کمک به دیگران

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 77 سوره‌ی کهف می‌فرماید: «(بااینکه مردم شهر، خضر علیه السّلام و موسی علیه السّلام را طعام ندادند) دیدند دیواری (از دو طفل یتیم) در حال خراب شدن است پس به تعمیر و استحکام آن مشغول شدند و درست کردند.»

حدیث:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «هر که حاجت برادر مؤمن خود را برآورده کند، مثل آن است که تمام عمر، خداوند را عبادت کرده است.» (جامع السعادات 2/230)

توضیح مختصر:

یکی از مسائل قابل‌تقدیر و ستایش که دین اسلام ترغیب بی‌شمار درباره‌ی آن کرده است، قضاء حوائج خلق و یاری کردن دیگران است. ازآنجایی‌که مدنی بودن، برای انسان نقشه ریخته شده است و ارتباطی که مردم با یکدیگر دارند، لزوم دارد که در مسائل معاش، حقوقی و اجتماعی متصل و همانند زنجیر پیوسته باشند و الّا هر کس در غاری زندگی می‌کرد و همانند انسان‌های عصر حجر قدیم زندگی می‌کردند. استعانت از عون به معنی کمک است یعنی طلب کمک کردن از یکدیگر. شخص مریض می‌شود، می‌خواهد دختر شوهر بدهد، خانه بسازد، وام می‌خواهد و … یاری رساند سبب می‌شود که مشکلات برطرف شود و شخص محتاج به نوایی برسد.
این کمک‌رسانی نوعی ادخال سرور است که بر مؤمن وارد می‌شود و ثواب و آثار بی‌شمار دارد. موسی پیامبر اولوالعزم بود اما برای مبارزه با فرعونیان از خدا تقاضا کرد که برادرش هارون را کمک و همراه خود قرار بدهد و خداوند قبول فرمود. سیره‌ی ائمه طاهرین همانند امیرالمؤمنین علیه السّلام و امام حسین و امام صادق علیه السّلام طبق نقل متواتر یاری‌رساندن به فقراء و مستمندان بود و آن‌قدر به این موضوع اهمیت می‌دادند که با دست مبارکشان متاع خوردنی را به آن‌ها می‌دادند در روایت دارد که گیرنده‌ی صدقات خودِ خداوند است.

1- نُه هزار سال

میمون بن مهران گفت: نزد امام حسن علیه السّلام نشسته بودم که مردی آمد و گفت: «ای فرزند پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فلان شخص از من طلبی دارد ولی من پولی ندارم، برای همین او می‌خواهد مرا زندانی کند.»
امام فرمود: «در حال حاضر مالی ندارم که بدهی تو را بدهم»؛ او عرض کرد: «پس شما کاری کنید که او مرا زندانی نکند.»
امام درحالی‌که در مسجد مشغول عبادت (اعتکاف) بود، کفش‌های خود را به پا کرد. من گفتم: ای فرزند رسول خدا مگر فراموش کردید که در حال اعتکاف هستید (و نباید از مسجد خارج شد؟)
فرمود: «فراموش نکرده‌ام، اما از پدرم شنیده‌ام که رسول‌الله صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمود: «کسی که در برآوردن حاجت برادر مسلمان خود بکوشد، مانند کسی است که نُه هزار سال، روز را به روزه و شب را به عبادت مشغول بوده است.» (احیاء القلوب، ص 121)

2- قطع طواف

ایان بن تغلب گفت: به همراه امام صادق علیه السّلام مشغول طواف کعبه بودم؛ در اثناء طواف یکی از دوستانم از من خواست که کنار بروم و به حرف و خواسته‌هایش گوش بدهم.
من دلم نمی‌خواست که از حضرت جدا بشوم، لذا توجهی به او نکردم، در دور بعدی طواف، آن شخص به من اشاره کرد که به‌سوی او بروم این بار امام صادق علیه السّلام اشاره‌ی او را دید و به من فرمود: «ای ایان آیا او با تو کاری دارد؟» گفتم: آری.
فرمود: «او کیست؟» عرض کردم: از دوستان من است. فرمود: «او هم مؤمن و شیعه می‌باشد؟» گفتم: آری. فرمود: «پس به‌سوی او برو و خواسته‌اش را برآورده کن.»
عرض کردم آیا طواف را قطع کنم؟ فرمود: آری، گفتم: «آیا اگر طواف واجب هم باشد می‌توان آن را به جهت برآوردن حاجت مؤمن قطع کرد و نیمه‌کاره رها نمود؟» فرمود: آری.
من طواف را قطع کرده و نزد آن شخص رفتم. سپس نزد امام آمدم و از حضرت خواستم حق مؤمن بر مؤمن را بیان کند. (شنیدنی‌های تاریخ، ص 69 –محجه البیضاء 3/356)

