کلام
قرآن:
خداوند متعال در آیهی 164 سورهی نساء میفرماید: «خداوند با موسی آشکارا سخن گفت.»
حدیث:
امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: «سخن همانند دارو است که اندکش سودمند و بسیارش کشنده است.» (غررالحکم، 2/335)
توضیح مختصر:
سخن گفتن از ضروریات زندگی است، خواه بهصورت فردی، خواه بهصورت اجتماعی، خداوند انسان را ناطق آفریده و این توفیق را به انسان داده که با او راز و نیاز کند، مناجات نماید، خواستههایش را بگوید و … اما هیچکس میان کلام خدا با کلام خلق نباید قیاس کند چه آنکه در کلام خلق مراعات قواعد ادبی، منظور متکلم، تند و کند صحبت کردن مخاطب، نحوهی یککلام و دهها موضوع دیگر مورد نظر و قضاوت قرار میگیرد؛ اما در کلام الهی چون وحی است اول فرد مخاطب که آن را درک میکند، پیامبران و اوصیاء آنان هستند و در مرتبهی فهم در طول، هر کس که نزدیکتر است به ادراک کلام الهی.
انسان در گفتار روش صواب را باید انتخاب کند و در متن و حواشی آن، مراعات ادب را بنماید و قصدش را نسبت به مخاطب خالص گرداند تا تأثیر آن بهتر در جان مخاطب قرار گیرد و اگر کلام بیادبانه باشد و بیمورد و مورد ایذاء و رنجش قرار گیرد خواهناخواه پژمردگی و کدورت و غباری را ایجاد میکند.
کلام طیب از پاکان صادر و به پاکیزگان میرسد و کلام خبیث و مستهجن از ناپاک صادر و به افراد خبیث میرسد.
بنابراین در مسئلهی امربهمعروف طبق قواعد شریعت باید در لحن القول و نحوهی گفتن احسن گفتار را مراعات کرد.
1- اهل غرّه
عارف نامی ابوسعید ابوالخیر در نیشابور سخن میگفت. کلمهای گفت که مردمان فهم نکردند. خواجه ناصحی گفت: به نزدیک من فقیهی نشسته بود و ما از شیخ دور بودیم، فقیه به من گفت: «این سخن غیب است!» شیخ ابوسعید رو به ما کرد و گفت: «ای فقیه! نه هر چه به نزد تو غیب بود، به نزدیک دیگران غیب بُوَد. هر خلقی را از غیب دانا میگردانند. ای فقیه! نه خبر رسول خداست که فرمود.: «از علم، علمی است مکنون که آن را نمیدانند مگر علماء بالله وقتی آنان سخن گویند منکر آن نمیشوند مگر اهل غرّه (جماعت ناآزموده و غافل) (کنوز الحقائق، 1/102) دریغ بود که شما این جا حاضر آیید و این سخن شنوید و از اهل غرّه باشید. قیمت هر کس بهاندازهی همت اوست.» (حالات ابوسعید ابوالخیر، ص 57)
2- سخن در رضا و غضب
زمانی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مطالبی را فرمودند، عدهای نوشتند. بعضیها اعتراض میکردند که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم گاهی در نشاط است، گاهی در حال ناراحتی است و گاهی در حال عصبانیت، کلماتش قابلنوشتن نیست!! به پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این مطلب را رساندند که درهرحال که شما فرمودید بنویسیم؟ فرمود: «من هر چه میگویم، حتی در حال رضا و غضب بنویسید.» (بحار، 2/147) چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در حال سرور برای خدا میگوید؛ در حال غضب هم برای خدا میگوید، زیرا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را چیزی مشغول نمیکند تا حرفی به غیر رضای خدا بزند. (اسرار عبادات، ص 234)
3- اظهار باطن
کلام، اظهار هر چه در باطن شخص هست از صفا، کدورت، علم و جهل میباشد. امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: «هرکس در زیر زبانش پنهان است.» هر وقت خواستی صحبت کنی، اول آن را بسنج و به عقلت عرضه کن؛ اگر برای خداست، تکلم نما وگرنه سکوت بهتر است. کلامی که برای خدا نباشد، همانند شرابی است که عقلها را بیهوش و منحرف میکند. هیچچیز سزاوارتر از زندان کردن زبانی نیست که به گفتار بد و ناصواب مبتلا است. هیچ مصیبتی بر بنده سنگینتر و شدیدتر از جهت عقوبت، از کلام ناحق نیست که آثار بدش، زودتر در میان مردم ظاهر میگردد. افضل وسائل و لطیفترین عبادت، کلام است که انبیاء امتشان را بهوسیلهی کلام تفهیم میکردند. چیزی بر جوارح سبکتر نیست از کلامی که به خاطر خدا بوده و نشر نعمتهای ظاهری و باطنی در میان خلق به دنبال داشته باشد. (مصباح الشریعه، باب 46)
4- کلم طیّب
خداوند در سورهی فاطر آیهی 10 میفرماید: «الِیَهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطیِّبُ: بهسوی خدا سخن پاک بالا میرود (و موردقبول الهی میشود.)» در تفسیر این آیه گفتهاند:
1. مراد کتاب آسمانی است که کلمات طیّب در آن است و ملائکه آن را به محل صدور اولیه بالا میبرند.
