پیشگویی

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 24 سوره‌ی روم می‌فرماید: «رومیان مغلوب (فارس) شدند در سرزمین نزدیک (عرب)، امّا آنان پس‌ازاین، به‌زودی غالب خواهد شد، در چند سال آینده، (بین سه الی هفت سال)»

حدیث:

امام حسین علیه‌السلام در کودکی بر پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم وارد شد. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «او را نگه‌دار!»، پس او را می‌بوسید و گریه می‌کرد.
امام حسین علیه‌السلام عرض می‌کرد: «چرا گریه می‌کنید؟» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای پسرم! جایگاه شمشیرها را می‌بوسم و گریه می‌کنم.»[simple_tooltip content=’بحارالانوار، ج 44، ص 261′](1)[/simple_tooltip]

توضیح مختصر:

پیشگویی گاهی علمی است مانند آمدن زلزله، خسوف و کسوف و گاهی به تجربه و قیافه‌شناسی و … است. امّا آن پیشگویی ارزش دارد و مطابق حقیقت است که پیامبر و امامی بگوید.
مثلاً پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در داستان حدیبیّه فرمودند که: «به اتفاق یاران برای انجام مناسک عُمره وارد مکّه می‌شوید درحالی‌که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده‌اید و از هیچ‌کس ترس و وحشتی ندارید.» در اینجا پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم با قاطعیت تأکید ورود به مکّه و مراسم عُمره و فتح قریب را خبر داده.[simple_tooltip content=’سوره‌ی فتح، آیه‌ی 27′]*[/simple_tooltip]
آنچه امیرالمؤمنین علیه‌السلام از آینده‌ی حکومت‌ها و کشتارها از اخبار غیبی گفته، همه به وقوع پیوسته و آنچه امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا از آینده‌ی بنی اُمیّه و پیروانشان فرمود، همه تحقّق یافت.
در پیشگویی، پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم و امام علیه‌السلام چون علم لدنّی دارند نه اکتسابی، هیچ فعل و اشتباهی در زمان و مکان و تعداد رخ نمی‌دهد.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم در تفسیر آیه‌ی 57 سوره‌ی مائده که فرمود: «در آینده کسانی می‌آیند که خدا آن‌ها را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند…» دستش را روی شانه‌ی سلمان فارسی نهاد و فرمود: «آن قوم در آینده از تبار این مرد یا منسوب به او یعنی ایرانیان خواهند بود.» و به‌وضوح این موضوع در ایران اسلامی به وقوع پیوست.

1- اخباری از طاعون

مرحوم سیّد مهدی قزوینی نقل کرد: عمویم آقا سیّد محمّد باقر قزوینی، دو سال قبل از فراگیر شدن طاعون در عراق (در سال 1246) به ما از آمدن طاعون خبر داد و برای هر یک از ما که از نزدیکان او بودیم، دعا نوشت و فرمود: «آخرین کسی که با این طاعون می‌میرد من هستم.» امیرالمؤمنین علیه‌السلام این مطلب را به من خبر دادند و فرمودند: «وَ بِکَ یختِمُ یا ولَدی: و به تو ختم می‌شود ای فرزندم.»
پس طاعون عراق را فراگرفت و او متکفّل تجهیز جمیع اموات شهر و خارج شهر که بیش از چهل هزار نفر بودند، شد. خودش بر همه نماز می‌خواند. جنازه‌ی بیست سی نفر را با هم روی زمین می‌گذاشتند و بر آن‌ها نماز می‌خواند و گاهی در یک روز بر هزار نفر نماز می‌گزارد.[simple_tooltip content=’فوائد الرضویه، ص 401 -داستان‌هایی از زندگی علماء، ص 75′](2)[/simple_tooltip]