3- اهتمام در حوائج

واقدی می‌گوید: در یکی از زمان‌ها، تنگدستی به من رو آورد، نا گریز شدم از یکی از دوستانم که علوی بود درخواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود. نامه‌ای برای آن دوست نوشتم و او کیسه‌ای که هزار درهم در آن بود برایم فرستاد.
اندکی نگذشت که نامه‌ای از دوست دیگری به من رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه‌ی هزار درهمی که قرض گرفته بودم، برایش فرستادم تا کمک‌کارش شود و خداوند گشایشی فرماید.
روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه‌ی پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: «پول‌ها را چه کردی؟» گفتم: «در راه خیر صرف کردم.» او بخندید و کیسه‌ی پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت: «نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم، دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که مهر خودم به کیسه‌ی پول زده بودم.»
حال آمدیم با هم پول‌ها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول‌ها را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم. چند روز از ماه رمضان گذشت، پول‌ها تمام شد. روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم، گفت: «در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن.» من هم قضایای گذشته‌ی خود را نقل کردم؛ او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و دوست علوی و آن دیگر را هرکدام ده هزار درهم بدهند و همگان به خاطر قضاء حوائج برادران، گشایشی در کارمان شد. (نمونه‌ی معارف، 2/438 –فرج بعد الشدۀ، ص 186)

4- خاموش کردن چراغ

حارث گوید: شبی در خدمت امیرالمؤمنین علیه السّلام به صحبت و گفتگو می‌پرداختیم، پس در میان سخن عرض کردم: «برای من حاجتی پیش آمده است.»
امام فرمود: «ای حارث! آیا مرا برای بیان نمودن حاجتت شایسته می‌دانی؟» عرض کردم: «البته یا علی! خدا شما را جزای خیر عنایت کند.»
ناگهان امام از جای خود برخاست، چراغ را خاموش کرد و با ملاطفت و مهربانی هرچند بیشتر مخصوص به خود، پهلو به پهلوی من نشست و فرمود: «می‌دانی چرا چراغ را خاموش نمودم؟! برای این‌که بدون ملاحظه و رودربایستی، هر چه در دل‌داری بگویی، من ذلت احتیاج را در چهره‌ات نبینم.» اکنون هر حرفی داری بزن که شنیدم پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمود: «درصورتی‌که حوائج مردم بر دل دیگری سپرده شود یک امانت الهی است که باید آن را از دیگران پنهان داشت و کسی که آن را فاش نکند، ثواب عبادت به او می‌دهند و هرگاه افشاء گردید، بر هر کس که می‌شنود شایسته است که به کمک حاجتمند برخیزد و برای او کارسازی نماید.» (با مردم این‌گونه برخورد کنیم، ص 95 –وافی 6/59)

5- کاهو

یکی از علمای نجف گوید: روزی به دکان سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم آیت الحق سید علی آقا قاضی (م 1366) خم‌شده و مشغول کاهو سوا کردن است (ایشان استاد عرفان علامه طباطبایی، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری و عده‌ی کثیری بوده که حقاً مانندش در شصت سال اخیر کم دیده شده است.) ولی به‌عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آن‌هایی که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند برمی‌دارد.
من کاملاً متوجه بودم، تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب‌دکان داد و ترازو کرد و بعد آن‌ها را در زیر عبا گرفت و روانه شد. من به دنبال ایشان رفتم و عرض کردم: آقا! شما چرا این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید؟!
فرمودند: «آقاجان من! این مرد فروشنده است و شخص بی‌بضاعت و فقیر، من گاه‌گاهی به او کمک می‌کنم و نمی‌خواهم به او چیزی بلاعوض داده باشم تا اولاً آن عزت و شرف و آبرو از بین برود و ثانیاً خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود.
برای ما فرق ندارد کاهوی لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها؛ من می‌دانستم که این‌ها بالاخره خریداری ندارد، ظهر تابستانی که دکان خود را می‌بندد به بیرون می‌ریزد، لذا برای جلوگیری از خسارت و ضرر کردن او این‌ها را خریدم.» (سیمای فرزانگان، ص 349 –مهر تابان، ص 20)