لذّت

قرآن:

خداوند متعال در آیات 64-45 سوره‌ی صافات می‌فرماید: «در بهشت جام شرابی طهوری است که سپیده و روشن و آشامندگان لذت کامل برند».

حدیث:

امام علی علیه‌السلام فرمود: «چه دور است بین دو عمل، عملی (نافرمانی) که لذت آن بگذرد و زیان آن بماند و عملی (طاعت) که رنج آن بگذرد و پاداش آن بماند.»

توضیح مختصر:

دنیا دارای مظاهر زیبایی و لذائذ گوناگون می‌باشد و هر چیزی برای جنس خود، در مورد یا موارد خاص لذّت بخش است. گرسنه از غذا، داماد از عروس، حریص از پول جمع‌کردن، عالم از تدریس، قهرمان از غلبه بر رقیبش و … لذّت می‌برند.
تشنه در زمستان از خوردنِ آب سرد لذّت نمی‌برد، امّا در تابستان لذّت می‌برد چون هوای گرم و روزهای طولانی اقتضاء آب سرد و شربت خوردن را می‌کند. لذّتی که مرد از همسرش و همسر از شوهرش می‌برد موضوع خاص خودش می‌باشد. آنچه حلال است و مباح، هیچ مشکلی وجود ندارد و فقط افراط‌وتفریط کردن احتمال دارد در دراز مدّت، عوارض جانبی داشته باشد چنان که به تجربه این نکته واضح شده است.
اما لذائذ محرّم مانند شراب خواری، زنا و … در شریعت مذموم شده است و شخص در لذّت نامشروع به کیفر و عقاب و امراض و … مبتلا می‌شود. پس عدم رجوع و توبه از لذائذ آنی و زودگذر و غیر مشروع، لزوم دارد. نفْسِ سرکش و امّاره به لذّت تمایل بسیار او به آن چیز لذیذ است و اِلّا خوردن و آشامیدن و مجامعت با همسر و … همه از محلّل و مباح هستند و ضرورت اقتضای این‌ها را دارد فقط افراط‌وتفریط احتمال دارد در بلند مدت عارضه‌ای در بعضی موضوعات ایجاد کند.

1- لذّات هفتگانه

روزی جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله علیه خدمت امام علی علیه‌السلام بود و آه عمیقی کشید.
امام فرمود: «گویی برای دنیا، این‌گونه نفس عمیق و آه طولانی کشیدی؟»
جابر عرض کرد: «آری به یاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه کشیدم.» امام فرمود: «ای جابر، تمام لذّت‌ها و عیش‌ها و خوشی‌های دنیا در هفت چیز است: خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها، شنیدنی‌ها، آمیزش جنسی، سواری و لباس، اما لذیذترین خوردنی عسل است که آب دهان حشره‌ای بنام زنبور است.
گواراترین نوشیدنی‌ها آب است که در همه جا فراوان است. بهترین شنیدنی‌ها غِناء و ترنّم است که آن‌هم گناه است. لذیذترین بوئیدنی‌ها بوی مشک است که آن خون خشک و خورده شده از ناف یک حیوان (آهو) تولید می‌شود.
عالی‌ترین آمیزش، با همسران است و آن‌هم نزدیک شدن دو محل ادرار است. بهترین مرکب سواری اسب است که آن‌هم (گاهی) کُشنده است. بهترین لباس، ابریشم است که از کرم ابریشم به دست می‌آید. دنیایی که لذیذترین متاعش این طور باشد انسان خردمند برای آن آه عمیق نمی‌کشد.»
جابر گوید: سوگند به خدا بعدازاین موعظه، دنیا در قلبم راه نیافت. (داستان‌ها و پندها، ج 10، ص 153- ج 78، ص 11)

