موسی
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 53 سورهی بقره میفرماید: «و (یاد کنید) آنگاهکه به موسی کتاب و فرقان (جداکننده بین حق و باطل) دادیم؛ باشد که به راه آیید.»
حدیث:
امام باقر علیهالسلام فرمود: «چون موسی با پروردگارش مناجات کرد خداوند به او وحی کرد ای موسی قوم تو را امتحان میکنم. عرض کرد: به چه چیزی؟ فرمود: بهوسیله شخص سامری (گوسالهپرستی)» (بحارالانوار،13/227)
توضیح مختصر:
در قرآن، بیشترین داستانها دربارهی بنیاسرائیل بوده و بیشتر از همهی پیامبران، ذکر حضرت موسی (136 بار) شده است. پیامبری که کلیم خدا بود و اولوالعزم؛ در محیطی که مردمش اشکالتراش با تقاضاهای ناروا بوده و سپس گوسالهپرستی و عبادت طاغوت زمان فرعون کردند و …
کتاب آسمانی، قصص او را در موارد مختلف زندگینامهی خاص او، ذکر کرده است. معجزات موسی کم نبود امّا امتش در قبولی و ردّ، آدمهایی بیپروا و سیر نشدنی بودند؛ یعنی لوس و بچه بودند که قانع نمیشدند. لذا موسی را بسیار مورد خطاب قرار داده و تقاضا روی تقاضای پوچ و بیمورد قرار میدادند. مثلاً میگفتند: «چرا خدا با ما سخن نمیگوید و معجزهای به خود ما نمیدهد؟ و میخواهیم خدا را با چشم سر ببینیم.»
وقتی موسی علیهالسلام برای مناجات با حق، به میقات رفت، خداوند او را خبر داد که قومش گوسالهپرست شدند. هنگامیکه میان قوم خود آمد، سر برادرش را گرفت و کشید که چرا اینان از دین برگشتند؟ و غضب کرد؛ درحالیکه هارون را بهجای خود گماشته بود تا در بین آنان ترویج شریعت کند.
آنچه باز در شرححال موسی علیهالسلام متواتر ذکرشده، قضیهی فرعون و کودکی موسی از قبل از تولد و بعد در خانهی فرعون، مبارزه با سَحَره و ایمان آوردن سحرهی فرعون و غرق شدن فرعون در دریا بوده است که همهی قصص موسی، قابلخواندن و توجه است.
1- نام و نسب و عمر موسی
چون فرعون صندوقی را که موسی علیهالسلام در آن بود در میان آب و درخت پیدا کرد او را موسی نامیدند زیرا به لغت قبطیان آب را «مو» و شجر را «سی» مینامیدند. (علل الشرایع، ص 56)
موسی پسر عمران پسر یصهر پسر قاهث پسر لاوی پسر یعقوب است. هارون برادر پدر و مادری او بود.
نامادری موسی به قول مشهور بدخایید بوده است و بعضیها نحیب [نخیب] و یعنی افاحیه گفتهاند. (تفسیر قمی، ج 2، ص 270)
در روایتی حضرت امام حسن علیهالسلام فرمود:« موسی دویست و چهل سال عمر کرد و میان او و حضرت ابراهیم پانصد سال فاصله بود.» (کامل ابن اثیر،1/169 – عراش المجالس، ص 166)
2- برگزیدن برای تکلّم
امام صادق علیهالسلام فرمود: خداوند وحی نمود بهسوی موسی بن عمران: «آیا میدانی ای موسی چرا تو را اختیار کردم از خلق خود و برگزیدم برای کلام خود؟»
گفت: «نه ای پروردگار من.»
پس خدا وحی کرد بهسوی او که: من مطلع گردیدم بر اهل زمین و ظاهر و باطن ایشان را دانستم، در میان ایشان کسی را که نفْسش از برای من ذلیلتر و تواضعش نزد من بیشتر از تو باشد نیافتم.
ای موسی! هرگاه نماز میکنی دو طرف روی خود را بر خاک میگذاری نزد من. (علل الشرایع، ص 56)
3- اخبار از آمدن موسی
حضرت یوسف هنگام وفاتش او شد جمع کرد آل یعقوب را و ایشان در آنوقت هشتاد مرد بودند و فرمود: این قبطیان بر شما غالب خواهند شد و شما را به عذابهای شدید معذّب خواهند کرد.
نجات شما از دست ایشان نخواهد بود مگر به مردی از فرزندان لاوی پسر یعقوب که نام او موسی و پسر عمران خواهد بود. جوان بلندقامت پیچیده موی گندمگون خواهد بود.
