مال

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 186 سوره‌ی آل‌عمران می‌فرماید: «حتماً شما را به مالتان و جانتان آزمایش خواهند کرد».

حدیث:

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «دوستی مال و بزرگی، نفاق را در دل می‌رویاند.»

توضیح مختصر:

یکی از موضوعات مهم و فراگیر دنیادوستی به اسم مال و پول است. مُلک و مِلک از خداست و به هرکس که بخواهد می‌دهد. لکن فزون‌طلبی و حرص به اموال، گریبان گیر آدمیان می‌شود و تا مال، موردنظر، قرار می‌گیرد اغراض دنیوی آن‌هم زیاد می‌شود.
گاهی زیادی اموال، دردسر زاست و این عقوبت است نه لطف؛ چه آن‌که اگر قابلیت نباشد لازمه‌اش خراب‌کاری و سبب شقاوت می‌شود. آن مالی خوب است که از حلال باشد و مواجب حق‌الله داده شود و به‌جا صرف گردد تا نموّ داشته و سبب سعادت شود. البته مالی که به‌عنوان خیرات و مبرّات به‌جای گذاشته شود باقیات‌صالحات است و مالی که جمع شود فقط تا لب گور همراهی می‌کند و بعد برای ورثه می‌ماند و خدا می‌داند چه بلایی بر سر آن می‌آید.
مال حضرت خدیجه چقدر نافع بود و به درد اول اسلام خورد! چه با میمنت و مبارک بود اموالش! اما کافران هیچ‌گاه اموالشان آنان را بی‌نیاز نمی‌گرداند (سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 116) نوح به امت خود در قبال زحمات رسالت فرمود: «مردم! من از شما مال نمی‌خواهم مُزد من جز بر عهده‌ی خدا نیست.» (سوره هود، آیه‌ی 29) خداوند به اهل ایمان می‌فرماید:
اموالتان و اولادتان شما را به هلاکت نیندازد (سوره‌ی منافقون، آیه‌ی 9) چه آن‌که مال و فرزندان فتنه (امتحان) هستند. (سوره‌ی تغابن، آیه‌ی 15) پس مال، محل برای آزمایش شخص قرار می‌گیرد و توجه و مراقبه بسیار لازم دارد.

1- این‌همه پول از کجا؟

چون هنگام وفات عمرو بن عاص (او در سن 77 سالگی در سال 43 هـ ق در مصر وفات کرد) وزیر و همه‌کاره‌ی معاویه رسید، می‌گریست. فرزندش گفت: «ای پدر این گریه‌ی چیست؟ از سختی مرگ می‌گریی؟» گفت: «از مرگ ترس ندارم، ترسم بعد از مرگ است که چه بر سر من خواهد گذشت.»
عبدالله گفت: «تو صاحب رسول خدایی و روزگار را به نیکویی برده‌ای.» گفت: «ای فرزند! من با سه‌طبقه از مردم روزگار بودم. اوّل کافر بودم و از همه‌کس بیشتر با رسول خدا دشمن داشتم، اگر آن‌وقت می‌مُردم بی‌شک به جهنم می‌رفتم. بعد با رسول خدا بیعت کردم و او را نیک دوست می‌داشتم اگر آن روز می‌مردم جای من در بهشت بود.
بعد از پیامبر با کار سلطنت و دنیا مشغول شدم و نمی‌دانم عاقبتم چه خواهد بود…»
چون عمرو عاص به دستگاه معاویه وارد و به دنیا مشغول شد، به‌اندازه‌ی هفتاد پوست گاو پر از پول و طلای سرخ ذخیره کرده بود. چون این مقدار را حاضر ساخت به فرزند خود گفت: «کیست این مال را با آن وزر و وبالی که در اوست بگیرد؟»
فرزندش گفت: «من نمی‌پذیرم چون نمی‌دانم مال کدام شخص است که به صاحبش بدهم.»
این خبر به معاویه رسید، گفت: این اموال را با همه‌ی خرابی‌هایش می‌پذیرم و آن را از مصر به دمشق نزد معاویه حمل کردند. (رهنمای سعادت 1/22- ناسخ التواریخ جلد امام حسن ص 29)

