نعمت
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 114 سورهی نحل میفرماید: «شکر نعمتِ خدای بجای آورید اگر حقیقتاً خدا را میپرستید».
حدیث:
امام صادق علیهالسلام فرمود: «پیامبر هرگاه کار شادمانی نصیبش میشد میفرمودند: خدا را بر این نعمت ستایش میکنم.» (جامع السعادات 3/236)
توضیح مختصر:
نعمت، یا ظاهری و مادی است یا معنوی. مُنعم که خداست همه نوع نعمتها به انسانها میدهد امّا این نعمت باید بهجایش مصرف شود و شکر آن بهجای آورده گردد. در سورهی حمد میفرماید: «خدایا! مرا به صراط کسانی که نعمت به آنها دادهای هدایت کن.» معلوم میگردد که شایستگان و مقرّبان، به نعمتهای معنوی خاصی متنعّم هستند و هدایت بهطرف آنان، خود نعمت است.
آنکه از رحمت خاص برخوردار شد باید مواظبت نماید که افراطوتفریط نکند، قدرش را بداند و کفران ننماید تا مشمول ازدیادِ نعمتهای بیکران خداوندی شود.
حضرت آدم علیهالسلام به بهشت دنیایی متنعّم گردید و شیطان رهزن شد و آنها را از آن نعمتها محروم کرد؛ آنان دچار گریه و پشیمانی شدند و شیطان خودش هم مطرود گردید. همهی افاضات حقتعالی، از قبیل حیات، رزق، کتاب آسمانی، امام و … نعمت است. اگر چیزی ارزان و مُفت و بدون زحمت به دست آید انسان کمتر قدردانی میکند تا چیزی که به رنج و کوشش به دست آید.
خداوند در سورهی بقره آیهی 122 به بنیاسرائیل فرمود: «ای پسران بنیاسرائیل! نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم و شما را بر مردم زمانه، برتری دادم به یاد آرید.»
این اشاره است که هادیان و راهبران دینی، مردم را متذکّر شوند که دادههای الهی، قدردانی شود تا به کفران نیفتند.
1- باغ ضَروان
در زمانهای گذشته، مردی صالح و ربّانی و عاقبتاندیش در روستایش به نام «ضَروان» نزدیک یمن زندگی میکرد. او صاحب کشتزار و باغ پر میوه بود. او از رسیدگی به زندگی مستمندان و احسان به آنها دریغ نمیکرد، بهطوریکه از محصول باغ و کشت خود، بهاندازهی کفاف برمیداشت و برای سپاس از نعمتهای خداوند بقیه را به فقرا میداد.
خانهی او کعبهی فقرا بود و بیشتر نیازمندان برای تأمین نیازهای خود، همواره سراغ او را میگرفتند.
این مرد ربّانی هر وقت که صلاح میدید، فرزندان خود را به دور خود جمع میکرد و آنها را به رسیدگی فقرا وصیّت میکرد و میگفت: همهی نعمتها از آنِ خداست و برای کسب رضایت او انفاق در راهش را از یاد نبرید.
فرزندان، از این نوع وصیتها زیاد شنیده بودند، اما به دارایی مغرور بودند. سرانجام مرگ این مرد فرا رسید و از دنیا رفت. فرزندان نصیحت پدر را به فراموشی سپردند و پیمان بستند که محصول باغ و مزرعه را بین خود تقسیم کنند و به فقرا ندهند.
فقرا طبق معمول سال های گذشته هرروز به نزد آنان در باغ میآمدند اما فرزندان مرحوم چیزی از نعمتهای ارزانی شده را نمیدادند.
خداوند بر آن خیره سران غضب کرد. هنوز روز برداشت محصول نرسیده بود که صاعقهای آتشین بر مزرعه و باغ آنها افتاد و همه را سوزاند. آنها وقتیکه صبح بهسوی باغ رفتند، دیدند همه سوخته است. (داستانهای مثنوی، ج 4، ص 15-به تفسیر سورهی قلم مراجعه شود.)
2- زیادهروی در نعمتها
هارونالرشید پنجمین خلیفه عباسی روزی به گوشت جزور یعنی شتر جوان که وارد ماده ششم شده باشد میل پیدا کرد.
آشپز هرروز غذایی از گوشت آن شتر تهیه کرده و کنار غذاهای چندین رقم سفرهی خلیفه میگذاشت.
روزی هارون لقمهای از غذای گوشت جزور را برداشت و بر دهان گذاشت. جعفر برمکی وزیر هارون خندید.
هارون گفت: «چرا میخندی» و اصرار کرد تا علّت خنده را بگوید. جعفر گفت: «آیا میدانی این لقمه چقدر تمام شده؟» هارون گفت: «نه چقدر تمام شده؟» جعفر گفت: «صد هزار درهم.»