پس بنیاسرائیل بعضی فرزندان خود را عمران نام میکردند و عمران پسر خود را موسی نام میکرد که شاید آن باشد که یوسف خبر داده است. (کمالالدین، ص 147-قصصالانبیاء، ص 148)
موسی خروج نکرد تا آنکه پیش از او چهل کذّاب از بنیاسرائیل بیرون آمدند که هر یک دعوی میکردند منم موسی بن عمران که یوسف خبر داده است. (کمالالدین، ص 147)
4- فرار و ازدواج
چون آل فرعون تصمیم گرفتند که موسی را بکُشند، موسی از شهر مصر بدون هیچ زاد و توشهای بیرون رفت تا به شهر مَدْیَن رسید و در زیر درختی قرار گرفت. ناگاه دید در آنجا چاهی است و نزد آن چاه گروهی از مردم جمع شدهاند و آب میکشند.
دو دختر ضعیف دید که گوسفندی چند آورده آب بدهند و دور ایستادهاند. از ایشان پرسید: شما به چهکار آمدهاید؟
گفتند: «پدر ما مردی پیر است و ما دو دختر ضعیف و قدرت مزاحمت با مردان را نداریم. صبر میکنیم تا مردان از آب کشیدن فارغ شوند بعدازآن گوسفندان خود را آب میدهیم.»
موسی بر ایشان رحم کرد و سطل ایشان را گرفت و گفت: گوسفندان خود را پیش آورید. از برای ایشان آب کشید تا گوسفندان سیراب شدند و آنها در بامداد پیش از مردم دیگر برگشتند. موسی برگشت و در زیر درخت قرار گرفت و عرض کرد:
پروردگارا! من برای آنچه بفرستی از خیر، فقیر و محتاجم [در حال دعا، موسی محتاج به نصف یکدانه خرما بود].
چون دختران به نزد پدر (شعیب پیامبر) آمدند، فرمود: «چه باعث شد شما به این زودی برگشتید؟» گفتند: «مرد صالح رحیم مهربانی را یافتیم که برای ما آب کشید.»
شعیب به یکی از دختران فرمود: «برو آن مرد را برای من بیاور.» چون یکی از دختران نزد موسی با نهایت حیاء آمد، گفت: «بهدرستی که پدرم تو را میخواند که مزد تو را برای آنکه آب کشیدی از برای ما بدهد.» موسی به دختر گفت: «راه را به من بنما و از عقب من راه بیا که ما فرزندان یعقوبیم و نظر در عقب زنان نمیکنیم.»
چون موسی به نزد شعیب آمد و قصه خود را عرض کرد، شعیب فرمود: «مترس که نجات یافتی از گروه ستمکاران.» شعیب به او فرمود: میخواهیم یکی از دو دختر را به نکاح تو درآوریم برای آنکه خود را اجیر من هشت سال گردانی و اگر ده سال تمام کنی پس از توست اختیاری داری.
چون ده سال تمام شد موسی زنش را گرفت و رو بهجانب بیتالمقدس روانه شد. (همان)
5- تأویل کفش
خداوند به موسی در بقعه مبارکه فرمود: «بکن نعلین (کفش) را بهدرستی که تو در وادی مقدسی که آن طوی نام دارد.» (سوره طه، آیهی 12)
عدهای از عامه درباره کفش موسی گفتهاند که آن از پوست مردار بوده است. سعد بن عبدالله از امام زمان علیهالسلام از تفسیر آیه فوق در وقتی حضرت طفل بود و در دامان امام عسکری نشسته بود، پرسید که فقهای سنّی و شیعه میگویند: خدا فرمود: نعلین را بکن برای این بود که از پوست میته بوده است؟
آن حضرت فرمود: هر که این را گفت افترا به موسی بسته است. به پیامبری نسبت جهالت داده است، زیرا از دو صورت خالی نیست یا نماز موسی در آن کفش جائز بود پس پوشیدن در آن بقعه هم جائز بوده هر چند آن بقعه مقدس و مطهر باشد. یا نماز با کفش جایز نبوده است پس گفته سخن گوینده که موسی حلال و حرام را ندانسته است و نمیدانسته که در چه چیز نماز جائز است و در چه چیز جائز نیست و این قول، کفر است.
سعد گفت: پس بفرما یا مولای من تأویل این آیه را.
فرمود: چون موسی در وادی مقدس درآمد گفت: «پروردگارا! من خالص گردانیدم محبت خود را برای تو و شستهام دل خود را از لوث خواهش ماسوای تو، ولی هنوز محبت اهلش در دل او بود.»
پس حق تعالی فرمود: «بِکَن نعلین را یعنی از دل خود بکن و محبت اهل خود را اگر راست میگویی دور کن که محبت تو برای من خالص گردیده است و دل تو به ماسوای من مشغول نیست.» (احتجاج 2/528- کمالالدین، ص 460- حیوه القلوب 1/808-570)