محبت و محب

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 54 سوره‌ی مائده می‌فرماید: «هر کس از دین خود برگردد به‌زودی خدا گروهی را می‌آورد که آنان را دوست می‌دارد و آنان نیز او را دوست می‌دارند.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه السّلام می‌فرماید: «سزاوارترین کس که باید دوستش بداری، کسی است که سودش به تو رسد و زیانش به دیگران.» (محجه البیضاء، ج 1، ص 345)

توضیح مختصر:

محبوب را محب صادق خواهان است و آنچه ارتباط بین این دو را نزدیک می‌کند به صفات و کارهایی خاص می‌باشد و به عبارتی، مُحب برای تقرّب و وصال به محبوب، کارهای پسندیده‌ای دارد که محبوب خوشش می‌آید. محبوب‌ترین مردم نزد خدا کسی است که: به خلق سود می‌رساند، خانواده‌اش را خوشحال می‌کند، فرمان‌بردار است، خیرخواه مردم می‌باشد، به اصلاح عیوب مشغول است، بر کارهای حرام خشمگین می‌شود، کردارش نیک است، آبروداری می‌کند، در بلاها تحمّل و شکیبایی می‌ورزد، صفت صدق الگویش می‌باشد، محافظت بر نماز می‌نماید، باتقوا است و سیره‌اش در کارها امانت‌داری می‌باشد.
وقتی این نمونه صفات را (که از روایات استخراج شده) محب دارا باشد، محبوبیّتش بیشتر می‌شود و توفیقات دوست داری، رنگ زیبایی گرفته و همانند نسیم با طراوت صبحگاهی به شامّه‌ی مُحب می‌رسد. پس امیدش بیشتر و توفیقاتش روزافزون می‌گردد چراکه محبوب هرروز او را در صفت و عملی خاص که قرب آور است می‌بیند و کیف می‌کند و خوشحال می‌شود که به خاطر دوستی او همه کارهایش رنگ دوستی گرفته و از یادش غافل نشده است.

1- ازدواج یوسف با زلیخا

روزی زلیخا پیش حضرت یوسف بود. حضرت فرمود: «زلیخا چرا چنین بلایی را سر من آوردی؟» زلیخا گفت: «به خاطر این‌که تو زیبا بودی.» فرمود: «اگر پیغمبر آخرالزّمان را ببینی چه می‌گویی، درحالی‌که او از نظر صورت و سیرت از من زیباتر و بهتر است.» زلیخا گفت: «راست گفتی.» فرمود: «چگونه دانستی من راست می‌گویم و حال‌آنکه هنوز او را ندیده‌ای؟» زلیخا گفت: «به این جهت که تا نام او را بر زبان جاری کردی محبت او به دل من افتاد.» خداوند به حضرت یوسف علیه السّلام وحی کرد که زلیخا راست می‌گوید؛ چون محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم را دوست می‌دارد ما هم او را دوست می‌داریم. لذا خداوند دستور داد که حضرت یوسف علیه السّلام با زلیخا که از پیری به جوانی برگشته بود، ازدواج کند. (علل الشرایع، ص 55)

2- بهره‌ی دوستی

امام باقر علیه السّلام فرمود: مردی نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: «ای پیامبر خدا! نمازگزاران را دوست می‌دارم اما خودم نماز نمی‌خوانم. روزه‌داران را دوست می‌دارم اما خودم روزه نمی‌گیرم.» پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «تو با کسی هستی که او را دوست می‌داری و بهره‌ات همان است که اکتساب کرده‌ای.» (المحبه فی الکتاب و السنه، ح 850)

3- دندان عاشق هم شکست

شخصی اویس قرنی را در کشور یمن دید و گفت: «باآنکه حبیب خدا، بوی محبت تو را در مدینه استشمام فرمود، چطور از فیض حضورش محروم مانده‌ای؟» فرمود: «محب را از محبوب خود جدا مدان و بُعد ظاهر را حاجِب قرب معنوی مپندار. تو که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را درک کردی، هیچ می‌دانی کدام دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شکسته شد؟» گفت: نه. فرمود: «دندان ثنایایش شکسته شد چون همان روز که دندان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شکست، دندان ثنایای من درد کرد و بیفتاد.» (ریاض المحبین، ص 139)

