مکر
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 43 سورهی فاطر میفرماید: «مکر زشت جز صاحبش احدی را هلاک نخواهد کرد».
حدیث:
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود: «از ما نیست کسی که به مسلمانی مکر کند.» (جامع السعادات 1/203)
توضیح مختصر:
مکر، همان خُدعه است که یا کافران به مسلمانان روا میدارند یا منافق و مسلمانی، به مسلمان دیگر. امّا اینکه خداوند در سورهی آلعمران آیه 54 فرمود: «دشمنان، مکر ورزیدند و خدا در پاسخشان، مکر در میان آورد و خداوند، بهترین مکر انگیزان است.»
این اطلاق خدعه بر خداوند، به نحو حقیقت نیست بلکه از باب مجاز مشاکله است یعنی از جزای خدعه، به خدعه تعبیر نموده است. ازآنجاییکه خداوند از مکرِ منافقان و کافران، آگاه است، اثر وضعی اعمالشان، کیفری است از نوع جزای عملِ خودشان؛ پس آنها را چشانید و این، مقتضای عدل است.
مکر، از صفات رذیله است. خدعه ورزیدن نسبت به مؤمن، گناه کبیره است چراکه با نوعی تزویر و حیله، او را فریب میدهند که نتیجهاش خوار کردن است.
انبیاء و اولیاء از مکر الهی ایمن هستند و هیچگونه عذاب دنیوی و اُخروی، متوجّه آنها نمیشود؛ امّا قوم خاسر که ایمن هستند، خسران دنیا و آخرت نصیب آنهاست. (سورهی اعراف، آیهی 99)
شبی که پیامبر صلیالله علیه و آله را در مکّه خواستند بکُشند، طرح کُشتن، حبس و اخراج از شهر را دادند امّا شیطانصفتی گفت: از هر قبیله یک نفر شمشیر به دست، بریزند دورِ بسترش و او را قطعهقطعه کنند که کسی با شما درگیر نمیشود زیرا از هر قبیله، یک نفر بوده. خداوند این مطلب را به پیامبر صلیالله علیه و آله رساند و او علی علیه السّلام را در بستر خودش خوابانید و خودش هجرت کرد و به غار ثور رفت. عنکبوت، درب غار را تنید و کبوتر، فوری تخم گذاشت و بر آن خوابید. مشرکان، ردّ پای پیامبر صلیالله علیه و آله را تا درب غار گرفتند و با این صحنه مواجه شدند و گفتند: محمّد یا به آسمان رفته یا به زمین فرورفته. لذا تمامِ مکرهایشان باطل شد.
1- قرآن بر نیزه
در جنگ صفین، غلبه با امام بود و لشکر معاویه در نابودی قرار میگرفتند، معاویه به عمروعاص گفت: «این وقت لازم است مکر و حیلهای بیندیشی و الّا لشکر علی علیه السّلام همه ما را نابود خواهند کرد.»
عمروعاص گفت: «بهتر آن است که قرآنها را بر سر نیزه کنیم و فریاد برآوریم که میان ما و شما حَکَم قرآن است، اگر قبول کردند جنگ متوقف میشود، اگر عدهای از لشکریان علی علیه السّلام قبول نکنند، اختلاف میان آنها افتد.»
همین کار را کردند و لشکریان علی علیه السّلام سست شدند. امام فریاد برآورد ای بندگان خدا بر حق ثابت باشید، این جماعت، اهل دین و قرآن نیستند، من بهتر از شما آنها را میشناسم. چون شما بر ایشان غلبه پیدا کردید، به مکر و خدعه قرآنها را برداشتند. در جواب امام گفتند چون ما را به کتاب خدای میخوانند امکان ندارد که آنها را قبول نکنیم.
عدهای ازجمله مسعود برید که قرآنخوان بودند گفتند: «تو را به کتاب خدای خوانند اجابت کن و الّا تو را به دشمن میسپاریم و با تو همان میکنیم که با عثمان بن عفّان کردیم.»
آنقدر بر امام فشار آوردند که حضرت دستور داد مالک اشتر دست از جنگ بردارد و عمروعاص به حیله خود موفّق شد. (جوامع الحکایات، ص 99)
2- جواب وزیرمختار
استعمارگران و کشورهای ابرقدرت همیشه در پی نابودی کشورهای کوچک هستند و به لباس دوستی هزاران مکر و حیله در درون دارند تا به اهداف خود برسند.
