مناجات و تضرّع

قرآن:

خداوند متعال در آیات 119-117 سوره‌ی شعراء می‌فرماید: «(نوح) گفت: خدایا! قوم، مرا تکذیب کردند. اکنون میان من و آن‌ها جدایی بیفکن و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی ‌بخش. پس ما، او و کسانی را که با او بودند رهایی بخشیدیم».

حدیث:

امام سجاد علیه‌السلام به خداوند عرض می‌کند:
«… و تو آن‌کسی هستی که در بخشش برتر از کیفرش هست و تو آنی که عطایش افزون بر منعش می‌باشد…» (صحیفه سجادیه، دعای شانزدهم، نیایش هنگام درخواست بخشش.)

توضیح مختصر:

سبک و سیاق هرکسی در تضرّع و مناجات، نوعی خاص است و آن بستگی به حال درونی فرد دارد. آن‌کسی که گناه می‌کند و تائب می‌شود، با کسی که در مقام خوف و ترس از عذاب و قیامت است باهم فرق می‌کنند. امیدواران و علاقه‌مندان به‌حق، نوعی بیان دارند که شکایت‌کنندگان، آن بیان را ندارند، پس می‌گوییم حال مُحبّ، متوسل، نیازمند، عارف، ذاکر و زاهد، یک حال نیست. لذا در شرح‌حال انبیاء می‌بینیم که از موسی کلیم‌الله بیشترین مناجات و تضرّع و راز و نیاز نقل‌شده است؛ مناسب کلیم الاهی، این تقاضا را دارد.
وقتی موسی علیه السّلام صحبت می‌کند، به یک سبک و ساز نیست، مثلاً به خداوند در مقام مناجات عرض می‌کند: «خدایا! یکی، از تو باران می‌خواهد و یکی، آفتاب. یکی باد و یکی، هوای آرام؛ و تو بر احوال آنان مطلع هستی و هریک را مطابق حکمت، خشنود می‌گردانی و روزی می‌دهی.» (انوار العرفان 3/352)
ولی درجایی دیگر، به خداوند عرض می‌کند: «تو قریبی یا بعید؟»
ببینید: مکان، زمان، سنین عُمر، قبل از پیامبری و بعد از مبعوث شدن به رسالت و… فرق می‌کند و به این دلیل، حالات انسان در مناجات، گوناگون است. فقط مراقبه و توجّهی می‌خواهد که این تضرّعات، عادت نشود و مناجات، در چهارچوب نباشد بلکه دعاکننده، خود را رها کند و اختیار مناجات را به دست حق‌تعالی بدهد تا کیفیت، بالا باشد و لذت مناجات را درک نماید.

1- مناجات با تنی عریان

شیخ بهایی فرمود: دانشمندی گوید: یک سال به حج رفته بودم. هنگام طواف، بادیه‌نشینی را دیدم که پوست آهویی پوشیده بود و می‌گفت: «پروردگارا! آیا شرم نمی‌کنی که مرا آفریده‌ای و من باید عریان تو را مناجات کنم؟ تو بخشنده هستی!»
یک سال بعد که به حج رفتم. همان روستایی را دیدم که با لباس‌هایی مناسب و با غلامانی چند، به حج آمده بود. از او پرسیدم: «آیا تو همان کسی نیستی که سال قبل، تو را با آن اوصاف دیدم و به خداوندت چنین می‌گفتی؟»
گفت: «آری! من همان هستم. حیله‌ای در کار کردیم، زدیم و کارگر افتاد.» (کشکول شیخ بهایی، ترجمه‌ی کریم فیضی، ص 81)

2- فضیل بن عیاض

عارفی نقل کرد: یک روز عرفه، زمانی که مردم مشغول دعا بودند، فضیل بن عیاض را دیدم که همچون زنی فرزند مُرده می‌گریست و سوزمندانه، اشک می‌ریخت.
زمانی که غروب آفتاب رسید و شب نزدیک شد، ریش‌های خود را به دست گرفت و سر به آسمان برداشت و گفت: «هرچند که آمرزیده شوی، باز وای بر تو!» و آنگاه همراه با مردم منقلب شد! (همان، ص 84)»

3- لباس مناجات

به ابن داوود کوفی گفتند: «برای انجام دادن کاری، همراه ما نزد پادشاه بیا!» او درحالی‌که جامه‌هایی کهنه بر تن داشت، برای این منظور از جایش برخاست گفتند: «آیا نمی‌خواهی لباس‌هایت را عوض کنی و لباسی که تو را آرایش دهد و بیاراید بپوشی؟»
جواب داد: «لباس‌هایی را که می‌گویید، فقط برای مناجات باخدا بر تن می‌کنم.» [نه زمانی که می‌خواهم پیش سلطان بروم.] (همان، ص 88)

4- سه جمله

طاووس یمانی گوید: «شبی در حجر اسماعیل (جنب کعبه) بودم که علی بن الحسین علیه السّلام وارد شد. با خود گفتم: مردی است از دودمان پیامبر صلی‌الله علیه و آله خوب است به دعایش گوش دهم تا ببینم چه می‌گوید؛ او در دعای خود می‌گفت: «الهی عبِیدُکَ بِفِنائِک، سائِلُکَ بِفِنائِک، مِسکینُکَ بِفِنائِک: خدایا بنده‌ی تو، محتاج تو، مسکین تو، بر درگاهت آمده است.» این جملات را به خاطر سپردم و هرگاه آن‌ها را می‌خواندم، خداوند فرجی در کارهایم ایجاد می‌نمود.»
از کتب دیگر استفاده می‌شود که این ذکر را در سجده باید گفت. (کشکول شیخ بهایی، ترجمه‌ی کریم فیضی، ص 90)

5- جبّار زمین به‌سوی جبّار آسمان

عبدالله بن ابراهیم خراسانی گوید: «سالی، هارون‌الرشید، خلیفه‌ی عباسی به حج رفته بود. من نیز با پدرم در مناسک حج بودم. ناگهان هارون را دیدم که با سر و پایی برهنه، دست‌های خویش را به‌طرف آسمان گرفته و درحالی‌که بر ریگ‌های داغ توقف نموده بود، می‌گریست و می‌گفت: «خداوندا! تو، تو هستی و من هم، من هستم! من بازگشت کننده‌ی با گناهان بسیار و تو بازگشت کننده‌ای با بخشش بسیار، پس مرا ببخش!»
پدرم به من گفت: «جبّار زمین را بنگر که چگونه به‌سوی جبّار آسمان، به تضرّع و زاری ایستاده است!» (همان، ص