2. کَلم طیّب شامل جمیع ذکر از تسبیح، تهلیل، قرائت قرآن، دعا و استغفار میشود.
3. از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده که منظور تسبیحات اربعه یعنی «سبحانالله و الحمدالله و لا اله الّا الله و اللهاکبر» است چون بنده آن را بگوید فرشتگان آن را به بالا میبرند و به آن تحیّت خداوند گویند.
4. مطلق سخن و کلامی که نیکو و خالص باشد. (خلاصه منهج الصادقین، 5/7)
5- لحن القول
روزی یک نفر نزد عارف بالله سید علی آقا قاضی آمد، استاد پرسید: «چه کسی تو را راهنمایی کرده است؟» گفت: مولا. فرمود: «چه کسی تو را آدرس داده است؟» گفت: مولا. فرمود: «چه کسی منزل را به تو نشان داد؟» گفت: مولا. آقای قاضی عبا را روی سرشان کشیدند و خوابیدند. آن شخص هم بعد از کمی تأمل رفت. (عطش، ص 134)
امیرالمؤمنین علیه السّلام در نهجالبلاغه میفرماید: «افراد از نحوهی گفتهشان شناخته میشوند.» (کلمات قصار، 192 تکلموا تعرفوا)
استادی همانند آقای قاضی از گفتگوی با افراد، صادق را از کاذب دقیقاً تشخیص میدهد و احتیاجی به مرحلهی بعدی ندارد.
6- سخنان دشوار
امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسجد نشسته بود و عدهای از اصحابش در خدمتش بودند، عرضه داشتند: «یا امیرالمؤمنین برای ما سخن بگو.» فرمودند: «سخن دشوار است و دشوار شمرده میشود، جز دانایان آن را درک نمیکند.» اصحاب اصرار کردند که امام سخن بگوید. فرمود: برخیزید! پس داخل خانه شد و فرمود: «من آنم که برتری یافتم پس آنگاه مقهور ساختم. من آنم که زنده میکنم و میمیرانم. منم اول و آخر و ظاهر و باطن.» اصحاب خشمگین شدند و گفتند: او کفر ورزید و برخاستند. امام به درب خانه فرمود: «ای درب بر آنها بسته باش.» پس درب بسته شد. فرمود: «نگفتم که سخن دشوار است و جز دانایان کسی آن را درک نمیکند؟ بیایید برایتان تفسیر کنم؛ اما گفتم: یافتم و مقهور ساختم، من با این شمشیر بر شما برتری یافتم مقهورتان نمودم تا اینکه به خدا و رسولش ایمان آوردید؛ اما گفتم: من زنده میکنم و میمیرانم یعنی سنّت را زنده میکنم و بدعت را میمیرانم؛ اما گفتم: من اولم، من اولین کسی هستم که به خدا ایمان آوردم و مسلمان شدم؛ اما گفتم: من آخرم، من آخرین کسی هستم که جامه بر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پوشیدم و او را دفن کردم؛ اما گفتم: ظاهر و باطن منم، علم ظاهر و باطن نزد من است.» (بحار، 41/189 –میکال المکارم، 1/145)
7- به آیتی مدهوش شد
جنید بغدادی گفت: «روزی به حضور استادم شیخ سری سقطی درآمدم. مردی را دیدم نزد وی از هوش رفته است. از حال وی پرسیدم، گفت: آیتی از کلام حق را شنیده و سرّی از اسرار آن آیه بر او مکشوف گردیده، ازاینجهت مدهوش گشته و هوش در او ذائل شده است. جنید گوید گفتم: همان آیه را بر او بخوانند. چون همانند آیه بر او خواندند، به هوش آمد. شیخ سری سقطی از من پرسید: «این علم به تو از کجا رسیده است؟» گفت: «ای شیخ! موجب رفتن نور دیدهی یعقوب، دیدن پیراهن خونآلود بود، باز سبب آمدن نور چشم، دیدن همان پیراهن یوسف بود.» (رنگارنگ 2/106)
8- سخن خدا به صدای علی
عبدالله بن عمر گوید: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در جواب کسی که سؤال کرد در شب معراج پروردگار با چه زبانی با شما گفتگو کرد، فرمود: «با زبان علی بن ابیطالب علیه السّلام. عرض کردم خدایا! تو بودی با من سخن گفتی، یا علی؟ فرمود: ای احمد! من موجودی هستم نه چون موجودات دیگر. به مردم قیاس نشوم و به مانند توصیف نگردم. تو را از نور خود آفریدم و علی علیه السّلام را از نور تو آفریدم و بر راز دل تو مطلع هستم و میدانم محبوبتر از علی بن ابیطالب در دل نداری، لذا با زبان او با تو سخن گفتم تا دلت آرام شود.» (تذکره المتقین، ص 123)