کرامت

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 101 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «همانا به موسی نُه نشان آشکارا (از معجزات و کرامات) دادیم.»

حدیث:

امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: «هر که زیاد کند خداوند او را کرامتی (مقام و تفضّلی خاص) پس سزاوار است به او این‌که زیاد کند مردم را اکرامی.» (غررالحکم 5/447)

توضیح مختصر:

بعد از معجزه، امر خارق عادت را که از اولیاء و صالحان دیده می‌شود کرامت گویند. معجزه مختص انبیاء و امامان است و پایین‌تر از آن را کرامت گویند. اگر زکریا می‌بیند غذایی نزد مریم است بدون آن‌که کسی از مردم آن را بیاورد، این کرامت است. (سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 37)
وقتی می‌گوییم فلان ولی کرامت دارد، معنایش این نیست که هرروز کار فوق‌العاده‌ای از او باید سر بزند، اما وقتی به صفت مثلاً کریمی می‌گوییم یعنی این صفت، عملِ همیشگی شخص کریم است گاه‌گاهی نوعی کرامت از تصرّ فات، شفا دادن مریض، تبدیل صفت مذمومه به ممدوحه، بازنمودن چشم برزخی، باز کردن درب بسته‌شده، اطلاع دادن از حالت عبادی نیمه‌شب، اخبار از این‌که شخص جنب است، دفع حیوانات موذی به مزارع، نگه‌داشتن ظرفی بین هوا و سقف اتاق، آوردن ماهی از آب برای ارتزاق، سینی آهنی را با انگشت نصف کردن، آتش و حرارت گرفتن از منقل بدون زغال و ده‌ها و صدها نمونه از این‌ها که نمونه کراماتی بوده است که در طول تاریخ از اولیاء و صاحبان نفس سر زده است اما نوعاً چند بار از آنان بارز و آشکار شده است. چون دعوی کرامت فروشی نداشتند و آنچه بعضی‌ها به خاطر مسائلی ابراز کرامت بیشتر نشان دادند، عوارضی هم برای آنان داشته است.

1- اخبار از بی‌طهارتی

آقا سید محمدمهدی فرزند سید اسماعیل صدر گوید: من در ایام جوانی به امر پدرم روزهای جمعه نزد جمال السالکین ملا فتح علی سلطان‌آبادی (م 1318) «صاحب کرامات» می‌شدم و آن بزرگوار قرآن کریم برایم می‌خواند و بعد برایم تفسیر می‌کرد. روزی نزدش رفتم ولی با حال جنابت بودم. او به تفکر بود و هیچ نمی‌گفت؛ نیم ساعت شد و هیچ نگفت. خواستم برخیزم، فرمود: «آقا سید محمدمهدی! آدمی هنگامی‌که پی قرآن می‌گیرد، باید که خود را پاک گرداند (و از حال بی‌طهارتی‌ام خبر داد.) (تاریخ حکما و عرفا، ص 147)

2- با انگشت سینی را نصف کرد

آیت‌الله بهجت فرمودند: آقایی در قزوین صاحب کرامت بود. روزی عده‌ای گفتند: «خداوند در قرآن سوره‌ی سبأ آیه‌ی 10 می‌فرماید: «ما برای داود آهن را نرم کردیم.» منظور به اختراع خاصی بود یا کوره ذوب آهن داشته است؟» و استبعاد کرده بودند. آن آقا ناراحت شد و فرمود: این‌که چیزی نبود، سپس سینی کلید (مسی یا آهنی) را با دو انگشت خود همانند قیچی کردن، از وسط نصف کرد (و همگان را به تعجب انداخت.)

3- پرنده‌ی آسمان

حسن بصری گفت: سلمان فارسی به همراه مهمانی از شهر مدائن خارج شد. ناگاه به آهوانی رسید که در صحرا می‌گشتند و پرندگانی که در آسمان پرواز می‌کردند. سلمان به آن‌ها فرمود: «از میان شما، آهو و پرنده‌ای نزد من آید که مرا مهمانی رسیده است و دوست دارم از او پذیرایی کنم.» پس هر دو آمدند. آن مرد گفت: «سبحان‌الله! پرنده در آسمان مسخّر شماست؟» سلمان فرمود: «از این در شگفتی؟ آیا دیده‌ای بنده‌ای از خدا اطاعت کند و خدا خواسته‌اش را نپذیرد؟» (بحرالمعارف 2/362)

