پرندگان

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 19 سوره‌ی مُلک می‌فرماید: «آیا به پرندگانی که بالای سرشان است و گاه بال‌های خود را گسترده و گاه جمع می‌کنند، نگاه نکردند که جز خداوند رحمان، کسی آن‌ها را بر فراز آسمان نگه نمی‌دارد؟»

حدیث:

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «پرندگان، رام خداوند هستند و خداوند از تعداد پرها و نفس‌های پرندگان آگاه است، برخی را پرنده‌ی آبی و گروهی را پرنده‌ی خشکی آفرید.»[simple_tooltip content=’نهج‌البلاغه، خطبه 185′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

از مخلوقاتِ خداوند، انواع پرندگان حلال‌گوشت و حرام‌گوشت است که در بعضی مسائل، به انسان شباهت دارد؛ مانند خوابیدن، بیدار شدن، تغذیه و تولیدمثل.
پرِ پرندگان، زینت آن‌هاست و آنچه خداوند بر بنی‌اسرائیل به‌عنوان غذای آسمانی نازل کرد، سلوی بوده است که بسیاری از مفسّران آن را یک نوع پرنده دانسته‌اند و بنی‌اسرائیل از گوشت آنان استفاده می‌کردند.
در قدیم الایّام مردم قبایل، به پرندگان فال می‌زدند؛ مثلاً عرب‌ها اگر پرنده‌ای از طرف راستشان ظاهر می‌شد، به فال نیک می‌گرفتند و اگر از سمت چپ ظاهر می‌شد به فال بد می‌گرفتند.
خداوند یک گروه از پرندگان را به نام ابابیل نامید؛ و در وصف اهل بهشت فرمود: «گوشت هر پرنده‌ای را که بخواهند، پرنده‌ی پخته برایشان ایجاد می‌شود.»[simple_tooltip content=’سوره‌ی واقعه، آیه‌ی 21′]*[/simple_tooltip]

و در سوره‌ی نمل آیه‌ی 16 خداوند می‌فرماید: «سلیمان به مردم گفت: ما را زبان پرندگان آموختند.» این توصیف از امتیازات برای سلیمان بوده است.

1- قُمری عاشق

محی الدّین عربی گوید: پدرم یا عمویم، نمی‌دانم کدام‌یک به من خبر داد صیّادی را دیده که قُمری وحشی ماده‌ای را شکار کرده بود. قُمری نر چون دید که آن شکارچی، قمری ماده را سر بریده است، گشتی بر آسمان زد، پرواز کرد و اوج گرفت؛ ما به او می‌نگریستیم تا جایی که از دیدگان ما پنهان شد. پس دیدیم بال‌هایش را به یکدیگر گره‌زده و خود را در آن پنهان کرد و سرش را از آن بیرون آورد و همچون کینه‌توزان، در عشق عزیزش خود را به زمین کوبید و در دم جان داد.[simple_tooltip content=’فتوحات مکیه، ج 2، ص 347 -آینه سالکان، ص 147′](2)[/simple_tooltip]

2- گنجشک

حضرت سلیمان علیه‌السلام گنجشکی را دید که به ماده‌ی خود می‌گفت: «چرا خویش را از من بازمی‌داری؟ اگر بخواهم می‌توانم بارگاه سلیمان را به منقار بگیرم و در دریا اندازم.»
سلیمان از سخن او لبخندی زد و سپس هر دو را بخواند. پس به گنجشک نر گفت: «آیا می‌توانی چنین کنی؟» گفت: «ای پیامبر خدا! نه امّا مرد، شخصیت خویش را در چشم زن می‌آراید و خود را نزد همسرش بزرگ جلوه می‌دهد و توان عاشق را بالا می‌برد.»
سلیمان علیه‌السلام گنجشک ماده را خواست و فرمود: «چرا خویش را از او دریغ می‌داری، حال‌آنکه تو را دوست می‌دارد؟»
عرض کرد: «به زبان می‌گوید؛ امّا عاشقم نیست، او دیگری را نیز دوست می‌دارد.» این سخن در دل سلیمان اثر کرد و از خدا می‌خواست که دل او را برای محبت خویش خالی کند.[simple_tooltip content=’کشکول شیخ بهائی، ص 184′](3)[/simple_tooltip]

