معرفت نفس

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 15-14 سوره‌ی قیامت می‌فرماید: «بلکه انسان خودش از وضع خود، آگاه است، هرچند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد».

حدیث:

مجاشع از پیامبر صلی‌الله علیه و آله سؤال کرد:
چگونه راه به‌سوی معرفت حق می‌شود؟ فرمود: «به‌وسیله‌ی معرفت (شناخت) نفس.» (تفسیر معین، ص 577)

توضیح مختصر:

ازآنجا شناخت نفْس، از برترین شناخت‌هاست که نتیجه‌ی آن، شناخت پروردگار است. شناخت نفس، چیزی جدا از شناخت رب نیست چراکه به هر نسبت معرفت می‌آید، به همان نسبت، شناختِ پروردگار می‌آید. لذا در تهذیب نفس گفته‌اند: آن، جهاد اکبر است. این شناخت، حاصل نمی‌شود مگر به طرد رذایل و کسب فضایل با ریاضت‌های مشروعه. بعد از تخلیه‌ی نفس از صفاتِ ناپسند، استفاده از داروهای مفید، لازم است. آنچه در معرفت نَفس می‌تواند کاربرد داشته باشد مراقبه هست که نوعی نگهبانی از نفس است که مواظبت کردن از جنود عقل و جهل و وارد نشدن دشمن به درون می‌شود. چون دایره و قدرت نفْس، بسیار است، آگاهیِ علمی لزوم دارد؛ کسی با جهل، نمی‌تواند با نفس بجنگد، اگر هم مبارزه کند مغلوب می‌شود. مکر و حیله‌ی هوای نفس و شهواتِ آن، آن‌قدر زیاد است و از روزنه‌های نامحدود وارد می‌شود که شخص معمولی و جاهل، سردرگم می‌شود. نفس، در لباسِ خیر واردِ کارهایی می‌شود که ظاهرش طاعت و باطنش تیر است. خداوند اگر توفیق ندهد و وساطت ائمه علیهم السّلام و اولیاء نباشد، کسی نمی‌تواند بر این کوه، تسلّط شود. پس توسّل، برای شناختِ هر چه‌بهتر نفس، از واجبات است.

1- سرزنش

امام کاظم علیه‌السلام فرمود: مردی از بنی‌اسرائیل، چهل سال خدا را عبادت کرد. پس‌ازآن، یک قربانی درراه خدا نمود و قربانی او قبول نشد.
پس به خودش خطاب نمود و گفت: «ای نفس! قبول نشدن قربانی من از نالایقی تو است و تقصیر و گناه از ناحیه تو می‌باشد.» پس خداوند به او خبر داد مذمّت و سرزنش خود، نزد من، از عبادت چهل سال تو برتر است. (رمز اسرارآمیز، ص 75- اصول کافی، ج 2، ص 72)

2- محنت به سر آید

نقل است که «مالک دینار» سال‌ها هیچ شیرینی و ترشی نخوردی، هر شب دکان نانوایی شدی و نان خریدی و روزه گشادی و نان گرم خورش کردی. وقتی بیمار شد، آرزوی گوشت در دل او افتاد، صبر کرد. چون کار از حد بگذشت به دکان کله‌پاچه فروشی رفت و سه پاچه خرید و در آستینش نهاد و برفت.
فروشنده شاگرد خود را بر عقب او فرستاد تا ببیند چه می‌کند. گفت: مالک چون به موضع خلوت رسید پاچه از آستین بیرون آورد و سه بار ببویید و گفت: «ای نفس! بیش از این به تو نرسد.» آن نان و پاچه به فقیر داد و گفت: «ای تن ضعیف! این‌همه رنج که بر تو می‌نهم، نه از دشمنی است، لکن روزی چند صبر کن، باشد که این محنت به سر آید و در نعمتی افتی که هرگز آن را زوال نباشد.» (تذکره الاولیا، ص 52)

3- به یک عمل ناچیز

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: در بنی‌اسرائیل، عابدی زیبارو بود که با درست نمودن زنبیل از برگ خرما زندگی می‌گذرانید. روزی از در خانه‌ی پادشاه می‌گذشت که کنیزی او را دید و برای همسر پادشاه از جمالش تعریف کرد. گفت: «او را به وسیله‌ای داخل خانه کن.» پس درب‌ها را بست و خواست تا از عابد کام گیرد. عابد فهمید و گفت: «آبی نیست تا بالای قصر وضو بگیرم بعد…»
پس کنیز ظرف آب را بالای قصر برد و عابد بر فراز قصر شد و به نفْس خود گفت: «ای نفس! چندین سال مشغول عبادت بودی، حال به یک عمل ناچیز می‌خواهی آن را تباه کنی؟ پس خود را از بالای بام به زیر اندازی و بمیری، بهتر است.» چون خود را از بالا انداخت، جبرئیل به امر خدا همانند پدری مهربان، او را گرفت و بر زمین گذاشت و هیچ آسیبی به او نرسید. (داستان‌ها و پندها، ج 2، ص 108، انوارالنعمانیه، ص 117)

4- نفس هم برای خود امامی دارد

ملّا آقا زنجانی رحمه‌الله علیه به آیه الله شهید دستغیب شیرازی رحمه‌الله علیه می‌گوید: «در کشف دیدم یک هفته‌ی دیگر، موسی بن جعفر علیه‌السلام فلان حاجت تو را می‌دهد.» پس از یک هفته هیچ خبری نمی‌شود.
پس از مدّتی خدمت استادش، عالم ربانی، آیت‌الله انصاری همدانی رحمه‌الله علیه می‌رود و این جریان را نقل می‌کند که چه طور ملّا آقاجان، امام علیه‌السلام را در کشف دیده و وعده، خلاف درآمد. استادش می‌فرماید: «این نفسْ، برای خودش خدا و پیامبر و امام دارد.» یعنی امامِ نفسش این‌چنین فرموده نه امام واقعی.
این جریان را خدمت استاد عارف، آیه الله کشمیری عرض کردم، ایشان این مطلب را تصدیق کردند که نفس، قوه‌ی مصوّره دارد و گاهی به هر عللی این‌چنین می‌سازد و تصویر و صدا بیرون می‌دهد.

5- معرفت به زیر پا نهادن نفس

چون ابومسلم خراسانی به مرو رسید، گفت: «آیا در شهر شما حکیمی هست؟» گفتند: «حکیمی زرتشتی است.» گفت: «نزدم بیاورید!»
چون نزدش بیامد، ابومسلم گفت: «چرا خودت را حکیم می‌خوانی؟» گفت: «مرا خدایی است که هر صبح، زیر پای خویش نهم.» ابومسلم طلب شمشیر کرد. حکیم گفت: مگر شما مسلمانان، در کتاب خودتان نخواندید: «أَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إلهَهُ هَواهُ: دیدی، حال آن‌کس که هوای نفس خود را خدای خویش ساخت؟» (سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 43)
گفت: «چرا!» زرتشتی گفت: «من هوای نفس، زیر پا نهاده‌ام که مبادا بر من پیروز گردد.» ابومسلم گفت: «آنچه گفتی حق است.» (هزار و یک تحفه، ص 85)