مزد و اجر

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 22 سوره دهر می‌فرماید: «این پاداش شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است».

حدیث:

امام علی علیه السّلام فرمود: «هر عملی را پاداشی است، پس عمل خود را در راهی انجام دهید که باقی ماند و آنچه را فانی شود، واگذارید.» (غررالحکم،1/184)

توضیح مختصر:

هر عملی از خوب و بد، آثار وضعی دارد و مزد نیکی و بدی را درک می‌کند. مزد و جزاء از عمل جدا نیست. حتی اگر ذره‌ای کار خوب باشد انسان جزای آن را در دنیا و آخرت، دیر یا زود می‌بیند. کار نیک (مثلاً سخاوت) هرچند از غیرمسلمان صادر شود، جزای آن را خداوند می‌دهد. جزاء، شبیه به مثل همان است. (سوره‌ی شورا، آیه‌ی 40) اگر بهشتیان به بهشت می‌روند، این جزای عملی هست که در دنیا انجام دادند. جزای احسان، احسان است (سوره‌ی الرحمن، آیه‌ی 60) نه چیز دیگر. اگر ظالمین به جهنم می‌روند، اثر عمل ستمی می‌باشد که در دنیا روا داشتند. خداوند در سوره‌ی بقره آیه 85 به بنی‌اسرائیل گوشزد می‌کند که شما یکدیگر را می‌کشید و … پس جزای هرکسی از شما جز خواری در دنیا و سخت‌ترین عذاب در آخرت است؟ یعنی بعضی اعمال، مزد آن فقط در دنیاست و بعضی کردار، هم اثر وضعی در دنیا و هم در آخرت دارد. مثلاً درباره‌ی مرد دزد و زن دزد می‌فرماید: دستان (چهار انگشت) را به‌عنوان کیفر ببُرّید. (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 38) این حکم و جزاء مربوط به دنیا می‌شود امّا درباره‌ی اهل ایمان که از خدا می‌خواهند آن‌ها را با قوم شایسته، به بهشت درآورد، خداوند به این نیکوکاران، پاداش می‌دهد و آن‌ها را در باغ‌های بهشت می‌برد. (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 85) این اثر مزد، مربوط به آخرت است.

1- به سخنْ پاداشِ نُه قبیله

در عهد هشام بن عبدالمَلِک، خلیفه‌ی اموی، در بعضی قبایل قحطی افتاد. درواس بن حبیب که صورتی کریه داشت، ازجمله افراد مراجعه‌کننده بود که برای قبیله‌ها طلب کمک از خلیفه داشت.
چون نظر هشام بر او افتاد، با اعتراض گفت: «همه‌کس را که راه نمی‌دهند!» چون درواس نزد هشام آمد، گفت: «حضور من تو را ضرر نرساند و قدر مرا بلند گردانید. این مردم برای کاری آمده‌اند، اگر رخصت دهی چند کلمه بگوییم. چند سال سخت بر ما گذشت؛ روغن‌ها آب شده و گوشت‌ها رفته و مغزها به درد آمده و استخوان‌ها شکسته شده. خداوند در دست شما مال‌ها نهاده است؛ اگر از آن اوست به بندگان او عطا کن؛ اگر از آن بندگان است به ایشان بازگردان و اگر از شماست به بندگان تصدّق نمایید که خدا جزای متصدّقین را می‌دهد.»
هشام در مقام تعجب گفت: «برای خداست! و خوشا به پدرت که چون تو پسر فاضلی دارد. تو هیچ احتمالی برای ما نگذاشتی.» و سپس صد هزار درهم به او داد تا میان قبایل تقسیم کند، او هم دراهم را میان نُه قبیله‌ی قحطی‌زده تقسیم کرد. (نوادر راغب، ص 137)

2- مِهر حقیر و پاداش بزرگ

روزی، عربی به مسجد پیامبر صلی‌الله علیه و آله آمد و دو رکعت نماز در غایت تعجیل گزارد و هیچ رکنی را رعایت نکرد و در قرائت، ترتیل به‌جا نیاورد.
امام زین‌العابدین علیه السّلام در وی نگریست. اعرابی بعد از سلام، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا مرا اعلی درجات بهشت روزی کن و یک قصر زرّین و چهار حورالعین بده.» امام علیه السّلام فرمود: «مهر حقیر آورده‌ای و نکاح بزرگ طمع می‌کنی!» (لطائف الطوائف، ص 41)

3- جزای قرض، دوام عمر

میر علیکه بن خالق، از بزرگ‌ترین اُمرای مقرّب میرزا شاهرخ تیموری (م 850) بود. او دائم پول به مردم قرض می‌داد و می‌گفت: «تا وقتی‌که میرزا زنده باشد.»
جمعی از اهل سیاست این حکایت را به سمع میرزا شاهرخ رسانیدند. او نسبت به میرعلیکه بدبین شد و بر او غضب گرفت و گفت: «چرا تو به مرگ من مشتاقی که پول به مردم می‌دهی! گفت: «قرض داران در دعای دوام عمر تو باشند تا قرض باز ندهند.» میرزا شاهرخ از این جواب خوشش آمد و قرب او را نسبت به خود بیشتر کرد. (لطائف الطوائف، ص 102)

4- جزای عمل با فضل، نه عدل

امام صادق علیه السّلام فرمود: «عابدی در زمان‌های پیش در میان غاری خدا را عبادت می‌کرد. در کنار غار او درخت انار رویانده بود که از آن تغذیه می‌کرد و برای زمستان ذخیره می‌نمود و سال‌ها خدا را می‌پرستید.
امام فرمود: روز قیامت، خداوند این عابد را برای حساب می‌آورد و می‌گوید: «با فضلم او را داخل بهشت کنید!» عابد عرض می‌کند: «خداوندا! این‌همه تو را عبادت کردم، فقط داخل بهشت کنی؟»
خداوند به ملائکه می‌فرماید: «بنده‌ی من تقاضای عدل اعمالش را کرده است، عبادات او را با نعمت‌هایی که در دنیا دادیم بسنجید.» اعمال او را در یک کفه‌ی میزان می‌گذارید که با یک‌دانه انار در کفه‌ی دیگر هم‌وزن می‌شود. عابد متحیر می‌ماند و می‌گوید: «خدایا! پاداش اعمالم را با فضل بده.» (پند تاریخ،3/91، انوار النعمانیه)

5- مزد عمل شیرفروش

مرحوم شیخ بهایی فرمود: «شیر فروشی، به شیرهایی که می‌فروخت، آب می‌افزود. یک سال سیل آمد و تمام گوسفندانش را آب برد. او به گریه و زاری افتاد. عارفی او را دید و گفت: «قطره‌ها و آب‌هایی که به شیر اضافه می‌کردی جمع شدند و سیل گشت و گوسفندانت را برد.»(کشکول (ترجمه کریم فیضی)، ص 399)