هارون گفت: «یعنی چه؟ چطور ممکن است!» جعفر برمکی گفت: «فلان روز که میل به گوشت شتر جزور کردی، چنین گوشت در دسترس نبود، از آن روز تابهحال دستور دادم هرروز یک شتر جوان ذبح کنند و گوشتش را بپزند تا هر وقت شما میل به آن کردی آماده باشد.»
امروز شما میل پیدا کردید، تاکنون 400 هزار درهم صرف خریداری شتر جزور کردم، ازاینرو میگویم این لقمه اینقدر تمام شده است. (حکایتهای شنیدنی، ج 3، ص 66، البدایه و النهایه، ج 10، ص 216)
3- شکر نعمت
ابوهاشم جعفری گفت: دچار مضیقه و تنگنای شدیدی شدم، پس به خدمت امام هادی علیهالسلام رسیدم، چون اجازه ورود و نشستن داد و من نشستم فرمود: «ای ابوهاشم! کدام یک از نعمتهایی را که خداوند به تو ارزانی داشته، میخواهی شکرش را بهجای آوری؟ که شکر نعمت، نعمتت افزون کند.»
ابوهاشم گوید: من بُهتزده شدم چه بگویم. امام علیهالسلام خود آغاز به توضیح دادن نمود و فرمود:
«ایمان را روزی تو قرار داد، پس تو را بر طاعتش یاری فرمود؛ قناعت را روزی تو قرار داد، پس تو را از تشریفات زندگی و زیادهروی مصون داشت.»
سپس فرمود: «ای ابوهاشم! ازآنرو به اینگونه آغاز سخن کردم که پنداشتم میخواهی در نزد من شکایت کنی که چه کسی با تو چنین کرده (تو را در مضیقه قرار داده) و من دستور دادم یکصد دینار به تو داده شود، پس آن را بگیر.» (با مردم اینگونه برخورد کنیم، ص 130 -امالی صدوق (رحمه الله علیه)، ص 412)
4- دل کندن از نعمت دنیا
منصور دوانیقی روزی به عمرو گفت: «مرا پندی بده!» گفت: «از دیده گویم یا از شنیدنیها؟» منصور گفت: «از چشمت دیدی بگو.» عمرو گفت: چون عمر عبدالعزیز وفات یافت او را یازده پسر ماند و ارث او هفده دینار بود که هر پسری را هیجده قیراط شد.
هشام بن عبدالملک چون وفات کرد او را هم یازده پسر بود که هر یک از ایشان را هزار هزار (یکمیلیون) دینار میراث رسید.
پس از مدّتی کوتاه، پسر عمر بن عبدالعزیز را دیدم که به یک روز صد اسب در راه خدای عزوجلّ بخشید و از پسران هشام یکی را دیدم که بر راه نشسته بود و از خلق صدقه میخواست.
اگر عاقل تأمّل کند داند که به دنیا و نعمت او نباید دل بست که تغییرپذیر است. (جوامع الحکایات، ص 136)
5- نعمت واقعی چیست؟
نویسنده ی امام رضا علیهالسلام به نام ابراهیم بن عباس گوید: در خدمت امام بودیم که یکی از فقها سؤال کرد معنی نعیم در آیهی شریفه «لَتُسألنَّ یَؤمَئِذٍ عَنِ النَّعیم: در آن روز از نعمت سؤال خواهید شد. (سورهی تکاثر، آیهی 8)» آب سرد است؟
امام با صدای بلند فرمود: اینطور تفسیر میکنید؟! و هرکسی بهنوعی تفسیر مینماید یکی میگوید: منظور آب سرد است، بعضی گویند: مُرادِ خواب است، عدهای گویند: غذای خوشطعم است!
همانا پدرم از پدرش حضرت صادق علیهالسلام نقل فرمود که: (با ناراحتی امام به عدهای که اینطور تفسیر میکردند) هرگز خدا چیزهایی که به مخلوق تفضّل فرموده سؤال نخواهد کرد و منّت نمیگذارد، این کار از مخلوق ناشایست است که از غذا و آب و چیزهایی دیگر به دیگران داده منت گذارد، چگونه میتوان به خدای بزرگ نسبت داد چیزی را که برای مردم شایسته نیست.
ولی «نعیم دوستی و ولایت به ما خاندان است که خداوند بعد از توحید و نبوت از آن سؤال خواهد کرد.» بنده اگر به لوازم ولایت و محبت وفا کند به نعمتهای بهشت که زوال ندارد میرسد. (داستانها و پندها، ج 4، ص 103-ینابیع الموده، ج 1، ص 111)