وقتیکه میرزا محمدتقی خان امیرکبیر که نخستوزیر ناصرالدّین شاه قاجار بود، یکی از معلّمان مدرسه دارالفنون به نام «نظر آقا» میگفت: هر وقت امیرکبیر سفرای خارجی را میپذیرفت مرا برای مترجمی احضار میکرد.
در یکی از ملاقاتهای او و سفیر روس حادثه جالبی رخ داد و آن اینکه: وزیرمختار روسیه درباره مرزهای ایران با روسیه تقاضای نامناسبی داشت، سخن او را برای امیرکبیر ترجمه کردم. امیرکبیر فرمود: «به وزیرمختار بگو هیچ کشک و بادنجان خوردهای؟»
سخن او را برای وزیر روس گفتم، او تعجّب کرد و گفت: بگوئید: خیر! امیرکبیر گفت: پس به وزیر روسیه بگو: ما در خانهی مان یک فاطمه خانمجانی هست که کشک و بادنجان خوبی درست میکند، امروز هم درست کرده و یک قسمت آن را برای شما میفرستم تا بخورید و ببینید چقدر خوب است!
وزیرمختار گفت: «بگوئید ممنونم، ولی دربارهی مرزها و سرحدّات چه می فرمائید؟»
امیرکبیر در جواب گفت: به وزیرمختار بگوئید: آی کشک و بادنجان، آی فاطمه خانمجان!
همینطور با این کلمات، جواب حیلهبازیهای وزیرمختار را داد؛ که باکمال ناامیدی وزیرمختار برخاست و رفت. (حکایتهای شنیدنی، ج 2، ص 172- داستانهایی از زندگی امیرکبیر، ص 139)
3- بُسر بن اُرطاه
بُسر بن ارطاه در جنگ صفین در مقابل امیرالمؤمنین علیه السّلام قرار گرفت، این در حالی بود که امام به میدان آمده بود و معاویه را به نبرد طلبید و فرمود: «تا کِی و چقدر مردم را به کشتن دهیم؟»
بیا من و تو جنگ کنیم تا به این وسیله جنگ خاتمه یابد.
معاویه گفت: «همان مقدار که از مردم شام میکشی مرا کافی است، احتیاج به مبارزه با تو نیست.»
بُسر تصمیم گرفت که با امام بجنگد، با خود اندیشید که شاید علی را بکشم و در میان عرب، افتخاری کسب کنم. با غلام خود به نام «لاحق» مشورت کرد، او گفت: «اگر از خود اطمینان داری چهبهتر وگرنه علی علیهالسلام دلیری است بینظیر؛ اگر تو هم مانند او هستی به میدانش برو و الّا شیر، کفتار را میخورد و مرگ از سرنیزهی علی علیهالسلام میبارد و شمشیرش برای گرم کردن تو کافی است.»
بُسر گفت: مگر جز مردن چیز دیگری هست؟ انسان باید بمیرد یا با مرگ طبیعی یا با کشته شدن و به میدان آمد.
سکوت کرد و رجز نخواند تا حضرت او را نشناسد، امام حمله اول را بهسوی بُسر شروع کرد که بُسر از روی اسب به زمین افتاد و با مکر پاها را بلند نمود و عورتش را ظاهر ساخت.
امام صورت را برگردانید و بُسر از جا بلند شد و فرار کرد بهطوریکه بدون کلاه جنگی با سر برهنه بهطرف لشکرگاه میدوید.
معاویه درحالیکه از کردار بُسر میخندید گفت: این مکر عیبی ندارد برای عمروعاص هم این قضیه پیش آمد.
جوانی از اهل کوفه فریاد زد: «آیا حیا نمیکنید که عمروعاص این حیلهی نو را در جنگ به شما آموخت که در موقع خطر، کشف عورت کنید؟» (داستانهای زندگانی علی علیهالسلام، ص 74 -بحارالانوار، ج 8، ص 479)
4- مکر زرقاء
چون آمنه مادر پیامبر صلیالله علیه و آله، به حضرت حامله شد کهانت کاهنان مختل شد. سطیح که کاهنی بود معروف از طایفهی غسان، به زرقاء یمامه که او هم کاهنه بود نامه نوشت که باید در خاموش کردن این نور به هر مکر و خدعه متمسّک شد.
