کینه

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 43 سوره‌ی اعراف می‌فرماید: «و زنگار کینه و حقد از آئینه ی دل بهشتیان بزداییم.»

حدیث:

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «مؤمن کینه‌جو نبست.» (جامع السعادات 1/311)

توضیح مختصر:

مؤمن کینه‌توز نیست. امت‌های انبیاء یکی از دلایلی که هدایت نیافتند، کارهایشان نسبت به پیامبران، کینه‌توزی و بغض ورزیدن بود.
کینه جایش در قلب است. یکی از افرادی که شب قدر دعایش مستجاب نمی‌شود کینه‌جو است؛ آدمی که دائم در آتش این صفت می‌سوزد و می‌خواهد طرف مقابل را هم بسوزاند. ناصبی‌ها کسانی هستند که کینه‌ی خود را نسبت به شیعیان ظاهر می‌نمایند، این‌ها همان دنباله‌روی یزید هستند که وقتی سر مبارک امام حسین علیه السّلام را نزد یزید گذاشتند، گفت: «کجایند پیشینیانم تا ببینند که سر دشمن ما نزد ماست؟
آن‌هایی که در جنگ بدر کشته شدند، کاش می‌بودند و امروز می‌دیدند و شاد می‌شدند.» کینه داشتن، قلب را از توجه به کارهای آخرتی بازمی‌دارد. قلب سالم آن است که کینه‌ی مؤمن در دلش نباشد تا چه رسد به ولی خدا. چون جای این صفت در درون سینه است نشانه‌ی خاص ندارد تا کسی بفهمد مگر از آثاری که گاهی از کینه‌توز صادر می‌شود. منافق در ظاهر اظهار ایمان و اسلام می‌کند اما در خفاء از شدت کینه سرانگشت خشم خود را به دندان می‌گیرد. برای کافر و منافق طهارت قلب نیست لذا نمی‌شود به آن‌ها اعتماد کرد و رفاقت نمود. آن‌که خداوند را به شهود در مظاهرش می‌بیند قلبش صاف و از زنگار کینه شسته است. روز غدیر بعد از اعلان وصایت، آن‌هایی که کینه داشتند، کم‌کم بروز دادند و کار را به‌جایی رساندند که جواب سلام امیرالمؤمنین علیه السّلام را نمی‌دادند.

1- کینه‌جویی ولید

عقبه پدر ولید (فرماندار کوفه) در مکه معظمه آب دهان به‌صورت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم انداخت و روز بدر هم با کفّار به جنگ آمد.
کفّار که شکست خوردند، عقبه دستگیر شد و او را نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم آوردند و به امر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین علیه السّلام او را کشت.
لذا فرزندش ولید که در زمان عثمان به فرمانداری کوفه منسوب شد، همیشه کینه‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام در دلش بود و حضرت را تا آخر عمر سبّ می‌کرد.
وقتی ولید بیمار شد امام حسن علیه السّلام به عیادتش رفت، او چشم گشود و گفت: «من ازآنچه کرده‌ام پشیمانم و به خدا توبه می‌کنم جز دشنام به پدرت پشیمان نیستم.»
امام حسن علیه السّلام فرمود: «پدرم پدرت را کشت و تو را هم (به خاطر شراب خوردن) حد زد لذا دشمن او هستی (این کینه سبب این دشنام دادن است.)» (کیفر کردار، ج 1، ص 109)

2- ابن سلار

در قرن ششم هجری به شخصی به نام ابن سلار که از افسران ارتش مصر بود، به مقام وزارت رسید و در کمال قدرت به مردم حکومت می‌کرد.
او ازیک‌طرف مردی شجاع، فعال و باهوش بود و از طرف دیگر خودخواه و کینه‌جو؛ لذا در دوران وزارت خود هم خدمت و هم ظلم فراوان کرد. موقعی که ابن سلار یک فرد سپاهی بود به پرداخت غرامتی محکوم شد؛ برای شکایت نزد «ابی الکرم» دفتردار خزانه رفت تا او به دادخواهی بپردازد.
ابی الکرم به‌حق یا ناحق به اظهارات او ترتیب اثر نداد و گفت: «سخن تو در گوش من فرو نمی‌رود.» ابن سلار از گفته‌ی او خشمگین گردید و کینه‌اش را به دل گرفت. وقتی وزیر شد و فرصت انتقام به دست آورد، او را دستگیر نمود و دستور داد میخ بلندی را در گوش وی فروکردند تا از گوش دیگرش بیرون آید.