2- توصیف زیبایی

در زمان پیامبر دو نفر به نام هیث و ماتع در مدینه زندگی می‌کردند. این دو آدم‌های هرزه‌ای بودند و همواره سخنان زشت می‌گفتند و مردم را می‌خنداندند و عفت کلام را مراعات نمی‌کردند.
روزی این دو نفر با یکی از مسلمانان سخن می‌گفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در چند قدمی آن‌ها، سخن آن‌ها را می‌شنید که می‌گفتند: هنگامی که به شهر طائف هجوم بردید و آنجا را فتح نمودید، در آنجا در کمین دختر غیلان ثقفی باش، او را اسیر کرده و برای خود نگه دار که او زنی خنده‌رو، درشت چشم، جاافتاده، کمر باریک و قد کشیده است، هرگاه می‌نشیند با شکوه جلوه می‌کند و هرگاه سخن می‌گوید، سخن دلربا و جاذب است، رخ او چنین و پشت رخ او چنان است و …!
با این توصیفات آن مسلمان را تحریک کردند، پیامبر فرمود: «من گمان ندارم که شما از مردانی که میل جنسی به زنان دارند باشید، بلکه به گمانم شما افراد سفیهی که میل جنسی ندارند باشید (عنین)، از این رو زیبایی زنان را (بدون آن‌که خود لذّت ببرید) به زبان می‌آورید (و موجب آلودگی دیگران می‌شوید).»
آنگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آن‌ها را از مدینه به سرزمین «غرابا» تبعید کرد، آن‌ها فقط در هفته، روز جمعه برای خرید غذا و لوازم زندگی، حق داشتند به مدینه بیایند. (حکایت‌های شنیدنی، ج 3، ص 89- بحارالانوار، ج 22، ص 88)

3- لذت مناجات

غلامی بود که با خواجه و مالک خود قرار داده بود که روزی یک درهم به خواجه بدهد و شب هرجایی که بخواهد برود.
خواجه روزی مدح غلامش را به نزد جمعی نمود، یکی گفت: «شاید این غلام قبرها را می‌کَنَد و کفن می‌دزدد و می‌فروشد و این درهم را به تو می‌دهد.»
خواجه مغموم شد و شب چون غلام اجازه رفتن را گرفت در پی غلام آمد، دید غلام از شهر بیرون رفته و وارد قبرستان شد. وارد قبر وسیعی شد و لباس سیاه پوشیده و زنجیر بر گردن انداخته، روی بر خاک می‌مالد و با مولای حقیقی راز و نیاز می‌کند و از مناجات لذّت می‌برد.
خواجه چون این را دید گریان شد و بر سر قبر تا صبح نشسته و غلام تمام شب را مشغول عبادت و راز و نیاز بود.
چون صبح شد عرض کرد: خدایا می‌دانی که خواجه‌ام یک‌درهم می‌خواهد من ندارم تویی فریادرس محتاجان؛ چون مناجات تمام شد نوری در هوا پیدا شد و درهمی از نور به دست غلام آمد.
خواجه چون چنین دید و غلام را در برگرفت. غلام اندوهناک شد و گفت: «خدایا پرده‌ام را دریدی و رازم را کشف کردی، جانم را بگیر.» همان‌دم جان سپرد. خواجه مردم را خبر داد و جریان را نقل کرد و او را در همان قبر دفن نمود.

4- پالوده یا لوذینه

نزاعی بین هارون الرّشید و همسرش زبیده در گرفت، در این که پالوده یا لوذینه کدام یک لذیذتر و گواراتر است؟
ابی یوسف قاضی را برای انتخاب و رأی قبول کردند. او گفت: «من چیزی را که از دیده‌ام پنهان است چگونه قضاوت کنم؟»
هارون دستور داد هر دو را نزدش حاضر نمودند و او گاهی از این و گاهی از آن می‌خورد تا هر دو ظرف نصف شدند. پس سر برداشت و گفت: من نمی‌توانم بین آنان حکومت کنم، زیرا بعد از خوردن هر کدام از آن‌ها تصمیم می‌گیرم رأی صادر کنم دیگری خود را نمایش می‌دهد و با زبان حال می‌گوید: من لذیذترم و گواراترم؛ و این دو دشمن دیرینه با یکدیگر سازش نمودند فرقی بین آنان نیست. (نمونه معارف، ج 1، ص 281-مجانی، ج 2، ص 335)

5- لذت از قتل نفْس

حجاج بن یوسف ثقفی که از جانب بنی امیّه قریب بیست سال امارت داشت، کشتار بسیاری کرد، می‌گفت: «من از چیزهایی که لذّت می‌برم کشتن انسان است آن‌هم در حضور من، سر از بدن ببرند و شخص در خونش دست و پا بزند و از رگ‌های گلوی او خون جستن کند، لذّتش نزدم بهتر است از ازدواج با باکره جمیله.» (جامع النورین، ص 331)
و آن قدر در این مسأله لذّت می‌برد که سه کیلو آرد برای نان پختن برایش آوردند، او گفت: با خون سادات خمیر کنید و نان بپزید؛ که افطار را با آن آغاز کنم. (پند تاریخ، ج 3، ص 164)