2- حق‌السکوت

امام علی علیه‌السلام فرمود: خلیفه‌ی سوم در شدت گرمای نیمروز، کسی را از پی من فرستاد که به نزد او روم، پس من با مقنعه و سر انداز نمودن لباسم، به نزد وی رفتم؛
درحالی‌که او بر تخت خود لمیده و چوبی در دست داشت و مقدار فراوانی مال شامل دو کیسه ورق و طلا در جلوی رویش نهاده بود.
او همین‌که مرا دید، به من گفت: «از این پول‌ها هرچقدر که می‌خواهی بردار تا شکمت پر شود، همانا تو یا علی مرا آتش زدی!»
گفتم: «اگر این مال از خود تو باشد که از طریق ارث یا بخشش یا درآمد تجاری به آن دست یافته‌ای من نسبت به آن‌، یکی از دو کس خواهم بود، یا می‌گیرم و تشکر می‌کنم، یا رد می‌نمایم.
اگر از بیت‌المال باشد که حق مسلمانان و یتیمان و درماندگان در آن است پس والله نه تو می‌توانی آن را به من عطا کنی و نه من می‌توانم آن را بگیرم!»
سپس از جا برخاست و شروع کرد با چوبی که در دستش بود مرا زد، سوگند به خدا، من او را از زدن چوب (بر سر و بدنم) رد نکردم تا وقتی‌که حاجتش برآورده شد (عقده‌اش خالی شد).
پس من لباسم را بر سر کشیدم و به خانه برگشتم و گفتم: خدا خود میان من و تو حَکَم باشد، اگر من تو را امربه‌معروف کردم یا نهی از منکر نمودم. (با مردم این‌گونه رفتار کنیم ص 82- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید 9/16)

3- صرف صحیح مال

در جریان فتح ایران به دست مسلمانان در زمان خلیفه‌ی دوم، یکی از غنائمی که به دست مسلمانان افتاد، قالی بزرگ و زربافت کاخ سفید مدائن بود.
این قالی بیش از سیصد و پنجاه متر طول داشت که مورّخان از آن به‌عنوان «بهارستان کسری» یاد کرده‌اند؛ وقتی این قالی را به مدائن آوردند، آن را به چندین قطعه قابل‌استفاده درآوردند و بین مسلمانان تقسیم کردند.
امام علی علیه‌السلام سهمیه‌ی خود از آن قالی (و سایر غنائم) را برای توسعه‌ی کشاورزی و تولید به کار برد.
قنات ویران‌شده‌ای را خرید و بازسازی کرد و سیصد هزار هسته خرما کاشت و آن‌ها را با آب همان قنات آبیاری کرد و به‌این‌ترتیب نخلستان عظیمی به وجود آورد و غذای هر روز مردم را تأمین نمود، سپس یک قسمت از آن نخلستان و قنات را برای مجاهدان راه خدا و قسمت دیگرش را برای مستمندان وقف نمود تا محصول هرساله‌ی آن، در این دو راه مصرف گردد. (حکایت‌های شنیدنی 2/75-فتاوی صحابی کبیر ص 173)

4- اموال بی‌حساب

وقتی مأمون خلیفه‌ی عباسی خواست با دختر حسن بن سهل به نام پوران عروسی کند آن‌قدر بی‌حساب خرج عروسی شد که از توصیف خارج است.
در شب عروسی گلوله‌هایی از مُشک می‌پاشیدند که داخل آن کاغذی بود که اسم باغ و کنیز یا اشیا گران‌بها در آن نوشته‌ شده بود؛ هر کس گلوله ای نصیبش می شد باز می کرد هر چه در آن نوشته شده بود، دریافت می‌کرد.
قریب سی‌وشش هزار کارگر و ناخدای کشتی و خدمه، مسئولیتِ رساندن و انجام کارهای عروسی را به عهده گرفتند.
حصیری از طلای فرش شده درست کردند که عروس روی آن بنشیند. مأمون از زبیده پرسید: «حسن بن سهل چقدر خرج عروسی کرده؟» گفت: «حدود سی‌وهفت میلیون دینار.» (به پول آن زمان)!!
چهار هزار قاطر مدت چهار ماه هیزم برای شب عروسی می‌آوردند و در ایام عروسی هیزم تمام شد به‌جایش پارچه کتان زیر دیگ سوزانیدند. (پند تاریخ 3/212- کشکول بحرانی 2/49)

5- چهار دینار

یک روز که ابوذر مریض بود، به عصا تکیه کرد و نزد عثمان آمد، دید صد هزار درهم جلوی عثمان و جمعیتی هم اطرافش نشسته، انتظار دارند این مال را میانشان قسمت کند.
ابوذر: این چه مالی است از کجاست و مصرفش چیست؟ عثمان: این صد هزار درهم است از محلی آورده‌اند منتظریم این مقدار هم بر آن افزوده شود تا بعد چه تصمیم بگیریم. ابوذر: صد هزار درهم بیشتر است یا چهار دینار؟ عثمان: البته صد هزار دینار.
ابوذر: یاد داری شبی با تو خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله شرفیاب شدیم، حضرت به حدی محزون و غمناک بود که جواب سلام درستی به ما نداد، روز بعد ما خدمت ایشان رسیدیم، او را خندان و خوشحال یافتیم، گفتیم پدر و مادرمان به قربانت دیشب شما را خیلی محزون دیدیم و امروز چنین خندان؟
فرمود: آری دیشب چهار دینار از بیت‌المقدس مسلمین پیش من بود که تقسیم نکرده بودم، می‌ترسیدم اجلم فرارسد و این مال من تلف شود، اما امروز آن را به مصرف رسانیده خوشوقتم. (پیغمبر و یاران 1/54- اعیان و الشیعه ص 359)