3- کینه تبدیل به دوستی

شیبه نام پدرش عثمان بود که در جنگ اُحُد به همراه کفّار، در حال کفر کشته شد. چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم پدرش و هشت نفر از خاندان او را کشته بود کینه‌ی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به دلش شعله می‌کشید. خودش می‌گوید:
هیچ‌کس نزد من دشمن‌تر از محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نبود، زیرا هشت نفر از خاندان مرا کشته بود که همه، لیاقت پرچم‌داری و ریاست داشتند. همیشه کشتن او را در خود پرورش می‌دادم، ولی وقتی‌که مکه فتح شد، از رسیدن به آرزوی خود مأیوس شدم، زیرا فکر می‌کردم چگونه ممکن است به‌منظور خود دست‌یابم بااینکه همه‌ی عرب به دین او درآمدند.
ولی هنگامی‌که مردم هوازن بر مخالفت و دشمنی او اجتماع کردند و با وی اعلان‌جنگ دادند، دوباره تااندازه‌ای این آرزو در دلم زنده شد، ولی مشکل این بود که ده هزار نفر اطرافش را دارند! وقتی‌که جمعیت مسلمانان با اولین برخورد با هوازن فرار کردند با خود گفتم: الآن وقت آن است که به مقصود خود نائل شوم و انتقام خون‌های خود را بگیرم. از جانب راست پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حمله کردم عباس عموی پیامبر را دیدم که از او حمایت می‌کند.
از جانب چپ برآمدم ابوسفیان بن حارث، پسرعموی حضرت محافظ او بود؛ گفتم: این هم مرد شجاعی است که محمد را پاسداری می‌کند. از پشت سر آن‌قدر نزدیک شدم که نزدیک بود شمشیر او را فراگیرد، ناگاه شراره‌ای از آتش میان من و او حائل شد که از برق آن چشمم خیره گردید. دست‌ها را به‌صورت گرفته و به عقب سر برگشتم و فهمیدم از جانب خدا حفظ می‌شود.
حضرت متوجه من گردید و فرمود: شیبه نزدیک بیا. نزدیک رفتم؛ دست به سینه‌ام نهاد و فرمود: «خدایا شیطان را از او دور گردان.» هنگامی‌که به صورتم نظر کرد، او را از چشم و گوشم دوست تر داشتم و همه‌ی آن کینه‌ها به دوستی تبدیل گردید.
سپس با دشمنان مشغول جنگ شدم و در یاری پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم چنان بودم که اگر پدرم جلو می‌آمد او را می‌کشتم. پس از خاتمه‌ی جنگ به من فرمود: «آنچه خدا درباره‌ات اراده فرمود، بهتر از آن بود که خود می‌خواستی.» (پیغمبر و یاران، 3/398 –بحارالانوار 21/156)

4- منافق کینه‌توز

از نشانه‌های افراد منافق، حقد و کینه‌توزی است؛ چنانکه در زمان پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به شکل‌های مختلف این کینه‌ها را ابراز می‌کردند. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به همراه جمعی از مهاجر و انصار در مسجد نشسته بودند، ناگاه علی علیه السّلام وارد مسجد شد، حاضران به احترام او برخاستند و از او به گرمی استقبال نمودند تا این‌که آن حضرت در جایگاه خود که در کنار پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، نشست.
در این میان دو نفر از حاضران که متهم به نفاق بودند، باهم درگوشی صحبت می‌کردند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم وقتی آن‌ها را دید، دریافت که چرا آهسته باهم حرف می‌زنند، به‌طوری خشمگین شد که آثار خشم از چهره‌اش ظاهر گردید؛ سپس فرمود: «سوگند به آن‌کسی که جانم در دست اوست، داخل بهشت نمی‌شود مگر کسی که مرا دوست بدارد. آگاه باشید دروغ‌گوست کسی که گمان کند مرا دوست دارد، ولی این شخص (علی بن ابی‌طالب) را دشمن بدارد.»
در این هنگام دست علی علیه السّلام در دست پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و این آیه (سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 9) نازل گردید. «فَلا تَتَناجَوا بِالاِثْمِ وَ العُدْوان: ای کسانی که ایمان آوردید، به گناه و دشمنی و مخالفت رسول نگویید.» (حکایت‌های شنیدنی 4/159 –بحارالانوار 39/270)

5- هند جگرخوار

در جنگ اُحد جناب حمزه‌ی سید الشهداء عموی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نزدیک به سی نفر را کشت، بعد خود کشته شد.
هند زن ابوسفیان که در کینه‌جویی سرآمد همه‌ی زنان عصر خود بود به وحشی که بنده‌ی جبیر بن مطعم بود وعده‌ی مال زیادی داد که اگر حمزه را بکشد به او بدهد. لذا وحشی در کمین نشست، خنجر و نیزه بر او وارد کرد و او کشت.
طبق وعده‌ی هند، وحشی شکم حمزه را پاره کرد و جگر او را به نزد هند آورد؛ او جگر را به دندان گرفت اما نتوانست آن را بخورد؛ ازاین‌جهت به هند جگرخوار معروف شد.
پس هند هر زیوری که داشت به وحشی داد و خودش بالای جسد حمزه آمد و از کینه‌جویی، گوش و دماغ و زبان حمزه را برید و همانند گردنبند درست کرد تا به مکّه ببرد و به زنان قریش نشان بدهد و زنان دیگر هم به تقلید از او اجساد شهدای دیگر را مثله کردند.
ابوسفیان کینه‌جو هم وقتی بالای جسد حمزه آمد سرنیزه را در گوشه‌ی دهان حمزه فروکرد و گفت: «ای عاق بچش.» (منتهی الامال 1/ 61)