مادر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 36 سوره آل‌عمران می‌فرماید: «(مادر مریم گفت): خدایا او را مریم نامیدم او و فرزندانش را از [وسوسه‌های] شیطان رانده‌شده در پناه تو قرار می‌دهم».

حدیث:

مردی نزد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و عرض کرد: «به چه کسی خوبی کنم؟» فرمود: «مادرت» بار دیگر سؤال کرد، فرمود: «مادرت» بار سوم سؤال کرد، فرمود: «مادرت» بار چهارم سؤال کرد، فرمود: «پدرت.» (محجه البیضاء،3، ص 439)

توضیح مختصر:

بعد از بندگی خدا و شرک نورزیدن، خداوند امر به احسان به پدر و مادر نموده است. البته زحمت مادر در ایام بارداری و پس از زایمان، کودکی، جوانی و تا آخر عمر فرزند، بسیار است. ایام دو سال شیرخواری، پوشاک و خوراک، تربیت، حمام بردن، الفبای کلمات را یاد دادن و… همه به عهده‌ی مادر است و پدران به خاطر کار بیرونی و … کمتر نسبت به فرزندان اهتمام دارند. حق حضانت برای همسر است و شوهر نمی‌تواند به زور میان مادر و طفل جدایی بیندازد و نگذارد مادر، فرزندش را ببوسد یا در آغوش بگیرد. رأفتی که خداوند در دل مادر انداخته واقعاً جای شک نیست که خاص است و قابل التفات و توجه. اگر مادر موسی قنداقه ی موسی را به امر خدا در صندوقی نهاد (سوره قصص، آیه‌ی 7) و در درون آب قرار داد و درعین‌حال بعد از چند روز موسی را به‌عنوان شیر خوردن به مادرش برگرداند بااینکه در منزل فرعون بود. خداوند در قرآن می‌فرماید: «ما عیسی و مادرش را آیت روشنی برای همه عالمیان قرار دادیم.» (سوره انبیاء، آیه‌ی 91) و در سوره مریم آیه 28 خداوند نقل می‌فرماید: مردم به مریم که عیسی را متولد کرد گفتند: «مادرت زن بدکاره نبوده» پس جایگاه مادران خاص است که دلالت بر طهارت و پاکیزگی آنان دارد که مادرانِ انبیاء و امامان می‌شوند.
شریعت مقدسه به خاطر رنج بی‌شمار مادر و پدر، آن‌ها را جزء اول دسته ارث برنده قرار داده است و خودِ این موضوع، قابل نظر و توجه است.

1- ناله‌ی هنگام زایمان

مردی خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله رسید و گفت: پدرم از دنیا رفته است، مادرم فرتوت و شکسته شده، من مانند بچه‌های کوچک، غذا را نرم کرده و در دهانش می‌گذارم، او را مانند بچه‌های شیرخوار، در پارچه‌ای می‌پیچم و در گهواره می‌گذارم و می‌جنبانم تا به خواب رود تا کارش به‌جایی رسید که نفهمیدم چه می‌خواهد؛ از خدا خواستم مرا پستانی بدهد تا او را شیر دهم و خداوند دعایم را مستجاب کرد. پس سینه‌ی خود را باز کرد و پستان‌ها نمایان شد و کمی فشرد و شیر از آن خارج شد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله از دیدن این منظره، قطرات اشک از چشمانش فروریخت و فرمود: «موفقیت شایانی پیدا کردی. از خدا با نیت خالص درخواست کردی، پس خدا دعایت را مستجاب نمود.»
عرض کرد: «آیا زحمات و حقوق او را جبران کرده‌ام؟» فرمود: «هرگز! جبران یک ناله از ناله‌های هنگام زایمان را که مادرت از فرط رنج و فشار درد می‌کشید نکرده‌ای.» (پند تاریخ 1/89- مستدرک الوسائل،2/631)

2- مادر بر دوش

مردی مشغول طواف کعبه بود و مادرش را بر دوش گرفته بود و طواف می‌داد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله را در همان حال مشاهده نمود و عرض کرد: «آیا حق مادرم را با این کار انجام دادم؟» فرمود: «نه! حتی جبران یکی از ناله‌های هنگام وضع حمل او را به جا نیاورده‌ای.» (تفسیر نمونه،12/80-داستان‌های تفسیر، ص 296)

3- اُمِّ وَهَب

امِّ وهب در کربلا بود و به پسرش گفت: «پسرِ دختر پیامبر صلی‌الله علیه و آله را دریاب و او را یاری کن!» وهب اطاعت کرد و به میدان رفت. حمله‌ای کرد، مدتی جنگید و برگشت. از مادرش پرسید: «مادر! آیا از من راضی شدی؟»
گفت: «وقتی از تو راضی می‌شوم که در راه امام حسین علیه‌السلام کشته شوی.» همسر وهب که نو عروس بود گفت: «کجا می‌روی؟» مادرش گفت: «پسرم! مبادا حرف زنت را بشنوی! امروز، روز امتحان تو است؛ اگر امروز خود را فدای حسین علیه‌السلام نکنی، شیرم را بر تو حلال نخواهم کرد.» وهب دیگر بار به میدان رفت، نبرد نمود و شهید شد. مادر، سر جوان را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و گفت: «اکنون از تو راضی شدم و شیرم را بر تو حلال کردم.» (زنان نمونه، ص 70-بحارالانوار،45/16)

4- اجازه‌ی ورود

مردی از پیامبر صلی‌الله علیه و آله پرسید: «آیا هنگامی‌که می‌خواهم وارد خانه‌ی مادرم شوم، باید اجازه بگیرم؟» فرمود: «آری!» گفت: «مادرم غیر از من خدمتگزاری ندارد، بازهم باید اجازه بگیرم؟» فرمود: «آیا دوست داری او را عریان و برهنه ببینی؟» گفت: «نه!» فرمود: «پس از او اجازه بگیر.» (داستان‌های تفسیر نمونه، ص 297)

5- مادر حارثه بن سراقه

در جنگ بدر، تیری به گلوی حارثه رسید و شهید شد. خبر شهادت او را به مادرش رساندند. مادرش گفت: «به خدا قسم بر او گریه نخواهم کرد تا آنکه پیامبر خدا صلی‌الله علیه و آله را بیابم و از او بپرسم که اگر پسرم در بهشت باشد، هرگز بر او نگریم و اگر در آتش باشد پس همه‌ی عمر بر او خواهم گریست.»
وقتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله از جنگ به مدینه برگشتند، مادر حارث از پیامبر صلی‌الله علیه و آله درباره‌ی آخرت پسرش سؤال کرد.
پیامبر فرمود: «چه می‌پنداری؟ آیا گمان می‌کنی که فقط یک بهشت است؟ خیر. بهشت‌های فراوانی وجود دارد و سوگند به کسی که جانم در دست اوست فرزندت در بهترین بهشت اوست.» مادر گفت: «پس هرگز بر او نخواهم گریست.» (المغازی،1/70-زنان نمونه ص 219)