4- تقلیل کرامت

ملا محمد صالح برغانی قزوینی برادر شهید ثالث، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در خواب دید و سؤالاتی از حضرتش نمود. یکی این بود که چرا علمای قدیم دارای کشف و کرامت بودند و در این زمان باب مکاشفات و کرامات مسدود است؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «علمای گذشته احکام را دو قسم کرده بودند: واجب و حرام، مکروه و مباح را در ردیف محرمات می‌شمردند و مستحبّات را در ردیف واجبات می‌آوردند. ولی علماء این زمان، احکام را برای خود پنج قسمت کرده‌اند و مستحبّات را ترک و مکروهات و مباحات را مرتکب می‌گردند. ازاین‌جهت ابواب کرامات و مکاشفات مسدود شده است.» (قصص العلماء، ص 52)

5- دفع ملخ

روزی مرحوم آیت‌الله کوهستانی در اتاق پذیرایی نشسته بودند که مردی با قد متوسط به‌سرعت و نفس‌زنان خدمت ایشان می‌رسد و می‌گوید: «آقاجان بدبخت شدیم در زراعت اطراف «زاغمرز» ملخ‌ها حمله کردند و دارند نابود می‌کنند و به‌زودی به مزرعه‌ی ارباب من می‌رسد (و حقم از بین می‌رود.)» ایشان سر مبارک را پایین انداخت و به ذکری مشغول شدند و بعد فرمودند: «بروید، به زمین شما لطمه‌ای نمی‌خورد.» ناقل می‌گوید: فردا همان مرد با چهره‌ی شاد وارد شد و دست آقا را بوسید و از ایشان تشکّر کرد و گفت: «تمام زمین‌های اطراف را ملخ‌ها نابود کردند فقط زراعت من به دعای شما سالم ماند. هنگامی‌که ملخ‌ها به زمین من وارد شدند، فوجی از گنجشکان آمده که انگار مأموریت داشتند و هر یک به ملخی در منقار، به پرواز درمی‌آمدند.» (بر قله‌ی پارسایی، ص 247)

6- طاس حمام

گویند: عارف بالله ابوسعید ابوالخیر، معاصر فیلسوف مشهور ابوعلی سینا بوده است … میان ایشان مکاتباتی رد و بدل می‌شد. اتفاقاً هر دو، روزی در حمام بودند؛ ابوسعید فرمود: «شما می‌گویید جسم ثقیل میل به مرکز خود می‌کند، آیا این سخن نزد شما مسلّم است؟» ابوعلی گفت: «از مسلّمات است و کسی نمی‌تواند آن را انکار کند.» ابوسعید طاس حمام را به هوا انداخت و طاس در میان هوا ماند و به زمین نیفتاد. ابوسعید فرمود: «چرا این جسم ثقیل میل به مرکز خود ننموده است؟» ابوعلی تأملی کرد و گفت: «مانعی دارد که به زمین نمی‌افتد.» فرمود: «تو نیز نفس خود را کامل کن تا این مرتبه برایت حاصل شود.» ابوعلی سینا گفت: «من به قوّت ادراک، فهم مشکلات می‌نمایم و تو را در مقابل زحمت، این مزد و قدرت داده‌اند.»

7- هزار منزل

شیخ ابوالحسن خرقانی گوید: «هزار منزل است بنده را به خدا؛ اولین منزل، کرامات است.»
ابوعلی جوزجانی گوید: «صاحب استقامت باش نه صاحب کرامت، که نفس تو کرامت خواهد و خدای استقامت.»
ملّای رومی صاحب مثنوی برترین کرامت را تبدیل خوی انسان از بدی به‌خوبی می‌داند. (شرح مثنوی زمانی 1/531 و دفتر سوم بیت 1423)

8- کرامتی از سید مرتضی کشمیری

مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی بعدازاین که به حوزه‌ی نجف اشرف رفت، فرمود: نخستین روزی که برای زیارت عارف بالله سیّد مرتضی کشمیری به مدرسه‌ی بخارایی‌ها (محل سکونت ایشان) رفتم، روز جمعه بود و کسی در صحن و سرای مدرسه نبود که جویای حجره‌ی ایشان شوم. ناگهان از داخل یکی از حجرات در بسته صدایی شنیدم که مرا با نام، نزد خود می‌خواند. پس به‌سوی آن اتاق رفتم، مردی در را به روی من گشود و فرمود: بیا، کشمیری منم. (نشان از بی‌نشان‌ها 1/17)