زرقاء با آرایشگر حضرت آمنه علیها السلام بنام «تکنا» آشنا بوده و او روزی تکنا را دید. تکنا گفت: «چرا ناراحت هستی؟» او هم جریان تولد مولودی که باعث شکستن بتها و ذلیل شدن کاهنان میشود را نام برد.
پس زرقاء کیسهی زری را به تکنا نشان داد که اگر در این کار کمک نمایی این کیسه از آنِ توست، او هم قبول کرد.
به حیلهی زرقاء بنا شد تکنا روزی برای آرایشگری آمنه برود و وسط کار با کارد زهرآلود به پهلوی او بزند که مادر و فرزند بمیرند!
از آنطرف هم زرقاء همهی بنیهاشم را آن روز موعود دعوت کند تا تکنا آن کار را تنهایی و بدون مزاحمت انجام دهد.
روز موعود فرا رسید. بنیهاشم به جهت صرف طعام حاضر و تکنا در خانی آمنه مشغول آرایشگری شد. وسط کار تکنا خنجر زهرآلود را درآورد که بزند، دستی از غیب بر تکنا زد و او به زمین افتاد و چشمش نمیدید؛ فریاد آمنه هم بلند شد و زنان بنیهاشم دور او اجتماع کردند و از واقعه پرسیدند، او جریان را نقل کرد.
به تکنا گفتند: «چه چیز باعث شد این حیله را انجام دهی؟» گفت: «به دستور زرقاء انجام دادم، او را بگیرید.»
پس خود تکنا به درک واصل شد و زرقاء هم خود را از مکه با صدمات زیاد به وطن اصلیش یمامه رساند و مکر او هیچ صدمهای به آمنه و حملش نرساند. (خزینه الجواهر، ص 548-بحارالانوار، ج ششم، طبع قدیم)
5- عمروعاص
عمروعاص مردی زیرک و سیاستباز بود که نامی از بزرگترین حیلهبازیهای او در تاریخ ثبت است.
وقتی، جناب جعفر طیّار برادر امیرالمؤمنین علیهالسلام از طرف پیامبر صلیالله علیه و آله با گروهی به حبشه رفتند او با حیلهای به حبشه رفت و به نجاشی گفت: «مردی را دیدم که از حضور شما خارج شد، او فرستاده دشمن ماست، اجازه بده او را بکشیم تا انتقام خود را از آن گرفته باشیم که اینها به بزرگان ما زیاد توهین کردند.» نجاشی ناراحت شد و مشت محکمی بهصورت عمروعاص نواخت!
عمروعاص در زمان خلافت ابوبکر به فرماندهی سپاهی متوجّه شام گردید. در زمان عمر مدّتی حکومت فلسطین را به عهده داشت و بهطرف مصر رفت و آنجا را فتح کرد و حاکم آنجا گردید.
تا چهار سال از خلافت عمر هم حاکم مصر بود، ولیکن عثمان او را معزول ساخت و رابطهی او و عثمان تیره شد؛ و نوعاً از عثمان انتقاد میکرد تا جایی که روزی عثمان بالای منبر بود، او گفت: خیلی برایت سخت گرفتهای تا جایی که در اثر انحراف تو، همه اُمت منحرف شدند. یا عدالتپیشه کن یا از کار برکنار شو.
گاهی نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام میآمد و میخواست او را علیه عثمان تحریک کند، گاهی این مکّار نزد طلحه و زبیر میرفت و آنها را به کشتن عثمان تشویق میکرد؛ و عاقبت همسر خود را که خواهر مادری عثمان بود طلاق داد.
از وقتیکه عثمان را کشتند اکثر حیلهها و فتنهها از قبیل قرآن بر نیزه کردن در جنگ صفین، نماز جمعه را چهارشنبه خواندن، ذبح کدو همانند گوسفند، زبان در دماغ کردن بهعنوان یک سنّت و … همه از ناحیه این حیلهگر تاریخ صادر شد و بهوسیله معاویه. مردم بیعقل شام هم بیچونوچرا عمل میکردند تا جایی که وقتی شنیدند علی بن ابیطالب علیهالسلام را در محراب عبادت کشتند، مردم شام -بهوسیله تبلیغات عمروعاص– گفتند: «مگر علی علیهالسلام نماز میخواند.» (پیغمبر صلیالله علیه و آله و یاران، ج 5، ص 72-54)