2- خربزه فروش

روزی میثم تمّار از اصحاب امام علی علیه‌السلام و حبیب بن مظاهر، با هم ملاقات و گفتگو کردند. پس میثم به حبیب گفت: «مردی خربزه فروش را که به اتهام دوستی اهل‌بیت علیهم السّلام به دار آویخته می‌شود، می‌بینم؛ شخص دیگری را -حبیب- می‌بینم که به شهادت رسیده و سرش را از تنش جدا کرده و به کوفه می‌برند.» افرادی که آنجا بودند، گفتند: «علم غیب را علی علیه‌السلام به او (میثم) آموخته است.»
چون رشید هجری آمد، جریان آینده گویی را به او گفتند، فرمود: «گویا فراموش کردند که به حاملان آن –خبر قتل- حبیب، صد درهم مژدگانی می‌دهند.»
چون رشید از مجلس بیرون رفت، اهل مجلس گفتند: «اینان چقدر دروغ می‌گویند»
راوی حدیث گوید: «سال‌ها گذشت که دیدم میثم تمّار را بر خانه‌ی عمر بن حریث به دار آویخته و سر حبیب را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد آوردند و صد درهم مژدگانی گرفتند و پیشگویی‌های همه درست به وقوع پیوست.»[simple_tooltip content=’مدینه المعاجز، ص 533، ترجمه غریب عساکر’](3)[/simple_tooltip]

3- فتح المبین

محی‌الدین عربی گوید: در سال 591 قمری در شهر فارس بودم و لشکر اسلام برای جنگ با دشمنان به اندلس رهسپار شده بود. مردی از مردان الهی را دیدم و از او درباره‌ی این جنگ بزرگ اسلام و کفار پرسش کردم. فرمود: «خدا در قرآن برای پیروزی این جنگ به پیامبرش وعده داده است که فرمود: «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبیناً؛ برای تو پیروزی آشکار خواهیم ساخت.»[simple_tooltip content=’سوره‌ی فتح، آیه‌ی 1′]*[/simple_tooltip]
موضع بشارت فتحاً مبیناً بدون تکرار الف به ابجد 591 می‌شود. پس به اُندلس رفتم تا این‌که خداوند، لشکر مسلمین را نصرت داد و شهرهای بسیاری فتح شد.[simple_tooltip content=’فتوحات مکیه، ج 4، ص 220 -هزار و یک حکایت قرآنی، ص 234′](4)[/simple_tooltip]

4- امام بر جنازه‌ی میّت

بین مرحوم عالم ربّانی، سیّد بحرالعلوم (م.1212) ساکن کربلا و مرحوم سیّد مهدی شهرستانی (م.1216) ساکن کربلا، مودّت و دوستی بود. بحرالعلوم وصیّت کرد و گفت: «دوست دارم بعد از مرگم، شیخ حسین نجفی، ساکن نجف بر من نماز گزارد، امّا چنین نمی‌شود و سیّد مهدی شهرستانی بر بدنم نماز می‌خواند.»
وقتی سیّد بحرالعلوم وفات یافت، بعد از غسل و کفن، همه در صحن امیرالمؤمنین برای نماز آماده شده بودند که ناگهان دیدند از درب شرقی سیّد شهرستانی با لباس سفید وارد شد و همه کنار رفتند و او را مقدّم دانستند و او بر جنازه سیّد بحرالعلوم نماز گزارد.[simple_tooltip content=’داستان‌هایی از زندگی علماء، ص 80′](5)[/simple_tooltip]

5- نجیب الدّین (م.678)

بزغش شیرازی، از تجّار بود؛ از شام به شیراز آمد و آنجا را وطن قرار داد. شب در خواب دید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام پیش وی طعامی آورد و با وی بخورد و او را بشارت به فرزندی نجیب و صالح داد. چون فرزندش به دنیا آمد، نام او را علی و لقب او را نجیب الدّین گذاشت.
او به حد کمال رسید. به فقرا محبّت می‌ورزید و با ایشان می‌نشست، لباس‌های فاخر نمی‌پوشید، غذاهای رنگارنگ نمی‌خورد، در خانه تنها به سر می‌برد و همه‌ی ثروت خود را به فقرا می‌داد و درباره‌ی غذا و لباس فاخر به پدرش می‌گفت: «من لباس زنان نمی‌پوشم و طعام نازکان نمی‌خورم.»[simple_tooltip content=’تاریخ عرفان و عارفان، ص 524′](6)[/simple_tooltip]