پادشاهان
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 34 سورهی نمل از زبان پادشاه قوم سبا میفرماید: «… پادشاهان وقتیکه وارد منطقهی آبادی شوند، آن را به فساد و تباهی میکشند و عزیزان آنجا را ذلیل میکنند، (آری) کار آنان همینگونه است.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «برترین پادشاهان کسی است که کردار و اندیشهاش نیکو باشد و در میان رعیّت و سپاهیان خود به عدالت رفتار کند.»[simple_tooltip content=’غررالحکم، ج 1، ص 531′](1)[/simple_tooltip]
توضیح مختصر:
پادشاه، سلطان یک کشور را گویند که حکومت به دست اوست، قوای سهگانه تحت نظر و سلطهی اوست و همه، مجری اوامر و نواهی او هستند.
سلطان اگر این قدرت را بهجا مصرف کرده و ظلم به رعیّت نکند و از سلطهای که دارد، اجحاف و زر اندوزی بیجا ننماید و انصاف را روا بدارد، پادشاهیاش دوام پیدا میکند.
بعضی انبیاء، پادشاه شدند؛ مانند سلیمان علیهالسلام و یوسف علیهالسلام و منافاتی بین نبوّت و پادشاهی نیست چه آنکه اگر پادشاهی، رسول خدا باشد، یقیناً ظلم روا نمیدارد و همه در امان هستند. اگر پادشاهی خودکامه باشد، رعیّت را به بردگی بگیرد، اموال آنها را تملیک کند و قوانین نامتعادل وضع نماید، حال جامعهاش به ذلّت کشیده میشود و مردم در استضعاف نگهداشته میشوند. ما میگوییم طبق روایت «سلطان عادل و سلطان جائر، اثر وضعی عمل مردم است.»
آنگاه مباحثی پیرامون این روایت، دربارهی نیّت و اعمال مردم، راه خلاصی از سلطان جائر و دهها مسئله دیگر باید کرد که در این مختصر نمیگنجد.
1- هُرمز
هرمز، فرزند انوشیروان، وقتی به سلطنت رسید، وزیران پدرش را دستگیر و زندانی کرد. از او پرسیدند: «تو از وزیران چه خطایی دیدی که آنها را دستگیر و زندانی نمودهای؟»
هُرمز در جواب گفت: «خطایی ندیدهام، ولی دیدم ترس از من قلب آنها را فراگرفته و آنها بیاندازه از من میترسند و اعتماد کامل به عهد و پیمانم ندارند، ازاینرو ترسیدم که در مورد هلاکت من تصمیم بگیرند، به همین خاطر سخن حکیمان را به کار بستم که گفتهاند: اگر نمیتوانی با کسی مقابله کنی، جنگ کن. مار ازآنجهت بر پای چوپان نیش میزند که میترسد چوپان سر او را بر سنگ بکوبد؛ نمیبینی گربه چون عاجز شود، بر چشم پلنگ چنگال برآرد؟»[simple_tooltip content=’حکایتهای گلستان، ص 56′](2)[/simple_tooltip]
2- پادشاهی جمشید
چون جمشید پادشاه شد احتمالاً دو هزار سال بعد از حضرت سلیمان بوده است؛ به ضبط مِلک و عمارت و مصالح عالمیان پرداخت و خلایق را صنف صنف کرد و برای زُهّاد در کوهها صومعه و مساجد ساخت؛ لشکریان را از بازاریان جدا کرد و اهل روستا را بر زراعت تحریص و معدنها را استخراج و … کرد.
چون جمشید کارش بالا گرفت، به غرور شیطانی مغرور گشت و دعوی خدایی کرد و خلق از ترس، او را تصدیق کردند. کار او کمکم مختل شد و ضحّاک حمیری از یمن با لشکری قصد او کردند. چون جمشید نتوانست با او بجنگد، فرار کرد و ضحّاک در سواحل دریا به او رسید و او را هلاک کرد. بر زبان جمشید این کلام جاری شد: «مَن لَم یُعظِّم الدّینَ، قَتَلَهُ الدّینُ: هر که دین را بزرگ ندارد، دینش او را بکشد.»[simple_tooltip content=’جوامع الحکایات، ص 52′](3)[/simple_tooltip]
3- بر ملّت ناتوان
سعدی گوید: در مسجد جامع شهر دمشق، در کنار مرقد مطهّر حضرت یحیای پیامبر علیهالسلام به عبادت و راز و نیاز مشغول بودم. ناگاه دیدم یکی از شاهان عرب که به ظلم و ستم شهرت داشت، برای زیارت حضرت یحیی علیهالسلام به آنجا آمد و دست به دعا برداشت و حاجت خود را از خدا خواست. پس از دعا رو به من کرد و گفت: «ازآنجاکه فیض همّت درویشان عمومی است و آنها رفتار درست و نیک دارند، عنایت و دعایی به من کن، چراکه از گزند دشمنی سرسخت، ترسان هستم.»
به شاه گفتم: «بر ملّت ناتوان مهربانی کن تا از ناحیهی دشمن توانا، نامهربانی و گزند نبینی.»[simple_tooltip content=’حکایتهای گلستان، ص 57′](4)[/simple_tooltip]
4- سلیمان بن عبدالملک
در شام طاعون آمد و خلیفه سلیمان بن عبدالملک، هفتمین پادشاه اُموی، از طاعون گریخت. به وی نوشتند: «بگو! سودی نمیدارد شما را اگر بگریزید از مرگ یا از کشتن؛ آن هنگام نفع و تمتعی نخواهید برد مگر زمان کم.»[simple_tooltip content=’سورهی احزاب، آیهی 16′]*[/simple_tooltip]
خلیفه در جواب نوشت: «این مدّت کم دنیا را هرچند که کم باشد، میخواهیم و مغتنم است.»
5- نگران
وقتی سلطان محمود غزنوی (م 421) فوت کرد، یکی از فرمانروایان خراسان او را در عالم خواب دید که همهی بدنش در قبر پوسیده و پخته، ولی چشمانش همچنان سالم و در گردش است و نظاره میکند. خواب خود را برای حکما و دانشمندان بیان کرد تا تعبیر کنند.
آنها از تعبیر خواب فروماندند، ولی یک نفر پارسای تهیدست، تعبیر خواب او را دریافت و گفت: «سلطان محمود در برزخ، هنوز نگران مِلکش است که در دست دیگران میباشد.»[simple_tooltip content=’حکایتهای گلستان، ص 43′](5)[/simple_tooltip]