3- باز شکاری

روزی هارون الرّشید، خلیفه‌ی عبّاسی، باز شکاری را رها کرد. باز از چشم خلیفه غایب شد. دو روز خیمه زد تا باز برگردد. عصر روز دوّم بازگشت و حیوانی در منقار داشت که مانند شمشیر در آفتاب می‌درخشید. هارون به دنبال دانشمندان فرستاد تا بینند که این چه حیوانی است؛ همه گفتند که تابه‌حال چنین حیوانی ندیده‌اند.
گفتند: «بفرست دنبال موسی بن جعفر علیه‌السلام و از او سؤال کن تا اگر بداند بر علم ما افزون شود و اگر نداند آبرویش برود.»
هارون به دنبال امام علیه‌السلام فرستاد. امام علیه‌السلام آمد و فرمود: «سؤال داری؛ نه این‌که برای شوق به دیدار من باشد. بدان که حق‌تعالی میان زمین آسمان دریایی خلق کرده که معلّق است. اهل آن دریا به‌صورت ماهی هستند، یک وجب بیشتر قد نمی‌کشند؛ سر آن‌ها مانند آدم است، نر آن‌ها سیاه، ماده‌ی آن‌ها مانند مردان ریش دارد و بدنشان فِلس دارد.
اگر یکی از آن‌ها در تسبیح کوتاهی کند، باز سفیدی مسلّط می‌شود و او را شکار می‌کند. برای تو چه نفعی دارد؟»
پس آن حیوان را آوردند؛ دیدند آنچه امام علیه‌السلام فرمود، صدق است. پس باز آن را قطعه کرد و بلعید.[simple_tooltip content=’جامع النورین، ص 369′](4)[/simple_tooltip]

4- خفّاش (شب‌پره)

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: شش موجود که به دنیا آمدند، در رحم مادر قدم نگذاشتند؛ آدم علیه‌السلام، حوّا، گوسفند قربانی برای اسماعیل علیه‌السلام، اژدهای موسی علیه‌السلام و ناقه‌ی صالح علیه‌السلام و خفّاش حضرت عیسی علیه‌السلام.
جماعتی از یهود نزد حضرت عیسی علیه‌السلام آمدند و گفتند: «اگر تو پیامبری و از جانب خدا آمده‌ای، از تو سؤال و امتحانی کنیم.» گفتند: «خفّاشی از گِل برای ما خلق کن که پرواز هم کند.» عیسی علیه‌السلام قدری گِل برداشت و به‌صورت خفّاش ساخت و در آن دمید؛ خفّاش به حرکت درآمد و پرواز کرد و رفت.
این تقاضا به این دلیل بود که خلقت خفّاش از خلقت همه‌ی طیور عجیب و غریب‌تر است؛ ازجمله مانند حیوانات، نه پرندگان، می‌زاید، بچّه اش را شیر می‌دهد، چهار دست‌وپا راه می‌رود، استخوانی در بدن ندارد و چشمش طاقت روشنایی روز را ندارد.[simple_tooltip content=’جامع النورین، ص 372′](5)[/simple_tooltip]

5- کلاغِ معلّم

کلاغ را معلّمِ اوّل گویند چراکه وقتی قابیل، چهل روز نمی‌دانست نعش برادرش هابیل را چه کار کند، کلاغی را دید که مُرده‌ی کلاغی را گرفته، اوّل با چنگال، زمین را گود کرد، بعد کلاغ مُرده را زیر خاک کرد. قابیل این صحنه بدید و یاد گرفت و گفت: «آیا من عاجزم مثل این کلاغ انجام دهم؟!» پس خاک‌ها را کنار زد و برادر را درون خاک دفن کرد.[simple_tooltip content=’جامع النورین، مجلس ثامن من کتاب الطیور’](6)[/simple_tooltip]