلصت را». (سورهی ص، آیات 83-82)
در قضیه انداختن یوسف علیهالسلام به زندان، بعد از آنکه طهارت یوسف علیهالسلام ثابت شد و رسوایی زلیخا منتشر گشت، عزیز مصر و اطرافیانش بر این تصمیم قسم خوردند که او را در زندان بیفکنند.
در سورهی نحل آیه 38 خداوند درباره منکرین معاد میفرماید:
«با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند یاد کردند که خدا کسی را که میمیرد برنخواهد انگیخت، درحالیکه انجام این وعده بر او حق است».
بااینکه در دادگاه نوعی کارگشایی برای قاضی، قسم دادن است درعینحال شکستن قسم ازنظر دینی و عقلی، شنیع است. انسان وقتی به خدا قسم میخورد که فلان کار را کند، وعدهی خویش را بهنوعی به خدا معلّق میکند و خدا را در وفای به آن کفیل از طرف خود مینماید. اگر سوگند را بشکند باید کفیلش او را عقوبت کند. پس در نقض سوگند، اهانتی به ساحت خدا کرده است.
1- صدا از قبر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
در روز جمعهای، در مسجد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، یکی از عمّال بنی مروان بالای منبر رفت و گفت: «پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، علی علیهالسلام را به خاطر شفاعت فرزندش فاطمه علیها السلام، به خلافت منصوب کرد با اینکه میدانست (نعوذبالله) علی علیهالسلام خائن است.» در این هنگام، اهل مسجد از قبر مقدّس پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدند که: «دروغ میگویی ای دشمن خدا! دروغ میگویی ای کافر!» و همۀ اهل مسجد، این صوت را از داخل قبر شنیدند. (خزائن کشمیری، متن 484)
2- شک کردی
جندب بن عبدالله گفت: در جنگ نهروان، من به شک افتادم؛ زیرا خوارج، روزها روزه بودند و شب را راز و نیاز میکردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند در کنارم نشستند، پس مرد سوارهای آمد و گفت: «چرا نشستهای یا امیرالمؤمنین علیهالسلام؟ دشمنان از رود عبور کردند.» امام علیهالسلام فرمود: «با چشمهایت دیدی؟» گفت: «آری!» فرمود: «به خدا قسم عبور نکردند و نخواهند کرد.»
من با خودم گفتم: آن مرد میگوید با چشم خودم دیدم، علی علیهالسلام میفرماید: «به خدا قسم، دروغ میگویی» پس با خودم گفتم، اگر آنها عبور کرده باشند، با علی علیهالسلام میجنگم. در همان حال مرد دیگری آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین! همانا همه از رود عبور کردند و این شلّاق آنهاست». فرمود: «خدا و پیغمبرش راست گفتند و تو دروغ میگویی». پس امام علیهالسلام دستور داد، همه بر اسبهایشان سوار شوند و بهطرف نهروان رفتند. وقتی به نهروان رسیدیم، من در کنار امام علیهالسلام بودم. همۀ خوارج پشت رود بودند و عبور نکرده بودند.
پس امام علیهالسلام رو به من کرد و دست بر سینهام گذاشت و فرمود: «ای جندب! شک کردی؟ حالا چه میبینی؟» (ترجمۀ مدینه المعاجز، ص 335) عرض کردم: «به خدا پناه میبرم».
3- سوگند دروغ
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از جایی عبور مینمودند به دو نفر مرد برخورد کردند که مشغول خرید و فروش گوسفند بودند و قسم میخوردند. یکی میگفت: «والله از این کمتر نمیفروشم» و دیگری میگفت: «والله زیادتر از این قیمت، به تو نمیدهم.»
عاقبت، مشتری گوسفند را خرید. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «یکی از شما دو نفر گناه کردید و به خاطر قسم دروغ، باید کفاره بدهید». (محجه البیضاء، ج 5، ص 240)
4- قصّه گویان مجالس
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: «عدهای برای مردم قصه میخوانند. آیا گوش دادن به ایشان حلال است؟» حضرت فرمود: «حلال نیست. هر کس گوش به کلام سخنگویی دهد، به تحقیق او را پرستیده است. اگر سخنگو از جانب خدای تعالی سخن گوید، یعنی سخن راست و حق گوید، آن گوش کننده، خدا را پرستیده و اگر از طرف ابلیس سخن گوید، یعنی سخنانی که نسبت دروغ و باطل در آن است، پس آن گوش کننده، ابلیس را پرستیده است». (منتهی الامال، ج 1، ص 47)
5- به خدا قسم دروغ میگویی
امیرالمؤمنین علیهالسلام در مجلس نشسته بود و افراد نسبت به ایشان، اظهار محبّت میکردند. یکی از خوارج آمد و گفت: «یا علی! من تو را در نهان و آشکار دوست دارم». حضرت به او خیره شدند و فرمود: «به خدا قسم دروغ میگویی، تو اصلاً مرا دوست نداری». آن مرد گریه کرد. امام علیهالسلام فرمود: «خدا آگاه است که مرا دوست نداری». پس دستش را دراز کرد و با امام علیهالسلام (صوری) بیعت کرد.
امام علیهالسلام فرمود: «همانا در عراق کشته میشوی درحالیکه خانواده و قومت، تو را نخواهند شناخت».
امام باقر علیهالسلام فرمود: «مدّتی نگذشت که آن مرد بهطرف نهروان رفت و با علی علیهالسلام جنگید و کشته شد و خانوادهاش وقتی آمدند، جنازۀ او را نشناختند.» (مدینه المعاجز، ص 355- اختصاص شیخ مفید (ره))