4- سفیدی در چشم

مردی را زنی بود و بر آن عاشق و مهربان بود. چشم آن زن عیبی داشت که شوهر از آن عیب بی‌خبر بود. سال‌ها گذشت و از زن استفاده‌ها برد و کم‌کم عشقش نسبت به زن کم شد و سفیدی که در چشم بود پدیدار شد. شوهر سپیدی را بدید و به زن گفت: «آن سفیدی در چشم تو کی پدید آمد؟» گفت: «آن گه که محبت من در دل تو نقصان گرفت.» (داستان عارفان، ص 72 –شرح تصوّف، ج 1، ص 182)

5- شکم چه ریزم

سالکی گفت: «شکم را سه قسمت کنم: یک ثلث نان، یک ثلث آب و ثلث دیگر برای نَفَس.» دیگری گفت: «شکم را دو قسمت کنم: نیمی نان و نیمی آب، نَفَس لطیف است.» سومی گفت: «من شکم را تمام پُر نان کنم، آب لطیف است راه یابد. نَفَس خواه برآید، خواه برنیاید.» عارفی گفت: «ما شکم پُر محبت کنیم و سر چیز دیگر نداریم.» (مقالات شمس، ص 74)

6- محب راه خدا

کسی را که به خاطر خدا انسانی را دوست بدارد، محب راه خدا گویند. محبوب، خداوند است، پس دوستی هم برای خداست. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

«هر کس با آنچه دوست دارد محشور می‌شود، پس هرکسی بنده‌ای را به خاطر خدا دوست داشته باشد، درواقع خدا را دوست داشته است.» (زبده القصص، ص 2؛ تفسیر سوره‌ی قمر)

همچنین فرمود:

«بعد از پیامبران، برترین خلق در دنیا و آخرت، دوستان خدا و آن‌هایی که همدیگر را به خاطر او دوست دارند، هستند.»

امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود:

«خوش‌بوترین و لذیذترین چیزها در بهشت، حبّ خدا و دوستی ورزیدن در راه خدا و ستایش حق‌تعالی است.» (بحارالانوار، ج 66، ص 251 –مستدرک، ج 12، ص 221)

هر دوستی که برای خدا نباشد سبب دوری از رحمت حق می‌شود و از دشمنی خالی نبوَد، مگر آن دوستی که برای خدا باشد که از یک سرچشمه می‌نوشند و دوستی‌شان کم نمی‌گردد. (تذکره الحقایق، باب 97)

7- محبت را غایت نیست

ذالنون مصری (م 245) می‌گوید: در یکی از سفرها زنی را دیدم. از او سؤال کردم محبّت غایت و تمامی دارد؟ گفت: «ای بطال (بیکاره، معطّل) محبّت را غایت نیست.» گفتم: چرا؟ گفت: «از آن‌که محبوب را غایت نیست.» (تذکره الاولیاء، ص 159 –مقدمه‌ای بر مبانی عرفان، ص 61)

8- تقرّب شاه

سعدی گوید: یکی از فرزانگان شایسته، در عالم خواب، پادشاهی را در بهشت و پارسایی را در دوزخ دید. پرسید: «علت بهشتی شدن شاه و دوزخی شدن پارسا چیست؟ بااینکه مردم برخلاف این اعتقاد داشتند؟» ندایی به گوش او رسید که: «این پادشاه به خاطر دوستی با پارسایان به بهشت و آن پارسا به خاطر تقرب به شاه به دوزخ رفت.» (حکایت‌های گلستان، ص 117)

9- محبت و محنت

شبلی می‌گوید: وقتی به دهی از دهات شام رسیدم، مردی را دیدم نشسته و سر در پیش افکنده بی‌خود سخن می‌گفت و مردم بسیار گرد وی در آمده بودند. پرسیدم که حال این مرد چیست؟ گفتند: این مرد دیوانه است. پیش وی رفتم و سلام کردم، جواب سلام مرا داد و گفت: «ای شبلی! اگر خواهی سلامت یابی، گرد کوی محبت مگرد تا رقم دیوانگی بر تو نکشند و این قدم اول است، هرچند که ما در محبت می‌افزاییم وی در محنت می‌افزاید.» (تفسیر حدائق الحقایق، ص 462 –داستان عارفان، ص 93)